نیکوکار هستیم؟ چه باید کرد؟

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه ( به دلیل کمبود جا )

ادامه ( به دلیل کمبود جا )

برتری مقام انسان بر ملائکه در قرآن و روایات

راجع به برتری انسان نسبت به ملائکه می توان از آیات قرآن این مطلب را اثبات نمود:
اول آنکه خداوند ملائکه را امر به سجده آدم نمود و معنی ندارد وجود ناقصی مسجور وجود کاملی باشد. هرچند می توان گفت که علت سجده ملائکه بر انسان همان سری است که خداوند در وجود او نهاده است.
دوم آنکه خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» که مفاد این آیه خلافت مقام آدمی را به عنوان موجود اکمل ثابت می کند .
سوم آنکه خداوند در سوره ص از آیات 71 تا 76 علت سجده ملائکه به انسان را همان نفخ روح خویش می داند و نیز اضافه می فرماید که من آدم را به دو دست خود آفریدم که منظور همان تجلیات جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.
چهارم آنکه در آیه 14 سوره مؤمنون در خصوص نحوه؟ آفرینش آدمی به خود تبریک می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»



از روایاتی که بر برتری مقام انسان بر ملائکه تأکید دارد می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- شیخ صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: از امام سئوال شد که فرشتگان بافضیلت ترند یا بنی آدم؟
امام فرمودند: امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: که خدای عزوجل و ملائکه را از عقل بدون شهوت و چهارپایان را از شهوت بدون عقل و بنی آدم را از عقل و شهوت سرشت. پس هر انسانی که عقلش بر شهوتش غلبه کند پس او برتر از فرشتگان است و هر انسانی شهوتش بر عقلش چیره شود پس او از چهارپایان پست تر است.

2- مسعودی در «مروج الذهب» از امیرالمؤمنین روایت کرده است که: هنگامی که خداوند فرشتگان را آفرید، فضیلت او را بر آنان آشکار ساخت و به آنان مقام علمی آدم را نشان داد به واسطه اینکه از آدم خواست که اسماء (حقایق) اشیاء و امور را به فرشتگان خبر دهد. پس خداوند آدم را برای نیکان و ارواح نورانی محراب، کعبه، رحمت و قبله برای مسجدگاه ایشان قرار داد.
از تعبیر آن حضرت به اینکه آدم را مسجد ابرار و روحانیون انوار نمود می توان برتری آدمی را بر فرشتگان اثبات نمود.

مولوی در مثنوی در خصوص آدمی آمده است که:

::در حدیث آمد که خلاق مجید *** خلق آدم را سه گونه آفرید::
::یک گروه را جمله عقل و علم و جود *** آن فرشته است و نداند جز سجود::
::نیست اندر عنصرش حرص و هوی *** نور مطلق زنده از عشق خدا::
::یک گروه دیگر از دانش تهی *** همچو حیوان از علف در فربهی::
::او نبیند جز که اصطبل و علف *** از شقاوت غافل است و از شرف::
::
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر *** از فرشته نیمی و نیمش ز خر::
::نیم خر خود مایل سفلی بود *** نیم دیگر مایل علوی بود::
::تا کرامین غالب آید در نبرد *** زین دوگانه تا کرامین برد نرد::

بیان وظایف چهار ملک مقرب پروردگار
موجوداتی‌ داریم‌ که‌ از نقطة‌ نظر قدرت‌ و شدّتِ حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ از همة‌ موجودات‌ برترند، که‌ در لسان‌ شرع‌ به‌ آنان‌ اسماء و صفات‌ کلّیّة‌ الهیّه‌ و روح‌ و ملائکة‌ مقرّب‌ گویند، و فلاسفه‌ به‌ آنها عقول‌ مجرّده‌ و عقول‌ مُفارقه‌ و به‌ تعبیرات‌ مختلف‌ دیگر نیز گفته‌اند. آنها مقامشان‌ بسیار عالی‌ و احاطه‌شان‌ بسیار گسترده‌ است‌؛ مانند جبرائیل‌ و إسرافیل‌ و میکائیل‌ و عزرائیل‌ که‌ واسطة‌ فیض‌ از ذات‌ اقدس‌ حضرت‌ احدیّت‌ عزّوجلّ به‌ تمام‌ عوالم‌ هستند، اینها وجودشان‌ بسیار بزرگ‌ و علمشان‌ و قدرتشان‌ نیز عظیم‌ است‌.

بیان وظایف چهار ملک قرب پروردگار

مثلاً: میکائیل‌ در تمام‌ لحظاتِ عالم‌ دهر و زمان‌، تمام‌ عوالم‌ را از جانب‌ پروردگار روزی‌ میدهد. رزق‌، خواه‌ روحانی‌ و معنوی‌ و خواه‌ صوری‌ و ذهنی‌ و خواه‌ مادّی‌ و طبیعی‌ به‌ دست‌ اوست‌؛ البتّه‌ عمل‌ او از خدا جدا نیست‌، خداوند روزی‌ میدهد از دریچه‌ و آئینه‌ و شبکة‌ وجودی‌ این‌ ملک‌ مقرّب‌.

جبرائیل‌ به‌ عالمِ امکان‌، فهم‌ و علم‌ و شعور میدهد، و به‌ کائنات‌ علم‌ و شعور افاضه‌ میکند.

إسرافیل‌ وظیفه‌اش‌ بسط‌ عالم‌ حیات‌ و زندگی‌ است‌. زندگانی‌ و حیات‌ کرات‌ آسمانی‌، زندگی‌ عالم‌ مادّه‌، زندگی‌ عالم‌ برزخ‌ و قیامت‌، زندگی‌ طبع‌ و مثال‌ و نفس‌ و عقل‌، زندگی‌ ماهی‌های‌ دریا و پرندگان‌ هوا و وحوش‌ بیابان‌، و بالاخره‌ زندگی‌ و حیات‌ سراسر موجودات‌.

و نباید تصوّر شود که‌ معنای‌ حیات‌ همانست‌ که‌ در ابتدای‌ امر، موجودی‌ مثلاً چون‌ انسان‌ زنده‌ میشود و یا مثلاً تخم‌مرغ‌ تبدیل‌ به‌ جوجه‌ میگردد و تخم‌ ملخ‌ و مورچه‌ به‌ صورت‌ نوزاد بیرون‌ می‌جهند.

بلکه‌ در هر لحظه‌ و در هر آن‌، حیات‌ جدید و حیات‌ بعد از حیات‌ و حیات‌ مداوم‌ میدهد.

و چون‌ دم‌ کورة‌ آهنگر که‌ پیوسته‌ به‌ آتش‌ دم‌ میدهد تا خاموش‌ نگردد، إسرافیل‌ نیز پیوسته‌ و مرتّباً زنده‌ میکند و به‌ موجودات‌ زنده‌ نیز دم‌ زندگی‌ و حیات‌ می‌بخشد.

عزرائیل‌ مأمور مرگ‌ و قبض‌ ارواح‌ است‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ موجودات‌، آن‌ هم‌ نه‌ تنها یک‌ مرگ‌ معمولی‌ و عادی‌، بلکه‌ در هر لحظه‌ حیاتی‌ را میگیرد و مرگ‌ پدید می‌آورد. ما در هر لحظه‌ موت‌ و حیاتی‌ داریم‌.

این‌ خَلع‌ و لُبس‌ها، این‌ زندگی‌ها و مرگ‌های‌ مداوم‌ برای‌ یک‌ فرد در هر لحظه‌، برای‌ تکامل‌ و وصول‌ او به‌ معاد و حشر و لقاءالله‌ است‌.

الَّذِی‌ خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَو'ةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیـُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. (قسمتی از آیه 2 سوره ملک)

«اوست‌ آن‌ خداوندی‌ که‌ در هر لحظه‌ موت‌ و حیاتی‌ می‌آفریند، تا شما را بیازماید که‌ کدامیک‌ کردارش‌ شایسته‌تر است‌.»

این‌ لبس‌های‌ پی‌درپی‌ به‌ دست‌ إسرافیل‌، و این‌ خلع‌های‌ پیاپی‌ به‌ دست‌ عزرائیل‌ است‌.

این‌ موت‌ میدهد، آن‌ زندگی‌
تاثیر صفات اخلاقی در چگونگی قبض روح توسط فرشتگان
عزرائیل و اعوان او از فرشتگان دیگر ماهیت های مختلفه ندارند تا هر وقت بخواهند وجودشان در قالب یک ماهیت بوجود آید، بلکه چون از موجودات ملکوتیه و مجرده هستند، بنابراین عینا مانند آئینه صاف و روشن بوده و خودبین و خودنما نیستند، بلکه غیرنما هستند و در مقابل روح هر شخص محتضری واقع شوند، عکس کمالات یا زشتیهای او در آنها پیدا می شود لذا شخصی که در حال جان دادن است، صورت ملکوتیه و صفات و اخلاق خود را چه نیکو باشد و چه ناپسندیده باشد، در صورت و جمال آنها مشاهده میکند و در واقع حسن و جمال، یا قبح و زشتی نفس ناطقه خود را در آنها می بیند.

به این ترتیب، چون افراد طیب از مؤمنین در صفات و کمالات مختلف هستند؛ در بعضی حال عبادت غالب است، در بعضی جود و سخاوت، در بعضی علم و معرفت، در بعضی ایثار و شجاعت، در بعضی عطوفت و مودت، و در بعضی صلابت و حمیت؛ لذا جمال ملکوتی آنان مختلف و به اشکال زیبای متفاوت است، و در برخی که محبت خدا اشتداد دارد، صورت ملکوتیه بسیار جذاب و دلرباست. از همین نقطه نظر، تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت، و در عین آنکه همه زیبا هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی حسن به أشکال و صورتهای مختلفه برای آنها تجلی دارند.

بر همین قیاس، افراد خبیث از کافران و منافقان، در صفات و ملکات متفاوتند. در بعضی حال انکار و جحود غالب است، در بعضی عناد و ستیزگی، در بعضی بخل و امساک، در بعضی تحجر و خشونت، در بعضی جمود و استکبار، و در بعضی فرعونیت و استبداد. لذا نفس ملکوتی آنان نیز متفاوت و به أشکال زشت و نازیبای متفاوت است؛ و در بعضی که عناد و استکبار با خدا در آنها شدید است صورت ملکوتیه بسیار زشت و قبیح و دلخراش است. از همین جا تشکل و تصور ملائکه قبض ارواح برای آنها متفاوت است، و در عین آنکه همه زشت و منکر هستند ولیکن از نقطه نظر کیفیت و چگونگی قبح و زشتی به أشکال و صورتهای مختلفه بر آنها ظهور می کنند.

علت تمام این اختلافات آنستکه ملک الموت و فرشتگان زیردست او همگی از باطن و ملکوت انسان، قبض روح او را می نمایند و لذا در هر کس هر ملکه و صفتی بوده باشد، در آنها متجلی شده و از آن تجلی به حواس شخص محتضر اثر گذارده و از آئینه منعکس، وجود خود آنها را مشاهده میکند؛ و در حقیقت خود را و ملکوت خود را در آنها مشاهده می نماید. البته این صورت ملکوتیه در انسان هست، در همین دنیای گذران هم در باطن انسان هست؛ لیکن به واسطه اعمال نیکو یا اعمال زشت، به واسطه ایمان یا کفر تغییر پیدا میکند و ممکن است از صورتی به صورت دیگر مبدل شود. ولی آنچه تغییر و تبدیل پیدا میکند در همین دنیاست که خانه عمل است نه خانه حساب. اما در حال موت دیگر قابل تغییر نیست، و نتیجه و خلاصه رد و بدل شدن و تغییر و تبدیل پیدا نمودن این صورتهای ملکوتیه در حال زندگی و حیات، همان حصول صورت ملکوتیه ثابته و لایتغیر در حال مرگ است. مولوی در «مثنوی» خود این حقیقت را بیان کرده است:

مرگِ هر یک ای پسر، همرنگ اوست *** آینه صافی یقین همرنگ روست
پیش ترک آئینه را خوش رنگی است *** پیش زنگی آینه هم زنگی است
ای که می ترسی زمرگ اندر فرار *** زخود ترسانی ای جان، هوشدار
زشت روی تست نی رخسار مرگ *** جان تو همچون درخت و مرگ، برگ
از تو رستست ار نکویست ار بد است *** ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است

این نکته را باید دانست که ملائکه موجودات خاص هستند در مقابل شیطان و انسان و حیوان و سائر موجودات، و از ماهیت خود به ماهیت دیگری تبدیل نمی شوند و هیچگاه لباس مادی نمی پوشند. در موقع قبض روح، طیبین اصلا احساس جان دادن نمی کنند؛ بلکه به مجرد رؤیت رخ زیبای عزرائیل و سیمای پرجذبه و پرشکوه او قالب تهی می کنند و ناگهان خود را در بهشت می بینند. فرض کنید شما در یک ماشین سوار هستید، این ماشین شما را از خیابانها عبور میدهد و در هر خیابان مشاهده یک چیز ناملایمی می نمائید، تا آنکه ناگهان دری باز می شود و این ماشین داخل می شود، می بینید عجب باغی است، عجب مناظر دلفریب دارد، عجب مردم مهربان و انیس دارد، عجب غذاهای گوارا و آب های خنک و زلال دارد، عجب صداها و نواهای جان پرور و نغمه های دلنشین دارد! و شما در ورود این باغ ابداً احساس ناملایمتی ننموده اید، بلکه چه بسا هنگام ورود، انتقال خود را ادراک ننموده اید و با کمال نرمی و ملایمت خود را در میان باغ یافته اید. اینست کیفیت قبض روح مردمان مؤمن. و اما کیفیت قبض روح اولیای خدا بدست خدا از دریچه نفوس عالین که از مُخلَصین هستند، از شرح و بسط خارج است.

دوستان مطلب تو این سایت خیلی هست و من خیلیاشو نگفتم یا حتی بعضا حذف کردم . بازم میگم اگه میخواید بیشتر بدونین به کانون گفتگوی قرآنی مراجعه کنید .:smile:

 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملائک موجوداتی هستند که در مورد ماهیت آنها هم ابهام وجود دارد
اینکه در این آیه صحبت از ایمان به ملائک آمده است
نظرم این است که یکی از اصلی ترین بخش های نبوت همین است
چرا که این فرشتگان بودند که حامل پیام وحی بودند و کفر به آنها کفر به قرآن می باشد
در دیدی دیگر از نظر خودم این است که به امدادهای غیبی باید ایمان داشته باشیم
نمونه بارزش جنگ بدر است
و باز هم از نظر من ایمان به فرشتگان ایمان به جنیان و مهمتر از همه ابلیس را در پی خواهد داشت
اگر دقتی در دین های نو ظهور داشته باشیم اعتقاد به ماورا و مخصوصا حظور ابلیس را نفی می کنند
و دینهایی با ماهیت مادی گرای را رواج می دهند
البته اینها درک من از این واقعیت بود

 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان:gol:م در این فرصت بحث روادامه بدیم با

4- ایمان به کتاب
5- ایمان به انبیاء الهی

این دوموضوع رو از دید خودتون و اطلاعاتی ازروایات ومنابع اسلامی بحث کنید.
:gol::gol::gol::gol:
 

Sarp

مدیر بازنشسته
آقا بحث از دست من دررفته و عقب موندم .
ولی یه چیزی در مورد درک ملائکه که فکر میکنم تا حدی کمک میکنه به درکشون ، بگم .

یه دنیای دو بعدی رو تصور کنید که فقط بعدهای "طول" و "عرض" واسه ساکنینش معنا داره .
یعنی بعد "ارتفاع" واسشون بیمعناست .

حالا فرض کنید یه دنیای دوبعدی رو یه صفحه وحود داره . (هرکی هندسه تحلیلی خونده باشه میتونه تصور بهتری از یک صفحه داشته باشه . برای درک صفحه ، یک برگ کاغذ رو متصور شوید که از هر طرف تا بی نهایت ادامه داره .)

یکی مثل ما که سه بعدی هستیم رو این صفحه با خودکار یه دایره میکشه .
چون برای ساکنین افراد دوبعدی ، بعد سوم و بالا و پائین معنا نداره ، اونها متوجه نمیشن این دایره از کجا اومد . فکر میکنن از غیب اومده . یعنی منی که این دایره رو کشیدم واسشون قابل درک نیستم .

حالا فکر کنید به غیر از بعد سوم یه بعد دیگه هم باشه که ما نتونیم درکش کنیم . ملائک میتونند از این بعد باشند .

البته تاکیدی رو نظر خودم ندارم .

اگه اسم کرمچاله و دنیاهای موازی رو شنیده باشید ، دانشمندان اونها رو هم با همین روش توجیه میکنند .
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب از نظرم ایمان به این دو تقریبا یکیست
ایمان به نبوت یعنی کنار نرفتن خداوند از صحنه و انسان را به حال خود رها نکردن
در برخی از عرفانها و دینها می بینیم که خدا پس از آفرینش و خلقت انسان را رها کرده و به حال خود گذاشته
این با اصل معاد مغایرت دارد
وقتی خداوند در روز موعود انسان را به دادخواهی می کشاند نباید برای انسان حجتی باقی بگزارد
و اصولا با رحمانیت و رحمیت خدواند تناقض دارد
چرا که خداوندی که انسان را آفریده زمینه پیشرفت او را نیز فراهم می کند تا انسانها در هر عصر و زمانی بتواند به اوج خود هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ روحی برسند
چرا که او تمام ویژگی های موجودات هم روحی و هم جسمی اطلاع دارد

می بینید که هنوز که هنوز است انسان که ادعای علم آن گوش عالم را کرده است نتوانسته در بعد مادی خود به جایی برسد تا بعد معنوی

فلسفه نبوت این است
و معجزه ی پیامبران کتاب است
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی این دنیا بله ولی تو دنیای دیگه :razz:
بچه بودي فك ميكردي لولو هست مياد ميخورتت بزرگ شدي فهميدي خبري از لولو نيس
اون دنيا هم رفتي ميفهمي كه لولويي كه الان ازش ميترسي وجود نداره !
اسپم نميكنم به لولو بازيتون ادامه بدين (بدون دخالت مه مه!) ! :lol:
چاكريم !
 

shirin.agro

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه بودي فك ميكردي لولو هست مياد ميخورتت بزرگ شدي فهميدي خبري از لولو نيس
اون دنيا هم رفتي ميفهمي كه لولويي كه الان ازش ميترسي وجود نداره !
اسپم نميكنم به لولو بازيتون ادامه بدين (بدون دخالت مه مه!) ! :lol:
چاكريم !




:surprised::surprised:

:surprised::surprised::surprised:
:eek::eek:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه بودي فك ميكردي لولو هست مياد ميخورتت بزرگ شدي فهميدي خبري از لولو نيس
اون دنيا هم رفتي ميفهمي كه لولويي كه الان ازش ميترسي وجود نداره !
اسپم نميكنم به لولو بازيتون ادامه بدين (بدون دخالت مه مه!) ! :lol:
چاكريم !
متاسفم برای اینجور فکری :mad:
اگه به دین و هیچیم معتقد نباشی از شما سوال میپرسم دفع خطر احتمال شرط عقل نیست ؟
شما یه اتوی داغ جلوته چون میدونی داغه و دستتو میسوزونه حتی اگه بهش نزدیک هم بشی سریع دستتو عقب میکشی . اینم رو کتمان میکنی ؟!
بله که لولو هست استعاره از شیطانه نمیخوام سیاسی کنم ولی حرفی که زده شد یک ضرب المثل صددرصد ایرانی بود که هر کدومش استعاره از چیزیه که اگه خواستی هر جا غیر اینجا حاضر به جوابگویی در این باره ام.
وقتی ما خودمون ضرب المثلای کشورمون رو مسخره میکنیم از دیگران چه انتظار است . حال که کشور ما مهد فرهنگ و تمدن بوده و است . اینو خارجیا بیشتر درک میکنن:razz:
ولی آیا چینی یا حتی آمریکایی ادبیات کشورشو زیر سوال میبره
 

shadmehrbaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه به دین و هیچیم معتقد نباشی از شما سوال میپرسم دفع خطر احتمال شرط عقل نیست ؟

وقتي عقلت ميگه خطري نيست نبايد بيخودي واسه خودت تَوَهم خطر بزني!
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي عقلت ميگه خطري نيست نبايد بيخودي واسه خودت تَوَهم خطر بزني!
پس شما دستتو تا ته بکن تو آتیش ببینم اون وقتم توهم خطر سوختن پیدا میکنی یا واقعا دستت میسوزه
اما خیلی برام عجیبه یعنی شما به عذاب وجدان اصلا معتقد نیستی ؟ یکی رو بکشی عین خیالت نیس . اگه اینطوریه چرا قاتلا یکی رو که کشتن اکثرا فرار میکنن ؟
من جوابتو میدم چون میدونن عقوبت کارشونو باید بکشن و خودشونم میدونن که این اتفاق میفته حالا چه دیر چه زود . غیر اینه ؟
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي عقلت ميگه خطري نيست نبايد بيخودي واسه خودت تَوَهم خطر بزني!
بذار منطقی تر وارد شم با یه مثال
فرض کن الآن کسی شما رو تهدید به مرگ کنه ! شما چیکار میکنی ابتدا جا میخوری ولی میگی خب شوخی میکنه
چند ساعت بعد دوباره زنگ میزنه و حرفشو تکرار میکنه
بارها و بارها تکرار میکنه ! اگه سنگم باشی خطر رو یه خورده حس میکنی و حتی اگه زبونا بازم بگی این طرف مسخرش میاد ته دلت یه چیزای دیگه میگه پس در صدد رفع این خطر برای خودت میای دست به اقداماتی میزنی به خطر چی ؟ به خاطر همون اصلی که گفتم و عقلتم تایید میکنه .
حالا از مسئله دینیش وقتی نه تنها یک دین بلکه تمامی ادیان الهی از دین زرتشت گرفته تا اسلام اونم نه یکبار بلکه چندین بار در کتابهای مقدسشون این هشدار رو بهت میدن شاید زبونی بیای بگی اینا همش بازیه ولی عقل سلیم آدم به این فکر میفته اگه حقیقت باشه چی ؟ چکار باید بکنم و خیلی بایدهای دیگه . دوست عزیز لااقل با خودت روراس باش .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرار شد اینجا اسپم نکنی

اگه حرف منطقی و کامل داری بسم الله
دوست عزیزم بنده خدا که اسپم نکرد بذار حرفشو بزنه:biggrin:
به این تایپیک بیش از اینکه ما نیاز داشته باشیم اینگونه افراد نیاز دارن .

از اون دوستمونم میخوام یکبارم که شده جدی بگیرن و کل بحث این تایپیک رو بخونن و هرجاش شبهه دارن حتما بگن تا دوستان همگی پاسخگوی ایشون باشیم .
 

ستاره سهیل

عضو جدید
فکر کنم اول یه مثال بزنم بهتر باشه:اگه ما یه بچه رو بدون اینکه قبلا وارد اجتماع شده باشه و تجربه خاصی نداشته باشه تنها بفرستیم درون اجتماع و بگیم خودت راه درست رو پیدا بکن و راهنما یا حتی نقشه ای هم بهش ندیم،حال و روز اون بچه چی میشه؟!:cry:

به نظر من توی یه مقیاس بزرگتر هم همینه یعنی این عادلانه نیست که خدا انسان رو به زمین بفرسته هیچ راهنما و کتابی برای راهنماییش نفرستد و اونو همینطور رها کنه!:razz:
 

jovhar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان:gol:م هنوز این موضوع جای بحث زیادی داره( منم چند روزی نبودم )

4- ایمان به کتاب
5- ایمان به انبیاء الهی

این دوموضوع رو از دید خودتون و اطلاعاتی ازروایات ومنابع اسلامی بحث کنید.
:gol::gol::gol::gol:

(اگه براتون مقدوره این بحث رو کاملترش کنید و از نظر عقاید خودتون هم بحث رو ادامه بدین خوبه بعلاوه کمک گرفتن از منابع معتبر)
 

گندم طلایی

عضو جدید
ایماندر ساختار اخلاق اسلامی، ایمان به عنوان عالی ترین صفت نفسانی هدایت گر مورد تأكید فراوان واقع شده و به همین دلیل تحصیل مبادی و مقدمات آن همانند علم و یقین نیز به شدت مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است و ابزارها و راه هایی كه می تواند آدمی را به این صفات نفسانی ارزشمند برساند، همانند تفّكر و خواطر و الهامات پسندیده، جایگاه ویژه ای در نظام اخلاقی اسلام دارند. در مقابل صفات نفسانی معارض و مانع پیدایش ایمان در آدمی، از قبیل «جهل» اعم از بسیط و مركب، «شك و حیرت»، «جُربزه» و «خاطرات نفسانی نكوهیده» و «وسوسه های شیطانی» همواره مورد مذمّت و نهی واقع شده اند.
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیرباز گفت وگوهای دامنه داری در میان پیروان مكاتب الهی ـ به ویژه متكلمان مسلمان ـ صورت گرفته است.[1] در قرآن كریم و روایات كه دو منبع اصلی اخلاق اسلامی اند، در بیان اهمیت و جایگاه ایمان گفته های فراوانی وجود دارد كه خلاصه ای از آن در زیر می آید.
1 . ارزش ایمان
در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در نصایح خویش به ابوذر می فرماید:
ای ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند، محبوب تر از ایمان به او و خودداری از آنچه نهی می كند، نیست.[2]
روشن است كه خودداری از نواهی خداوند فقط در سایه ایمان به او مقدور است و در واقع از بركات ایمان به خداوند است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز در این باره می فرماید:
خداوند دنیا را هم به كسانی كه دوستشان دارد و هم به كسانی كه بر آنها غضبناك است، می دهد ولی ایمان را نمی دهد مگر به آنان كه دوستشان می دارد.[3]
و هم ایشان در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن می فرمایند:
هر گاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر كنند، آنگاه گردن های آنها در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان برای آنان آسان و اطاعت از مؤمنان برایشان نرم و لطیف، خواهد شد.[4]
این همه منزلت و جایگاه بلندی كه در روایات برای ایمان بیان شده است، به دلیل نقشی است كه ایمان در سعادت و كمال آدمی دارد. ایمان از یك سو آخرین حلقه وصل به مقام خلیفه الهی و جوار قرب معنوی است و از سوی دیگر بر اساس آنچه در قرآن و روایات آمده است، مبدأ و مفتاح همه‌صفات پسندیده نفسانی و نیكی های رفتاری، ایمان است.
2 . ماهیت ایمان
اگرچه در باب حقیقت و ماهیت ایمان، اختلاف نظرهایی در میان متكلمان مسلمان وجود دارد، ولی ویژگی های مهم آن بدین قرار است: اولاًَ، ایمان عبارت است از تصدیق و اذعان قلبی كه نوعی صفت و حالت نفسانی نسبت به یك امر است. بنابراین با صِرفِ شناخت و معرفت، متفاوت است.[5]ثانیاً، جایگاه تحقق ایمان نفس و قلب است و اگرچه آثاری قولی و فعلی دارد، تحقق حقیقت آن متوقّف بر قول یا عمل نیست. ثالثاً، نسبت میان اسلام و ایمان عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی ممكن است برخی از مسلمانان فقط در ظواهر تسلیم حق باشند.
3 . اصناف و درجات ایمان
اوّلاً، در یك تقسیم ایمان به دو نوع «مستقرّ» و «مستودع و عاریه ای» تقسیم می شود. قرآن كریم می فرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
و او همان كسی است كه شما را از یك تن پدید آورد. پس (برای شما) قرارگاه و محل امانتی (مقرّر كرد). بی تردید، ما آیات خود را برای مردمی كه می فهمند به روشنی بیان كرده ایم.[6]
امام كاظم ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه می فرماید:
ایمان «مستقر» ایمانی است كه تا روز قیامت ثابت و ماندگار است و ایمان «مستودع» ایمانی است كه قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز می ستاند.[7]
امام علی ـ علیه السّلام ـ نسبت به انواع ایمان می فرماید:
برخی از ایمان ها در دل ها برقرار است، و برخی دیگر میان دل ها و سینه ها عاریت و ناپایدار؛ تا روزگار سرآید ـ و مرگ درآید‌ ـ پس اگر از كسی بیزارید، او را واگذارید تا مرگ بر سر او آید، آنگاه از او بیزار بودن یا نبودن شاید.[8]
ثانیاً، حقیت ایمان، دارای مراتب و درجات و قابل نقصان و كاهش است. قرآن كریم و روایات علاوه بر تأكید بر این حقیقت، سرشارند از عباراتی كه اسباب زیادی یا نقصان ایمان را بیان می دارند. از جمله در قرآن كریم آمده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ»
مؤمنان، همان كسانی اند كه چون خدا یاد شود، دل هاشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توكّل می كنند.[9]
و امام صادق ـ علیه السّلام ـ به یكی از پیروان خود فرمود:
ای عبدالعزیز، به راستی كه ایمان ده درجه است، به مانند نردبان كه می بایست پله پله از آن بالا رفت، پس كسی كه دارای دو درجه از ایمان است به آنكه دارای یك درجه است، نباید بگوید تو را ایمانی نیست و همین طور (دومی به سومی) تا به دهمی برسد و آن را كه در درجه پایین تر از تو است نباید ساقط از ایمانش پنداری (كه اگر چنین باشد) آنكه در درجه بالاتر از تو است می بایست تو را ساقط پندارد. بلكه پایین تر از خود را كه دیدی با مهربانی به درجه خودت برسان و آنچه را كه تواناییش را ندارد بر او بار مكن كه كمرش خواهد شكست و به حق، كسی كه دل مؤمنی را بشكند بر او لازم است كه جبرانش كند و بهبودش بخشد.[10]
شیخ صدوق دركتاب خصال در پایان این روایت می افزایند كه مقداد در درجه هشتم، و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم از ایمان بودند. البته باید توجه داشت كه تعیین ده درجه برای ایمان در این روایت به مفهوم انحصار در ده مرتبه نیست، بلكه مراد صرفاً بیان بسیاریِ درجات ایمان است. از همین رو، در روایات دیگر درجات كمتر یا بیشتری نیز برای ایمان شمرده اند.[11]
4 . متعلّقات ایمان
در نظام اخلاقی اسلام، ایمان به چیزی موجبات هدایت و زمینه آراستگی به فضایل اخلاقی و سیر معنوی را فراهم می سازد؟ اصلی ترین متعلقات ایمان بر پایه آنچه در قرآن و سنّت معصومان ـ علیهم السّلام ـ آمده به قرار زیر است.
یك. ایمان به عالم غیب: قرآن كریم یكی از شروط بهره مندی و هدایت یابی از كتاب الهی را ایمان به غیب و قوای غیبی یعنی ملائكه می داند و در این باره می فرماید:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ...
این كتابی است كه در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست، (و) هدایت تقوا پیشگان است؛ آنان كه به غیب ایمان دارند، و ... .[12]
مراد از عالم غیب، حقایقی است كه با حواس ظاهری قابل ادراك نیستند، بلكه با سیر عقلانی و یا شهود باطنی می توان به آنها دست یافت. اصولاً شرط ورود به سراپرده دیانت و گذار از منجلاب الحاد و مادیت، باور به غیب و حقایق و قوا و امدادهای غیبی است[13] «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...» نیكی ,(تنها) این نیست كه (به هنگام نماز,)روی خودرابه سوی مشرق یا مغرب كنید؛(وتمام گفتگوی شما؛درباره قبله وتغییرآن باشد؛وهمه وقت خودرامصروف آن سازید)بلكه نیكی (ونیكوكار)كسی است كه به خدا و روز رستاخیز و ... ایمان دارد. و تنها با چنین پیش فرضی می توان الفبای كتاب هدایت را خواند و در پرتو نور آن به سرمنزل رستگاری رسید.
دو. ایمان به خداوند و یگانگی او: قرآن كریم در طی آیات متعددی ضرورت ایمان به خداوند را یادآور می شود؛ از جمله می فرماید:
« فَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »
پس به خدا و پیامبر او و آن نوری كه ما فرو فرستادیم ایمان آورید، و خدا به آنچه می كنید آگاه است.[14]
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ كسی كه از علامت های ایمان پرسید، فرمود:
نشانه های ایمان چهار چیز است: اقرار به یگانگی خداوند، و ایمان به او، و ایمان به كتاب او، و ایمان به رسولان الهی.[15]
سه. ایمان به معاد و چگونگی آن: ایمان به معاد و چگونگی آن نقش ضمانت اجرا برای میزان كارآمدی اخلاق اسلامی را ایفا می كند. قرآن كریم نیز پس از ایمان به خداوند و یگانگی او بیشترین تأكید را بر معاد و چگونگی آن از قبیل ایمان به سؤال در قبر، عذاب در قبر، روز رستاخیز، حسابرسی در قیامت، وجود میزان برای سنجش اعمال، عبور از صراط و باور به بهشت و دوزخ، دارد. در زیر به بعضی آیات و روایات اشاره می شود؛ قرآن كریم در این باره می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا و الصّائبون و النّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
كسانی كه ایمان آورده و كسانی كه یهودی و صائبی و مسیحی اند، هر كس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و كار نیكو كند، پس نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.[16]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان آن است كه آدمی دین حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار كند و به اعضای تن وظایف آن را انجام دهد و به عذاب قبر و منكر و نكیر و زنده شدن پس از مرگ و حساب و صراط و میزان اقرار داشته باشد و اگر بیزاری از دشمنان خدای ـ عزّوجلّ ـ نباشد، ایمانی وجود ندارد.[17] [1] . ر.ك: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه كلام و قرآن، ص 19 ـ 180.
[2] . شیخ طوسی، امالی، ص 531، ح 1162.
[3] . كافی، ج 2، ص 215، ح 4، و نیز ر.ك: همان،‌ح 3.
[4] . همان، ج 8، ص 365، ح 556.
[5] . ر.ك: سید مرتضی: الذّخیره، ص 536؛ شیرازی: صدرالدین: تفسیر القرآن، ج 1، ص 249؛ شیخ مفید: اوائل المقالات، ص 48، همچنین جهت اطلاع كامل تر از دیدگاه ها در این باره ر.ك: جوادی، محسن: نظریه ایمان در عرصه كلام و قرآن، ص 119 ـ‌158.
[6] . سوره انعام، آیه 98.
[7] . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 371، ح 72؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 212، ح 1.
[8] . نهج‌البلاغه، خ 189.
[9] . سوره انفال، آیه 2 و ر.ك: توبه، 124؛ مدّثر، 31، آل عمرآن، آیه 171 ـ 173 و احزاب، 22.
[10] . كلینی: كافی، ج 2 ص 45، ح 2؛ صدوق: خصال، ص 447، ح 48.
[11] . ر.ك: صدوق؛ خصال، ص 352، ح 31؛ كلینی: كافی، ج 2، ص 42، ح 1، كه برای ایمان هفت درجه بیان می كنند. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 205، ح 150، درجات را به فاصله میان زمین و آسمان ذكر می كند.
[12] . سوره بقره، آیه 2.
[13] . ر.ك: سوره بقره، آیه 177 و 285.
[14] . سوره تغابن، آیه 8. همچنین ر.ك: سوره اخلاص، آیه 1، سوره بقره، آیات 285 و 136، سوره آل عمران، آیه 84، سوره مائده، آیات 69 و 111، سوره نساء، آیه 136و 162، سوره انعام، آیه 92 و سوره شوری، آیه 15.
[15] . ابن شعبه حرانی: پیشین، ص 19.
[16] . سوره مائده، آیه 69. همچنین ر.ك: سوره بقره، آیه 4.
[17] . صدوق: خصال، ص 609،‌ح 9.
 

گندم طلایی

عضو جدید
قرآن و كتب اديان الهي


- قرآن و كتب الهي پيشين
- تورات و انجيل
- صحف ابراهيم در قرآن
- زبور داود در قرآن
- تحقيقات مستشرقين در اين زمينه
در طول تاريخ حيات انساني، عنايت الهي هميشه بر هدايت انسان تعلق يافته است. اين عنايت، آن چنان كريمانه بوده كه خداوند در ابلاغ آن بيش از 124000 سفير الهي را به كار گرفته است. البته اين هدايت، عمدتاً شفاهي بوده اما به فراخور حال گاه با هدايتي كتبي نيز همراه بوده است. امروزه اين پيام‌هاي مكتوب الهي را كتب مقدس اديان مي‌نامند. از شواهد برمي‌آيد كه اين گونه كتب در گذشته تاريخ چندان معدود نبوده‌اند. (بقره، 285). اما هم اكنون از اكثر آنها اثري بر جاي نمانده است.
(چنانكه در مجموعه 39 كتابي عهد قديم حدود 25 كتاب عبري به پيامبران الهي يهودي كه پس از موسي عليه‌السلام ظهور نموده‌اند نسبت داده‌شده است. پيامبراني‌مانند ايوب، يونس، اشعيا، ارميا، يوشع، دانيال، حجي، ذكري و...)
قرآن كتاب مقدس اسلام به عنوان كامل‌ترين و آخرين‌ترين پيام الهي توجه وافري به كتب برجسته اديان الهي پيش از خود نموده است؛ كتبي همچون صحف ابراهيم، تورات موسي، زبور داود و انجيل عيسي كه هريك در تاريخ، تاثيرات برجسته‌اي بر هدايت الهي انسان داشته‌اند.
اين ويژگي براي درك هويت قرآن و پيشينه تعاليم آن، امري بسيار مهم و تعيين‌كننده است. قرآن صريحاً تاكيد دارد كه آنچه او مي‌گويد ادامه تعاليم هدايت‌بخش كتب آسماني پيشين مي‌باشد (انعام، 92) اما در يك سطح بالاتر و برتر (يونس، 37). قرآن به اصل كتب مقدس احترام مي‌گذارد و تعاليم راستين آنها را نور و هدايتي از جانب خداوند معرفي مي‌نمايد (مائده، 44و46) اما در ضمن اشاره دارد كه كتب كنوني آكنده از تحريف‌هاي متعددي است كه توسط معاندين يا عالمان منحرف و فاسد بر پيكره آنها وارد شده و تعاليم آنها را مسموم ساخته است.(بقره، 79)
عنايت قرآن به كتب مقدس اديان الهي پيشين براي ما مسلمانان امر مهمي است چون گذشته از بيان وجه ارتباط و اشتراك مسلمانان با پيروان اديان ابراهيمي، تبيين‌كننده جايگاه و رابطه ارزشي تعاليم اسلام نسبت به اديان آسماني پيشين نيز مي‌باشد. البته اين كتب در ديدگاه قرآن از لحاظ اهميت در يك مرتبه نيستند، بلكه قرآن به تورات و انجيل اهميت بيش‌تري داده و در آيات متعددي به آنها اشاره نموده و داستان‌هاي متعددي نيز از رويدادهاي تاريخ يهوديان ومسيحيان، ذكر كرده است كه همگي گوياي اهميت دادن قرآن به آنها مي‌باشد. اين امر از آن باب است كه اساساً دين اسلام، اديان آسماني پيشين مخصوصاً مسيحيت و يهوديت را قسمتي از روند رشد خود در طول تاريخ مي‌خواند (يونس، 37) و ظهور اسلام را امري معقول و كاملاً منتظره مي‌داند (صف، 3 تا 6). لذا مومن واقعي در ديدگاه قرآن آن است كه نه تنها به قرآن و رسالت پيامبر اكرم صلي‌الله ‌عليه ‌و آله ايمان بياورد بلكه به تمام پيامبران الهي عليهم‌‌السلام و كتاب‌هاي آسماني آنها ايمان داشته باشد (بقره، 285) چون قرآن همه پيامبران از آدم تا خاتم صلي‌الله‌ عليه ‌و آله را مسلمان دانسته و هيچ فرقي بين تعاليم آنها قائل نيست (بقره، 136) مگر در مراتب اكمال.
با اين بيان، مناسب است تا بر ديدگاه قرآن نسبت به كتب مقدس و بخصوص دو كتاب تورات و انجيل، نظري داشته باشيم.
تورات و انجيل در قرآن
در قرآن 18 بار نام تورات و 12 بار نام انجيل ذكر شده و اين غير از مواردي مي‌باشد كه تلويحاً به آنها اشاره گرديده است. (المعجم، به ترتيب ص158 و 688). قرآن اساساً اين كتب مقدس را آسماني ناميده و آنها را همچون قرآن، نازل شده از جانب خداوند مي‌خواند:
- همانا ما(خداوند) تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور است.(مائده،44)
- و بخشيديم انجيل را كه در آن هدايت و نور مي‌باشد.(مائده،46)

در آيه‌اي ديگر در خصوص يكساني شأنيت قرآن، تورات و انجيل مي‌فرمايد:
- الله (خدايي است كه) نيست خدايي مگر او كه زنده و پاينده است و نازل كرد كتاب (قرآن) را براستي، كه دليل راستي كتب (آسماني پيش از خود است كه هم اكنون) در دست شماست و تورات و انجيل را از پيش نازل كرد براي هدايت مردم(آل‌عمران،2و3)
از اين مهم‌تر آن كه قرآن تمام پيامبران پيشين عليهم‌‌السلام را مسلمان و موحد ناميد و تعاليم آنان را بدون توجه به فاصله تاريخي و مقتضيات زماني آنان در يك راستا و مشابه هم دانسته است:
- بگوييد كه ما مسلمين به خدا ايمان آورديم و به آنچه از كتب آسماني به ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و بر آنچه به موسي و عيسي عطا شده و به همه آنچه بر پيغمبران از جانب خداوند آورده‌اند ايمان داريم و ميان هيچ يك از پيغمبران فرق نگذاريم و ما تسليم او هستيم.(بقره،136)
بر اين اساس مي‌توان نتيجه گرفت كه قرآن ريشه و اساس كتب مقدس اديان الهي پيشين را نازل شده از سوي خداوند مي‌داند و اساس تورات و انجيل را حق و صحيح مي‌خواند، لذا به مسلمانان مي‌آموزد كه نسبت به آنها ايمان و احترام داشته باشند.
اما اين سوال به صورت جدي مطرح است كه آيا انجيل و تورات موجود، واقعاً ماهيتي الهي داشته و قابل پيروي هستند؟ امروزه اين اين سوال حتي بين يهوديان و مسيحيان نيز به طور جدي مطرح است (بوكاي، مقدمه). در پاسخ بايد گفت قرآن در آياتي صريحاً به تحريف و دگرگوني آنها اشاره نموده و قسمت‌هايي از آن را زاييده دست روحبانان و روحانيان ديني آنها مي‌خواند.
(البته بايد توجه داشت كه فاصله زماني قرآن با كتب مقدس پيشين نسبتاً زياد بوده است، چنانكه پيدايش اصل تورات در حدود 1700 سال و انجيل حدود 600 سال پيش از زمان نزول قرآن بوده است.)
- پس واي بر كساني كه به دست خود (مطلبي) مي‌نويسند و سپس مي‌گويند كه اين مطلب از سوي خداست. (بقره،79)
و در مواردي نيز اشاره دارد كه اصل كتب مقدس دور از دسترس مردم قرار دارد و آنان تنها توهم و تصوراتي از آن دارند كه نه تنها راهنماي آنان نيست بلكه عامل گمراهي‌شان نيز گرديده است.
- و از آنها(يهوديان) افرادي عوام(بي‌سواد) وجود دارند كه از كتاب (تورات) به جز تصورات و تمنيات خود چيزي نمي‌دانند.(بقره،78)
بايد توجه داشت كه اينگونه آيات تلويحاً بر اين امر تاكيد دارند كه هرچند اساس و ريشه اديان الهي پيشين همگي بر حق است و تعاليم اسلام در راستاي تعاليم آنها نازل و تدوين گرديده است، ليكن قرآن و به طور كلي دين اسلام، نسبت به آنها در مرتبه اكمال و اتمام قرار داشته و خود نسخه‌اي نهائي، كامل و جامع كتب آسماني پيشين است كه از تحريف و دستكاري انسان مبرا مي‌باشد:
- و امكان ندارد كه به دروغ افترا زنيد كه اين قرآن(عظيم) به غير از جانب خداوند است. بلكه تصديق‌كننده آنچه(كتب آسماني) در دست شماست و تفصيل‌دهنده تعاليم كتاب الهي مي‌باشد. هيچ شك نيست كه آن از جانب پروردگار جهانيان است.(يونس،37)
اين تفصيل شايد به اين معنا باشد كه قرآن بر خلاف اين دو كتاب كه در اصل جنبه قومي و انحصاري دارد داراي تعاليمي جهان شمول، ابدي و كامل است و بي‌هيچ شكي و ترديدي تمامي انسان‌ها را به سوي سعادت وكمال هدايت مي‌كند:
- نيست آن قرآن مگر ذكري براي همه مردم عالم.(تكوير،27)
از اين نگرش مي‌توان نتيجه گرفت كه قرآن با وجود تاييد صريح بر كتب مذكور، آنها را به نوعي نسخ شده دانسته و تعاليم آنها را مستقلاً و منفرداً قابل تأسي و پيروي نمي‌داند و تنها دين اسلام و آيين مسلماني را دين بر حق و قابل قبول مي‌داند.
- همانا دين واقعي نزد خداوند(فقط) اسلام است.(آل‌عمران،19)
با اين توضيحات مي‌توان نظر قرآن درباره تورات و انجيلي كه در زمان ظهور اسلام وجود داشته را بدين صورت خلاصه نمود:
1- مقداري از متون آنها اصلي است.(آل عمران،93)
2- قسمتي از مطالب اصيل ان از بين رفته است.(آل عمران،23)
3- مقداري از متون غيرالهي به آن اضافه شده است.(بقره،78و79)
4- در كليت آن تغيير و تبدلات رخ داده است.(مائده،13و14)

البته لازم به ذكر است كه در قرآن فقط از پنج سفر تورات و از انجيل نام برده شده است و از مابقي ملحقات ديني اين كتب (عهد عتيق و جديد) جز زبور ذكري به ميان نيامده است.(قاموس قرآن، ص297تا293)
(عهد قديم متشكل از 39 كتاب است كه در سه بخش تورات، كتوبيم و نبي‌آيم تدوين شده‌اند. عهد جديد نيز مجموعه‌اي متشكل از 27 قسمت است كه در چهار بخش اناجيل، اعمال رسولان، نامه رسولان و مكاشفات يوحنا تدوين گرديده‌اند.)
صحف ابراهيم و زبور داود در قرآن
در قرآن غير از تورات و انجيل به دو كتاب ديگر نيز به نام، اشاره شده است، يكي صحف ابراهيم و ديگري زبور داود. البته آيات محدودي كه در خصوص اين دو كتاب در قرآن وجود دارد، آنچنان گويا نيست كه بتوان به ماهيت آنها پي برد، با اين وجود نكاتي قابل ذكر است كه به آن اشاره مي‌گردد:
صحف ابراهيم
نام ابراهيم 69 بار در قرآن به احترام و بزرگي ياد شده و در اثناي آنها فرازهاي مختلفي از زندگي او براي عبرت مومنين بيان شده است. خداوند او را فردي يكتا‌پرست و دين او را حنيف خوانده است(آل عمران،67) و امر مي‌فرمايد كه دين ابراهيم را پيروي كن(نساء، 125). او پيامبري راستين و فردي صديق بود(مريم،41) و خداوند به او و خاندانش نعمت حكمت و سروري اعطا نمود(نساء،54). در تعاليم اسلامي ابراهيم از پيامبران اولي‌العزم و داراي شريعت مي‌باشد، و قرآن در چند مورد اشاره دارد كه ابراهيم عليه‌السلام داراي كتاب آسماني به نام «صحف» بوده است.
- سراي آخرت بسي بهتر و پاينده است، همانا اين حقيقت در صحف (رسولان) پيشين(يعني) صحف ابراهيم عليه‌السلام و موسي عليه‌السلام ذكر شده است.(اعلي19تا17)
(از آيه فوق استفاده مي‌شود كه كتاب ابراهيم مجموعه‌اي از دستنوشته‌ها و كتابچه‌ها بوده است. زيرا اگر در آيه، لفظ «صحيفه» به صيغه جمع يعني «صحف» بيان شده است، جهت اشاره‌اي به دو كتاب ابراهيم و موسي نيست، بلكه اين كلمه نام خاص براي نامه‌ها يا نوشته‌هاي ديني مربوط به ابراهيم مي‌باشد. چون در زبان عربي براي دو شيء، صيغه تثنيه مي‌آورند نه جمع.)
آن‌چنان‌كه از بيان قرآن مشهود است اين كتاب يا كتاب‌ها محتوايي آسماني و نازل شده از سوي خداوند داشته‌اند، و متون آن مجموعه‌اي از وحي الهي بوده است كه به ابراهيم نازل شده بود.(نساء،63)
- بگو ايمان آورديم به خدا و آنچه نازل شده به ما و آنچه نازل شد بر ابراهيم...(آل‌عمران،84)
اما از آنجا كه ابراهيم (بر طبق شواهد تاريخي) حدود 3800 سال قبل مي‌زيسته است، از كتاب او چيزي بجاي نمانده و حتي در كتب مقدس عبراني نيز نامي از كتاب و متن آن نرفته است.
اما از اشارات قرآني مشخص است كه محتواي صحف ابراهيم با كتاب موسي كاملاً هم‌سو و هم‌سنگ بوده است.(اعلي،19)
زبور داود
داود يكي از پيامبران معروف بني‌اسرائيل است(متولد 1033 ق.م) كه حدوداً 370 سال پس از رحلت موسي، پادشاهي بزرگي در اورشليم و سپس در تمام سرزمين‌هاي يهوديه و اسرائيل برپا نمود. نام او در قرآن 16 بار ذكر شده است. قرآن او را از افضل انبياي الهي دانسته (اسراء،55) و تاكيد نموده است كه خداوند به او كتابي به نام زبور اعطا كرده بود:
- و ما به داود زبور را اعطا كرديم. (نساء،163)
در دوران سموئيل نبي و پادشاهي شائول (طالوت)، اقوام (دوازه سبط) بني‌اسرائيل در سرزمين كنعان گسترده شدند و ده سبط در شمال و دو سبط يهودا و بنيامين نيز در جنوب اسكان يافتند. اين دو سرزمين در دوران حكومت داود و سليمان متحد و يكپارچه گرديد و مملكت اسرائيل را تشكيل دادند اما پس از آنان در دوران سلطنت رحبعام فرزند سليمان اين دو سرزمين منفك گرديده و دو حكومت مستقل به نام اسرائيل و يهودا تأسيس شد كه مركز حكومت شمالي (اسرائيل) سامره، و مركز حكومت جنوبي (يهودا) اورشليم بود. براي اطلاعات بيشتر مراجعه شود به قاموس كتاب مقدس، ذيل صفحه 53 ذيل لغت مملكت اسرائيل.
نام زبور تنها 3 بار در قرآن آمده است و مطلب بيش‌تري از ماهيت آن فاش نشده است. اما آن چنان كه از نامش پيداست احتمالاً زبور متن سرودگونه‌اي داشته كه داود آن را با آوازي زيبا مي‌خوانده است چنان كه هنگام تلاوت آن (ذكر خداوند) پرندگان و حتي كوه‌ها با او هم آواز مي‌شدند. (سبا،10)
بنابر آنچه از كلام قرآن مشهود است، زبور نيز ماهيتي آسماني داشته و كلام الهي در آن(يا لااقل در بخش‌هايي از آن) درج بوده است. چنانكه خداوند صريحاً مي‌فرمايد:
- و به تحقيق ما بعد از ذكر الهي، در زبور مكتوب نموديم كه همانا زمين ارث بندگان صالح خداوند است.(انبيا،105)
البته هم اكنون در مجموعه كتب مقدس عبراني، يعني در عهد قديم و در بخش كتوبيم كتابي به نام تهيليم يا زبور وجود دارد كه به داود نسبت داده مي‌شود، اما بنابر تحقيقات محققين اديان، تدوين آن پس از دوران اسارت بابلي صورت گرفته است و برخي از متون آن مسلماً مربوط به داود عليه‌السلام نمي‌باشد. (هاكس، قاموس، ص796)، (براي مطالعه بيشتر مي‌توانيد به كتاب «پژوهشي توصيفي در كتب مقدس» نوشته داود كميجاني،‌منتشرشده از سوي سازمان چاپ نشر ارشاد، فصل دوم مراجعه نماييد.)
برخي تحقيقات مستشرقين در اين زمينه
توجه وافر قرآن به كتب اديان الهي پيشين، مخصوصاً تورات موسي و انجيل عيسي باعث شده تا بخشي از مطالعات مستشرقين به اين موضوع اختصاص يافته است. از ميان اين مطالعات مي‌توان به موارد ذيل اشاره نمود:
- پژوهش سيمون وايل درباره تورات در قرآن(چاپ اشتوتگارت، 1835م)
- مجموعه مقالات هيرشفلد درباره مطالعات يهودي- اسلامي كه در مجله الفصول اليهوديه در فاصله سال‌هاي 1910م تا 1911‌م منتشر شد.
- تحقيق فريليندر به نام «تركيب الفصل في الملل و النحل للشهرستاني» انجام داد و در يادنامه نولدكه به چاپ رسيد.
- پژوهش باومشتارك درباره مسيحيت و يهوديت در قرآن و اسلام(چاپ 1927م)
- پژوهش ديگر او با عنوان «مطالعه مذهب طبيعت واحده نصراني در قرآن» كه در سال 1953‌م منتشر شد.
- تحقيقات ديويد بانت. وي در ابتدا به مطالعه زبان آرامي قديم و زبان‌هاي كنعاني مي‌پرداخت و سپس به پژوهش در زبان عربي و فلسفه اسلامي در آكادمي علم يهودي آغاز كرد و تحقيقات فراواني را منتشر كرد كه از جمله آنها نقد كتاب«الحجه و الدليل في نصره الدين الذليل» اثر يهودا هاليفي و نيز چاپ «تنقيح الابحاث في الملل الثلاث» ابن‌كمونه با ترجمه آلماني بود.(نجيب عقيقي، المستشرقون ص 479،‌431 ،400)
اين تحقيقات نسبتاً گسترده در خصوص يك موضوع، آن‌هم در عرصه دين‌شناسي صرف نظر از نتايج آن خود گواهي بر اهميت و تاثيرگذاري آن بر باورها و اعتقادات جهان شناسانه پيروان اديان دارد آن‌چنان كه محققين و پژوهشگران ديني را بر آن داشته تا هويت خود را در بين معارف و تعاليم دين بعدي جستجو نمايند و در پي درك ميزان ارتباط و سنخيت آنها تلاش كنند.
اما اين امر چندان در نظر قرآن‌شناسان و دين‌پژوهان اسلامي مورد نظر و توجه نبوده است، و تا حال تحقيقات متقني نسبت به آن صورت نداده‌اند. در حالي كه بسيار مناسب است تا اسلام‌شناسان به استناد و استعانت از معارف قرآني، هويت اديان ابراهيمي(يهودي و مسيحي) گذشته را بازيافته و معرفي نمايند تا در مقايسه‌اي درك شود آنچه كه هم اكنون از اين دين به جا مانده تا چه ميزان با تعاريف قرآن از آنها، مطابقت دارد. اين امر هم ما مسلمين را به حقيقت اديان و از جمله دين خود آگاه مي‌سازد و هم به پيروان اديان مذكور كمك مي‌نمايد تا جهت تنقيح باورهاي ديني خود ملاكي داشته باشند.
كتاب‌شناسي:
1- المفردات في غريب القرآن، الراغب اصفهاني، دفتر نشر الكتاب، طهران 1404ق
2- طباطبايي، سيدمحمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، تهران، كانون انتشارات محمدي، سال 1363ش
3- عبدالباقي، محمد فواد، المعجم المفهرس، قاهره، دارالكتب مصريه، 1364ش
4- قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1361ش
5- آرام، زهرا، مقايسه‌اي اجمالي بر شرح وقايع تاريخي ميان تورات و انجيل با قرآن، تهران، انتشارات اميد دانش، سال 1389ش
6- هاكس، جيمز، قاموس كتاب مقدس، بيروت، 1928م و تهران، اساطير 1377 ش
7- عقيقي، نجيب، المستشرقون، بيروت 2003 م
8- داود كميجاني، گزارشي توصيفي از كتب مقدس، تهران، سازمان چاپ نشر ارشاد، سال 1384
 

Similar threads

بالا