عکس/اشک های آغاز مدرسه

behnam.95

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخی............ناسی ناسی.....:)
ولی من چرا روز اول مدرسه گریه نکردم؟!!!:surprised:
 
  • Like
واکنش ها: iQl

etnn

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخییییییییییی عزیزم...منم خیلی گریه کردم هفته اول کلا تو دفتر پیش معلما بودم از بس گریه کردم!:redface:
 

behnam.95

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من 2 بار از مهدکودک فرار کردم...با هزار بدبختی 2تا خیابون بالاتر پیدام کردن

ابتدایی هم که بودم میگن راننده سرویس که آمده دنبالت ببردت مدرسه با کمک همسایه ها رفتی داخل ماشین

دبیرستانم که بودیم خدا رو شکر کسی نمیتونست جلومون رو بگیره اما گاهی اوقات مدیر زنگ میزد خونه خبر میداد که باز بهنام فرار کرده ..وای چه بلایی سرم میومد

توبه
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
من 2 بار از مهدکودک فرار کردم...با هزار بدبختی 2تا خیابون بالاتر پیدام کردن

ابتدایی هم که بودم میگن راننده سرویس که آمده دنبالت ببردت مدرسه با کمک همسایه ها رفتی داخل ماشین

دبیرستانم که بودیم خدا رو شکر کسی نمیتونست جلومون رو بگیره اما گاهی اوقات مدیر زنگ میزد خونه خبر میداد که باز بهنام فرار کرده ..وای چه بلایی سرم میومد

توبه
شما کلا همش درحال فرار بودی ها!!!!!:surprised:
 

حامدیا

اخراجی موقت
من که یادم نمیاد گریه کرده باشم .........

فقط یادمه روز اول مدریه مادرم
من سپرد دست یکی از اقوام که کلاس پنجم بود
که دیگه سریال تحصیل بنده شروع شد و هنوز که هنوزه
ادامه داره ..
ولی یکی از بچه های شر مدرسه بودم تو راهنمایی و دبیرستان

همیشه بچه ها آدم می آوردن تا منو بزنن ولی به خیر میگذشت به هرد دلیلی
وای یه روز یادم میاد کلاس تقویتی داشتیم وقتی میخواستم با یکی از دوستان بیرون بیام حدود 10 نفر بیرون واستاده بودن
شانس آودم به خیر گذشت
ولی جاش دیگه جبران میکردم من کتککم و میزدم تو مدرسه یا بعد از کلاس ولی روز بعد دیگه همون داستان
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که یادم نمیاد گریه کرده باشم .........

فقط یادمه روز اول مدریه مادرم
من سپرد دست یکی از اقوام که کلاس پنجم بود
که دیگه سریال تحصیل بنده شروع شد و هنوز که هنوزه
ادامه داره ..
ولی یکی از بچه های شر مدرسه بودم تو راهنمایی و دبیرستان

همیشه بچه ها آدم می آوردن تا منو بزنن ولی به خیر میگذشت به هرد دلیلی
وای یه روز یادم میاد کلاس تقویتی داشتیم وقتی میخواستم با یکی از دوستان بیرون بیام حدود 10 نفر بیرون واستاده بودن
شانس آودم به خیر گذشت
ولی جاش دیگه جبران میکردم من کتککم و میزدم تو مدرسه یا بعد از کلاس ولی روز بعد دیگه همون داستان
دیدی همه روز اول با ماماناشون میرن مدرسه؟!مخصوصا دختربچه ها؟!!
من روز اول با بابام رفتم مدرسه:surprised:
 

peiman66

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من هیچ وقت روز اول مدرسه رو فراموش نمیکنم.صبح زود خواهرم بدرقه ام کرد و مامانم منو برد مدرسه.اونجا ناظم مدرسه اسم و فامیلمو و شغل پدرمو پرسید و من الکی گفتم پدرم دکتره:Dبعد پرسید مطبش کجاس؟ نمیدونستم چی بگم:biggrin:بعدش مامانم واسم یه دفتر و مداد و پاک کن که تو یه نایلن مشکی بودن خرید و آورد و اون نایلن کیف اولین روز مدرسه ام شد.یادش بخیر...:(
کلاس اول هم که بودم حوصله نداشتم بیشتر از یکی دو زنگ تو مدرسه بمونم و برمیگشتم خونه:)
اخ که چه دورانی بود.تنها دغدغمون نوشتن مشق شب بود.کاش هیچ وقت تموم نمیشد...
 
آخرین ویرایش:

Aghrab Khatoon

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخی...
یادش بخیر...
من خیلی خوشحال بودم که میرفتم مدرسه.
موقعی که گفتن به صف وایسیم من پیش مامانم وایساده بودم ناظم نامردمون اومد گل روی مقنعه م (که نشون کلاسمون بود) رو کند و گفت نمیای برو پیش مامانت منم زدم زیر گریه:D
موقع معرفی هم خودم رو سمیرای فارسی معرفی کردم:)
وقتی هم که ناظممون میخواست سرویسی که سوار میشیم رو نشونمون بده پرسید خونه تون کجاست منم گفتم تهران. :)
از همون موقع هم نابغه بودم.:redface::cool:
 

hamed d

عضو جدید
آخی...
یادش بخیر...
من خیلی خوشحال بودم که میرفتم مدرسه.
موقعی که گفتن به صف وایسیم من پیش مامانم وایساده بودم ناظم نامردمون اومد گل روی مقنعه م (که نشون کلاسمون بود) رو کند و گفت نمیای برو پیش مامانت منم زدم زیر گریه:D
موقع معرفی هم خودم رو سمیرای فارسی معرفی کردم:)
وقتی هم که ناظممون میخواست سرویسی که سوار میشیم رو نشونمون بده پرسید خونه تون کجاست منم گفتم تهران. :)
از همون موقع هم نابغه بودم.:redface::cool:
واقعا اجی سمیرا تو یه نابغه ای:biggrin:
 

niaz**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ظهر روز اول مدرسه مارو به زور کشوندن بیرون
مگه میومدم بیرون!

 

Similar threads

بالا