گر تو گرفتارم کنی، من با گرفتاری خوشم ... گر خوار چون خارم کنی، ای گل بدان خواری خوشم
والاترین گوهر تویی، داروی جان پرور تویی ... درمان دردم گر تویی، در کنج بیماری خوشم
آید گر از غم جان به لب، کی آیدم افغان به لب ... با هرچه خواهد یار من، در عالم یاری خوشم
ای بهترین غمخوار دل، ای محرم اسرار دل ... خواهی اگر آزار دل، با آن دل آزاری خوشم
روزی اگر کامم دهی، یا آنکه دشنامم دهی ... با این خوشم با آن خوشم، با هرچه خوش داری خوشم
گر وصل و گر هجران بود، گر درد و گر درمان بود ... شاد و خوشم با این و آن، آری خوشم آری خوشم
... با هرچه خوش داری خوشم، با هرچه خوش داری خوشم...
والاترین گوهر تویی، داروی جان پرور تویی ... درمان دردم گر تویی، در کنج بیماری خوشم
آید گر از غم جان به لب، کی آیدم افغان به لب ... با هرچه خواهد یار من، در عالم یاری خوشم
ای بهترین غمخوار دل، ای محرم اسرار دل ... خواهی اگر آزار دل، با آن دل آزاری خوشم
روزی اگر کامم دهی، یا آنکه دشنامم دهی ... با این خوشم با آن خوشم، با هرچه خوش داری خوشم
گر وصل و گر هجران بود، گر درد و گر درمان بود ... شاد و خوشم با این و آن، آری خوشم آری خوشم
... با هرچه خوش داری خوشم، با هرچه خوش داری خوشم...