زنان نامدار ایران زمین

آیاتای

عضو جدید
در این جستار، با زندگینامه زنان نامدار ایران زمین آشنا می شویم.








تو را به جای همه‌ی زنانی که نمی‌شناختم، دوست می‌دارم
تو را به جای همه‌ی روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام، دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گستره‌ی بی‌کران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای نخستین گل
برای خاطر جان‌داران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای دوست‌داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه‌ی زنانی که دوست نمی‌دارم، دوست می‌دارم
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینیم.
بی تو جز گستره‌ای بی‌کرانه نمی‌بینیم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فراگیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم
برای خاطر فرزانه‌گی‌اَت که از آن من نیست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه‌ی آن چیزها که جز وهمی نیست، دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
تو می‌پنداری که شکی، به حال آن به جز دلیلی نیست
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.:gol::gol::gol:
 

آیاتای

عضو جدید
زرین تاج قزوینی، ملقب به "طاهره قُرةالعَین"

زرین تاج را شیخیه «قرة العین» و بابیه «طاهره» لقب دادند. وی فرزند حاج صالح قزوینی و همسرملا محمد برغائی بود. در سال ۱۲۳۳ هجری قمری در قزوین به دنیا آمد. فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب را نزد پدر آموخت. آثار شیخ احسائی و سید رشتی را مطالعه کرد و با سید رشتی مکاتبه و ارتباط برقرار کرد و سید در رسائل خود او را قره العین نامید.
مطالعه آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را دگرگون ساخت. دو پسر و یک دختر خود را به شوهر(پسرعموی خود) سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت. وقتی به آنجا رسید که سید در گذشته بود. قره العین در آن زمان ۲۹ سال داشت. در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس و افاده طلاب پرداخت.
جمعی به خانه سید رشتی ریختند که قره العین در آنجا منزل داشت. ناچار به بغداد رفت و در آنجا نیز بدستور والی بغداد توقیف و بعد به فرمان سلطان عثمانی، در اوائل سال ۱۲۶۳ هجری قمری به اهرماهان به ایران اعزام شد. وارد قزوین شد. پس از کشته شدن عمو و پدرشوهرش بدست پیروان سید باب به تهران آمد و به دشت «بدشت» در هفت کیلومتری شاهرود رفت و در انجمنی که درآنجا برپا شده بود شرکت کرد. حضور بی حجاب او که نقاب زنانه را از پیشانی برداشته بود در آن انجمن غوغائی برپا کرد. از آنجا به قزوین بازگشت. بعد از کشته شدن باب او زا از قزوین به تهران آوردند و در باغ محمودخان، کلانتر تهران، در یک بالاخانه بی پله زندانی کردند. در آن جا زندانی بود تا وقتی که به ناصرالدین شاه تیراندازی شد. دراین زمان ۳۶ سال بیشتر نداشت. به امر شاه که دراین ترور جان بدر برده بود و وزیرش «میرزاآقاخانه نوری” او را در باغ ایلخانی»(محل کنونی بانک ملی ایران) کشتند.
مفتی بغداد در ترجمه حال او می‌گوید:«من دراین زن فضل و کمالی دیدم که در بسیاری از مردان ندیده‌ام. او دارای عقل و استحانت و حیا و صیانت بسیاربود.»
او در شعر سخت متأثر از، مولانا جلاالدین و جامی است.
طبری می‌نویسد: درفقه، اصول، کلام، ادبیات عرب دستی قوی داشت و درکربلا هنگام اقامت در اندرون خانه حاج کاظم رشتی ازپس پرده تدریس می‌کرد و به سبب شعر و نثر استادانه خویش درسراسرایران معروف است. وی پس ازدعوی باب به او پیوست و جز۱۸ تن پیروان اولیه اوست.
«سید کاظم رشتی» پیشوای شیخیه به وی لقب «قرةالعین» دادند و سید علی محمد باب او را «طاهره» نامید. قرة‌العین شاعری خوش ذوق بود و در میان زنان شاعر شهرت خاصی دارد. وی را در سال ۱۲۶۴ هجری قمری مدتی در باغ ایلخانی به جرم بابیگری محبوس و پس از چندی فراش‌های «عزیز خان» سردار کل که مامور تعقیب و کشتن بابیان بود دستمالی به گردن او بست و آنقدر کشید تا خفه شد و پس از آن جسدش را به چاهی افکند در حالی که ۳۶ سال بیشتر نداشت
 

آیاتای

عضو جدید
بانو طاهره، فرزند يك روحاني شيعه، اولين زني است كه در ايران قرن نوزده كشف حجاب كرد، از خانواده اش كه همچنان به قيود كهنه و ارتجاعي پايبند بود و او را نيز به حفظ همان سنتها فرا مي خواند، بريد و راه خويش يافت، بر خلاف رسوم آن دوران با مردان به گفتگو و بحث نشست، صيغه و تعدد زوجات را عملي غير انساني شمرد، در بحث و جدل ، بسياري از مخالفين را به موافقين نظرات خويش بدل ساخت، از دانشي كم نظير برخوردار بود. زني كه در دوران تسلط شديد علماي شيعه بر دستگاه حاكميت ، در خيابانها مورد آزار قرار گرفت و سنگباران شد، از شهری به شهر ديگر تبعيد شد، اما لحظه اي از مبارزه براي آزادي، عدالت و رهايي خواهران ايراني اش دست بر نداشت.
يكي از واپسين جملات او به كلانتر تهران كه در خانه اش زنداني بود، اين بود: “ مي توانيد بزودي، هر گاه كه اراده كرديد، مرا به قتل برسانيد. اما جلوي پيشرفت و مبارزه ي زنان براي آزادي را كه روزگارش بزودي خواهد رسيد، نمي توانيد بگيريد.


شاهکاری از بانو طاهره

گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو / شرح دهم غم تو را، نکته به نکته مو به مو

می رود از فراق تو، خون دل از دو دیده ام / دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو

از پی دیدن رخت، همچو صبا فتاده ام / کوچه به کوچه، در به در، خانه به خانه، کو به کو

مهر تو را دل حزین، بافته با قماش جان / رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار و پو به پو

گرد عذار دلکشت، عارض عنبرین خطت / لاله به لاله، گل به گل، غنچه به غنچه، بو به بو

ابرو وچشم و خال تو، صید نموده مرغ دل / طبع به طبع، دل به دل، مهر به مهر و خو به خو

در دل خویش « طاهره» گشت و ندید جز تو را / صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو



شجاعت و شهامت بانو طاهره در حدیث دیگران:

دكتر چين، روحاني انگليسي: بذري كه طاهره در سرزمين اسلامي افشاند بتدريج رو
به سر سبزي است و حاصلش يكي دو قرن بعد معلوم مي شود. افتخار اين بانوي
بزرگوار ايراني در آنست كه دفتر اصلاحات اجتماعي اول بار بدست او باز شد...

ژرور آژان، عضو فرهنگستان فرانسه در اواخر قرن نوزده: در عالم مسيحيت زناني بودند كه
دوش به دوش مردان دست به كارهاي بزرگ زدند و قره العين به تنهايي در جهان اسلام...

لرد كرزن، نويسنده ي انگليسي: حسن جمال، تنزيه و تقديس، شجاعت و شهامت شاعر
محبوب ايران طاهره قره العين را تكريم بسيار قائلم كه در نهايت شجاعت و جانبازي
مشعل دار آزادي زنان گرديد. شهادت طاهره يكي از محزون ترين وقايع تاريخ معاصر است...

دكتر لوول جانسون، محقق آفريقاي جنوبي: در ايران تا مدتها زنان و مادران به دختران خود
می گفتند، اگر مي خواهي مثل طاهره شوي، بايد درس بخواني. طاهره نمادي از كمال و شجاعت بود...

منبع: وبلاگ خانم نیلوفر بیضایی
 

آیاتای

عضو جدید
"بي بي خانم وزيراف"

بانو وزیران، نخستين آموزشگاه دخترانه را در ايران بنيان گذاشته بود كه از همان روز با مخالفت شديد سيد علي شوشتري و شيخ فضل الله نوري قرار گرفت. سيد علي بعنوان اعتراض در آستانه ي حضرت عبدالعظيم متحصن شد و دو روحاني در تكفير نامه اي كه دانه اي يكشاهي به فروش مي رفت و حتي بازار سياه پيدا كرد، نوشتند كه واي بحال مملكتي كه در آن مدرسه ي دخترانه تشكيل شود!! به تحريك و فتواي ايندو، مخالفتها شدت گرفت. خانم وزير اف به وزير معارف شكايت برد و پاسخ گرفت كه: “بخاطر مدرسه ي دخترانه ي شما مي خواهند مملكتي را به آشوب بكشند. صلاح در اين است كه مدرسه را تعطيل كنيد. بي بي خانم به اجبار مدرسه را بست و يكسال بعد، پس از به توب بسته شدن مجلس شوراي ملي، دوباره تقاضاي گشايش مدرسه را نمود كه اينبار با اين شرط كه فقط دختران خردسال (4 تا 6 ساله) را بپذيرد، با تقاضاي او موافقت شد! همچنين از او خواسته شد واژه ي “دوشيزه“ را كه “شهوت انگيز“ !! است از نام مدرسه حذف كند.
 

آیاتای

عضو جدید
نجمی علوی

بانو علوی، ازبنیان گذاران و اعضای هیئت تحریریه نشریه‏ای «بیداری ما» نشریه‏ای برای آگاهگری زنان،. نجمی ششمین و آخرین فرزند خانواده، بود از کودکی با مبارزه و مبارزین از نزدیک آشنا شده بود. پدر بزرگ او حاج سید محمد علوی - از وکلای مجلس اول و از آزادیخواهان و فعالین انقلاب‏مشروطه بود. خبر خودکشی پدرش ابوالحسن علوی، که ناگزیر به مهاجرت سیاسی در برلین شده بود را نجمی در نه سالگی می شنود و در همان هنگام شرایط زندگی برادرش مرتضی و دستگیری آقا بزرگ علوی نویسنده ، به اتهام فعالیت در گروه ارانی، جهت زندگی او رابه سوی‏فعالیت‏های سیاسی - اجتماعی سوق می دهد او زمانی که فعالیت حول نشریه "بیداری ما" را شروع کرد، عضو حزب توده نبود. در آن مقطع حزب توده، مجموعه مسایلی که در رابطه با حقوق زنان مطرح می کرد مغایرتی با مطالبات زنان مترقی نداشت از آن رو مورد قبول مجموعه زنانی بود که با هم کار می کردند او بعدها به عضویت حزب توده در آمد . در ایران معلم و در دوره ایی منشی اداره بود. در مسکو در مدرسه حزبی درس خوانده بود. ابتدا در رادیو فارسی باکو و سپس در سال 1960 در رادیو مسکو گوینده زبان فارسی بود بعد از انقلاب ، به سیاست حزب توده انتقاد داشت (با خط مشی سیاسی کیانوری مخالف بود).

از جمله زنانی که نجمی با همراهی آنان تشکیلات زنان را در سال 1323 پایه گذاری و برای نشریه «بیداری ما» فعالیت کردند،عبارت بوند از: نجمی علوی، خواهرانش شاه زنان علوی و بدری علوی ، زهرا اسکندری ،مهرانگیز اسکندری ،عالیه شرمینی،اعظم سروش ، جمیله صدیقی فروهید کباری و مریم فیروز . متاسفانه امروز هیچکدام از این زنان فرهیخته در قید حیات نیستند اما اینان هشتاد سال پیش فعلیت کردند تا برابری و عدالت اجتماعی در جامعه ایران نیز برقرار گردد. همان آرزوهای امروزین زنان ایران، همان شعارهای که امروز زنان حول صد میلیون امضا جمع شدند و می کوشند تا آنان را به تحقق نزدیک کنند. بعد از انقلاب نجمی علوی با هزاران امید وارد ایران شد و زمانی که زنان را از حقوق شان محروم کردند برایش غمگین ترین روزهای زندگیش بود. او همواره در رنج بود،از اینکه می دید چگونه بعد از گذشت صد سال از انقلاب مشروطیت، هنوز در جامعه استبداد و مرد سالاری و پدرسالاری حاکم است و زنان برای دستیازی به حقوق اولیه شان اندر خم یک کوچه اند .

نجمی علوی سه جلد کتاب از خود به یادگار گذاشته است «گلی جون»(مجموعه چند داستان کوتاه)، «مرتضی علوی و "پیکار"»، «ما هم در این خانه حقی داریم».
کتاب اول نجمی بنام «مرتضی علوی و "پیکار" » از درد مرگ و اسیری برادرش مرتضی در اردوگاهای استالین (در ژوئیه 1941) سخن می گوید و اینکه چگونه علیرغم اینکه دستگاههای كا.گ.ب ماهها او را دست به سركرده بودند، او تلاش کرد تا تبرئه نامه مرگ برادر را از مقامات قانونی مسکو بگیرد، تا ثابت کند، آنها برادرش را در زندان بیگناه کشته اند. او این تلاش را در کتاب منعکس نموده و در سال 1370 انها را (به همراه نوشته های مرتضی در نشریه "پیکار" ) به چاپ رسانده است
نجمی علوی در کتاب «گلی جون»، داستان کوتاه "کبری حاج غلامعلی"، در تاریخ 1365 در لندن نوسته شده و آخرین داستان این مجموعه " دستی دستی خودمو به آتش نمی اندازم" تاریخ تیر ماه 1323 شمسی در تهران نوشته شده است این دو داستان که با فاصله زمانی 32 سال نوسته شده است سوژه هر دو داستان موضوع چند همسری در ایران است و در آن ها گوشه غمگین زندگی زنان را در آن زمان ها به تصویر کشیده است. تشابهات زندگی زنان در این دو داستان، در این فاصله زمانی درد بزگی بود برای نجمی که همه جا از آن سخن می گفت. نویسنده در داستان هایش در این کتاب به موضوعاتی همچون حجاب و اجباری، اعدام فاحشگان و مشکلات دیگر اجتماعی زنان اشاره دارد.
 

آیاتای

عضو جدید
نجمی علوی، در حالیکه 27 ساله بود از ایران خارج شد و تا پایان عمر خود، به اجبار در مهاجرت سپری نمود. 34 سال به عنوان پناهنده در اتحاد جماهیر شوروی زیست و سپس در لندن زندگی کرد. او پرنده مهاجری گردید که نه عزم رفتن، نه جای ماندنش بود و سر انجام پیوست به دوست چندین چند ساله اش ژاله اصفهانی، که سرود و برای همیشه رفت:

پرندگان مهاجر در اين غروب خموش

که ابر تيره تن انداخته، به قله کوه

شما شتابزده راهی کجا هستيد

کشيده پر به افق، تک تک و گروه گروه

.....

پرندگان مهاجر دلم به تشويش است

که عمر اين سفر دورتان دراز شود

به باغ، باد بهار آيد و بدون شما

شکوفه های درختان سيب باز شود



منبع: كانون زنان ايراني
 

آیاتای

عضو جدید
چرا ما خانوما همیشه واسه گرفتن حقمون باید مبارزه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علت مبارزات در زندگینامه زنان ازادیخواه این سرزمین بیان شده و دهها مورد از نقض حقوق زنان ایرانی که ما در زندگی فعلی شاهدش هستیم... زنان ما امروز بيش از هر زمان بدنبال جستجوي آن بخشهاي گمشده و حذف شده ي هويت اجتماعي و سياسي خويشند. آنها مي دانند كه حركت امروزشان از زمان تولد آنها بوجود نيامده، بلكه تداوم حركتها و تلاشهاي زناني است كه در ايجاد اين روند نقش مهمي ايفا كرده اند. اين زنان كه بودند، چگونه مي انديشيدند و در آن دوران كه زن ايراني در محبس خانه بود و در خيابان با چادر و روبنده و در ركاب مرد قدم مي گذاشت، چه مي كردند...
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه تاپیک اساسی و اموزنده راه بنداز!

مسئولیت این تاپیک با خودت!

این تاپیک ها بین این مباحث چرند این تالار خیلی لازمه! دستت درد نکنه!


ما هم حواسمون به این تاپیک ها هست که به قعر دریا نره!


و خوب موفق باشی!
 

maryam_th

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا ما خانوما همیشه واسه گرفتن حقمون باید مبارزه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به خاطر اینکه اختیارمونو دادن دست یکی دیگه و متاسفانه بعضی از زنا و دخترا هم اینو قبول دارن..حالا میان اینجا پست میدن میبینی..
میبینی که یه دختر میاد میگه من نمیتونم بدون یه مرد زنگی کنم و برای خودم تصمیم بگیرم چون احساساتی هستم...
عزیز تاپیکت خیلی خوب و عالیه...ادامه بده گلم
 

آیاتای

عضو جدید
یه تاپیک اساسی و اموزنده راه بنداز!

مسئولیت این تاپیک با خودت!

این تاپیک ها بین این مباحث چرند این تالار خیلی لازمه! دستت درد نکنه!


ما هم حواسمون به این تاپیک ها هست که به قعر دریا نره!


و خوب موفق باشی!
دوست خوبم از حضورت در این تاپیک خوشحالم:gol:
تشکرم تموم شده شرمنده:gol:
 

آیاتای

عضو جدید
به خاطر اینکه اختیارمونو دادن دست یکی دیگه و متاسفانه بعضی از زنا و دخترا هم اینو قبول دارن..حالا میان اینجا پست میدن میبینی..
میبینی که یه دختر میاد میگه من نمیتونم بدون یه مرد زنگی کنم و برای خودم تصمیم بگیرم چون احساساتی هستم...
عزیز تاپیکت خیلی خوب و عالیه...ادامه بده گلم
بابت همراهی تان ممنونم عزیزم :gol:
 

آیاتای

عضو جدید
سیمین بهبهانی

غزلسرای بی همتای معاصر، بانو سیمین بهبهانی به سال 1306 از دو شخصیت فرهنگی، فخر عظما ارغون و عباس خلیلی چشم به روی زندگی گشود و هنوز به 2 سالگی نرسیده بود كه پس از مرگ پدربزرگش، بین پدر و مادرش جدایی افتاد و سه ساله بود كه مادرش همسر دیگری برگزید و از آن به بعد فخر عادل خلعتبری نامیده می شد، پدرش نیز بی همسر نماند و او نیز به زودی زن دیگری را به عقد خود در آورد.


ذوق ادبی سیمین شاید میراثی دو سویه از پدر و مادر باشد، پدرش عباس خلیلی نویسنده ده ها جلد رمان و كتاب تحقیقی و تاریخی و از نخستین كسانی بود كه نوشتن را به شیوه رمان آغاز كرد كه ((روزگار سیاه)) و ((اسرار شب)) از جمله رمان های او و ((تاریخ كوروش)) در دو جلد از تالیفات تحقیقی و ((پرتو اسلام)) در 2 جلد و ((تاریخ كامل ابن اثیر)) در 14 جلد از ترجمه های اوست. و دوره روزنامه های پر خواننده اقدام، كه نسخه های آن در كتابخانه های ایران موجود است و یاد سرمقاله های تند و پر تحرك آن نیز در ذهن بسیاری از هموطنان سالدیده هنوز زنده است. مادرش فخر عظما ارغنون نیز زنی بود نمونه شگفتی های روزگار خویش، در دوره ای كه هنوز خواندن و نوشتن برای زن گناه به شمار می رفت از بسیاری از دانش های خاص مردان بهره كافی گرفته بود. ادبیات فارسی، فقه و اصول، زبان عربی، هیئت و فلسفه و منطق و تاریخ و جغرافی را به خوبی می دانست و نزد استادان وقت كه آموزگاران دو برادرش نیز بودند، فرا آموخته بود. زبان فرانسه را از كودكی از یك بانوی سوییسی كه معلم سرخانه او بود یاد گرفته بود و چون در خانواده مرفهی به دنیا آمده بود از تمامی امكانتا آموزشی و پرورشی بهره مند بود. بدین سان پس از جدایی از همسر و مرگ پدر و مادر با اندوخته های خود قدم به اجتماع گذاشت و به تدریس زبان فارسی در دو مدرسه دخترانه موجود آن زمان پرداخت. او از موسیقی اطلاع كافی داشت، شعر می سرود، تار را خوب می نواخت و با عضویت در انجمن های زنانه برای احقاق حقوق اجتماعی زنان مبارزه می كرد.

او كه دوشیزه ای باهوش و مستعد بود دوران متوسطه را در 4 سال و هر سال 2 كلاس یكی به سر می برد و پیش از آنكه دیپلم دوره دبیرستان را بگیرد وارد مدرسه ی مامایی شد ولی چون اولیاء آموزشگاه از خبر فعالیتش در سازمان جوانان حزب توده خبر داشتند، همچنین می دانستند كه گاه چیزی می نویسد یا شعری می سراید، به او بدبین بودند. تازه سال دوم مدرسه را شروع كرده بود كه گزارش انتقادی و بی امضاء درباره اوضاع نا به هنجار مدرسه در یكی از روزنامه های آن زمان منتشر شد كه سخت رئیس آموزشگاه را خشمگین كرد و نوشتن آن را به سیمین نسبت دادند، حال آنكه هیچگاه نفهمید نویسنده آن نامه چه كسی بوده است! این ماجرا، به نبرد تن به تن سیمین با رئیس آموزشگاه و اخراج او از آنجا منجر شد و جنجال آن به روزنامه ها كشید و از همان تاریخ شخصیت جسور و مبارز او را به اطرافیانش نمود. اگرچه این واقعه باعث ترك تحصیل او دگرگون شدن سرنوشتش شد و او سخت آزرده بود ترجیح داد كه همسری نخستین خواستگار خود را بعد از آن ماجرا بپذیرد.بدین ترتیب در ظرف یكی دو ماه به همسری حسن بهبهانی در آمد. پیوندی ناهمگون كه او را از 17 سالگی دچار غم سنگینی كرد كه هفته ها و ماه ها با او ماند و حتی با تولد سه فرزندی هم كه یكی پس از دیگری به دنیا آمدند كاستی نگرفت كه هیچ بلكه شدیدتر هم شد. همسر او از خانواده محترمی بود، تحصیلات كافی داشت، اما نگرش آن دو به زندگی از دو زاویه متفاوت بود اما با این همه سیمین را از ادامه تحصیل باز نداشت و مانع سرودنش نشد. او در خانه شوهر دیپلم گرفت و در كنكور چند دانشگاه شركت كرد و به دانشگاه حقوق راه یافت و توانست تحصیلاتش را ادامه بدهد. اما زندگی مشترك انها پس از 20 سال خاتمه یافت و آنها با متانت تمام راهشان را از یكدیگر جدا كردند. سیمین پس از مدتی همسر دیگری برگزید به نام منوچهر كوشیار، كه او را بسیار دوست داشت و با توافق كامل 14 سال از عمر خود را در كنار آن مرد همراه گذراند. مردی كه در دانشگاه حقوق با او آشنا شده، در كنار او دوران دانشكده را به پایان رسانده بود، اما او را هم سرانجام از دست داد و مرد همراه در سال 1363 با حمله قلبی از پای در آمد. با مرگ او كه فاجعه بزرگی بود سیمین خود را با تنهایی باز گذاشت و از آن پس زندگی در كنار پسرش را ادامه داد. پسری كه بهترین دوست،مشاور، همیار و همراه اوست و در تمامی سالهای تنهایی، نزدیك ترین همراه او بوده است.

با اینكه سیمین بهبهانی تحصیلاتش را در رشته حقوق قضایی به پایان رسانید، اما در خاتمه تحصیلات به تدریس ادبیات روی آورد و سال هایی از عمر را به تدریس گذراند و تنها سرگرمی او سرودن شعر و مطالعه و گه گاه نیز سفر به داخل ایران و خارج است و در میان مردم ادب پرور و شعردوست از محبوبیت بسیاری برخوردار است. شیوه كار شعری سیمین بهبهانی بیشتر در حوزه غزل است. و او با غزل و دو بیتی های نیمایی آغاز به سرودن كرد و از همان روزهای نخست شعرش بازتابی از محیط و اوضاع اجتماعی بوده، اگرچه هرگز از عواطف درونی و شخصی فارغ نمانده است و آن چه را كه هم بازتاب اوضاع اجتماعی می نامیم در واقع بازتاب واكنش های عاطفی و خصوصی او در برابر محیط جامعه ای است كه در آن می زیسته است و اشعارش در بیشتر موارد ناخواسته رنگ اجتماعی و سیاسی دارد و متاثر و برانگیخته از جهان برون و كمتر از جهان درون است.
 

آیاتای

عضو جدید
آثار:


سه‌تار شکسته (۱۹۵۱)


جای پا (۱۹۵۴)


چلچراغ (۱۹۵۵)


مرمر (۱۹۶۱)


رستاخیز (۱۹۷۱)


خطی ز سرعت و آتش (۱۹۸۰)


دشت ارژن (۱۹۸۳)


کاغذین‌جامه (۱۹۹۲)


یک دریچه آزادی (۱۹۹۵)


مجموعه اشعار (۲۰۰۳)



سکوت سیاه


ابرو به هم کشیدم و گفتم

چون من در این دیار بسی هست

رو کن به دیگری که دلم را

دیگر نه گرمی هوسی هست

رنجور و خسته گفتی: اگر تو

بینی به گرد خویش بسی را

من نیز دیده ام چه بسا لیک

غیر از تو دل نخواست کسی را

جانم کشید نعره که: ای کاش

این گفته از زبان دلت بود

ای کاش عشق تند حسودم

یک عمر پاسبان دلت بود

اینک در سکوت شبانگاه

در گوش من صدای تو آید

در خلوت نهان خیالم

یادی ز چشم های تو آید

آن چشم ها که شب همه ی شب

عمری به چهره ام نگران بود

چشمی که در سکوت سیاهش

صد ناگشوده راز نهان بود

چشمم ز چشم های تو خواهد

کان گفته را گواه بیارد

دردا که این سیاهی ی مرموز

جز موج راز، هیچ ندارد





 

آیاتای

عضو جدید
خانم ژینوس محمودی، نخستین زن هواشناس تحصیل کرده ایرانی بوده که به ریاست سازمان هواشناسی کشور و مدرسه عالی هواشناسی رسید. او هواشناسی دریایی در ایران را بنیان گذارد و " اطلس جغرافیایی ایران " را تدوین ساخت. ژینوس محمودی بسال 1360 شمسی در ایران به دلیل بهایی بودن اعدام شد!
 

آیاتای

عضو جدید
در سال ١٢٨٤ شمسی، "تاج السطنه" يكی از دختران ناصرالين شاه كه زنی بسيار آزاد انديش بود ، موقعيت زن ايرانی را اينگونه شرح می دهد:
زنان حقوق طلب اروپا، نظری هم به گوشه ی ايران افكنيد و ببينيد در خانه هايی كه ديوارهايش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد مخلوقاتی سر و دست شكسته، بعضی با رنگهای زرد و پريده، برخی گرسنه، برخی برهنه، قسمتی در تمام شبانه روز منتظر و گريه كننده در زنجير اسارت بسر برند. زندگی زنان ايران يا به رنگ سياه است يا سفيد. يا پرده ی سياه تن كنند و به هيكل موحش عزا در آيند يا كفن های سفيد پوشند و از دنيا رخت بر بندند. من يكی از اين زنهای بدبخت هستم و آن كفن سفيد را ترجيح به اين هيكل موحش می دهم. زيرا در مقابل اين زندگانی تاريك، مرگ روز سفيد ماست...

تاج السلطنه و افتخار السلطنه، دختران ناصر الدين شاه، افسر السلطنه، شمس الملوك جواهر كلام، خانم دكتر ايوب، افنديه خانم، ميسيز جردن، نواب سميعی، صديقه دولت آبادی، منيره خانم وگروهی ديگر در همان سالها "انجمن آزادی زنان" را تشكيل دادند. آنها جلسات خود را از ترس تكفير ملايان بطور محرمانه تشكيل می دادند، اما چندی نگذشت كه راز آنها بر ملا شد و عده ای از علما بهمراه همراهان قشری و متعصب خود از بازار تهران بسمت محل انجمن حركت كردند. جوانی ارمنی كه متوجه قضيه شده بود با دوچرخه خود را به اين بانوان رساند و آنها را از ماجرا با خبر كرد و آنها توانستند بموقع از محل فرار كنند.

در اين دوران بود كه باز شدن برخی روزنه ها و رفت و آمدها به فرنگ، تاسيس دارالفنون و اهميت يافتن آموزش، برخی از زنان ايرانی متوجه اين نكته شدند كه زنان در غرب از آزاديهای بسياری برخوردارند و همچنين امكانات آموزشی، شغلی و اجتماعی برای آنان مهياست. از آغاز جنبش تنباكو در دوران ناصرالدين شاه تا دوران انقلاب مشروطه و به اقتضای شرايط سياسی خاص آن دوران، زنان ايرانی وارد عرصه ی مبارزه شدند. در بسياری از روايتها آمده است كه در جنبش تنباكو برخی از زنان حرمسرای ناصرالدين شاه نيز شركت داشته اند و كشيدن قليان را تحريم كردند. مبارزات زنان در اين دوران بيشتر و بنا بر مقتضيات خاص آنزمان حول محور مبارزات استقلال طلبانه و آزاديخواهانه در وجه سياسی آن شكل گرفته بود. تشكيل "انجمن مخدرات وطن" به همين دوران مربوط می شود. تحريم كالاهای خارجی (پوشيدن پارچه های وطنی) و "تاسيس دارالالتيام" از جمله فعاليتهای زنان در اين دوران است
 

آیاتای

عضو جدید
نخستين بانوی روزنامه نگار ايرانی:

صديقه‌ی دولت آبادی نخستين زنی است که نخستين نشريه‌ی هوشيارانه را برای زنان ايرانی به نام "زبان زنان" انتشار داد و آنان را به حقوق اجتماعی خود آگاه گردانيد.
گو اينکه پيش از "زبان زنان" نشريه‌های ديگری از قبيل "دانش" و "شکوفه" برای زنان منتشر شده بودند، اما همه‌ی آنها در حقيقت ادامه‌ی همان زندگی محقرانه‌ی زنان در چهار ديواری خانه بودند و فقط راه و رسم خانه داری و بچه داری و پخت و پز و رفُت و روب را می‌آموختند.
" زبان زنان " در اصفهان و هر پانزده روز يک بار به انتشار می‌رسيد و نخستين نشريه‌ای بود که توانست نام " زن " به خود بگيرد و با قلم و فکر زن نوشته شود. اين نشريه به تدريج زنان را با موضوع‌های اجتماعی و سياسی آن زمان از قبيل آزادی و استبداد نزديک کرد ، مردان را به بحث‌های قلمی فرا خواند و نيز يکی از اولين‌هايی بود که خواهان کشف حجاب شد.
اشتراک سالانه‌ی " زبان زنان " برای عموم ٣٠ قران بود اما دختران دانش آموز می‌توانستند آن را با ٢٤ قران در سال آبونه شوند. در ضمن در هر نسخه به اين موضوع تأکيد می‌شد که " فقط اعلانات و مقالات و لوايح خانم‌ها و دختران مدارس پذيرفته می‌شود ".
اما آزار مردان متعصب اصفهان ِ آن زمان در مورد انتشار اين نشريه آنقدر بالا گرفت که تا سنگ باران‌های شبانه‌ی دفتر و تهديد‌های مکرر شخصی و خانوادگی پيش رفت بطوريکه صديقه دولت آبادی ناگزير شد که پس از انتشار ٧٥ شماره به تهران مهاجرت کند و در تهران مجله‌اش را بطور ماهانه انتشار دهد.
متأسفانه سال دوم انتشار " زبان زنان" با کودتای ١٢٩٩ برخورد کرد و موجب تعطيلی آن شد. پس از بسته شدن نشريه صديقه‌ی دولت آبادی به دانشگاه سوربون پاريس رفت و در آنجا فعاليت‌های خود را ادامه داد و مقالاتش را در روزنامه‌ها‌ی اروپا بچاپ رسانيد. او نخستين زنی است که به نمايندگی از سوی زنان ايرانی در سال ١٣٠٥ در کنفرانس بين المللی زنان در پاريس شرکت جست و با همين عنوان سخنرانی کرد.
"زبان زنان" از نظر مورخان مشروطه " نشريه‌ای جنجالی " ناميده شده ، چرا که اين نشريه با جسارت به عرصه‌ی مخالفت نفوذ انگليسی‌ها در ايران وارد شد و تأثير بسزايی در امضای قرار داد ١٩١٩ وثوق الدوله داشت.
از مقالات ارزنده‌ی اين نشريه می‌توان به مقاله‌هايی از قبيل " حق با آزادی است " ، " سرنگون باد استبداد " و " زنده باد قلم " اشاره داشت.
 

mohammad hoseni

عضو جدید
آثار:


سه‌تار شکسته (۱۹۵۱)


جای پا (۱۹۵۴)


چلچراغ (۱۹۵۵)


مرمر (۱۹۶۱)


رستاخیز (۱۹۷۱)


خطی ز سرعت و آتش (۱۹۸۰)


دشت ارژن (۱۹۸۳)


کاغذین‌جامه (۱۹۹۲)


یک دریچه آزادی (۱۹۹۵)


مجموعه اشعار (۲۰۰۳)



سکوت سیاه


ابرو به هم کشیدم و گفتم

چون من در این دیار بسی هست

رو کن به دیگری که دلم را

دیگر نه گرمی هوسی هست

رنجور و خسته گفتی: اگر تو

بینی به گرد خویش بسی را

من نیز دیده ام چه بسا لیک

غیر از تو دل نخواست کسی را

جانم کشید نعره که: ای کاش

این گفته از زبان دلت بود

ای کاش عشق تند حسودم

یک عمر پاسبان دلت بود

اینک در سکوت شبانگاه

در گوش من صدای تو آید

در خلوت نهان خیالم

یادی ز چشم های تو آید

آن چشم ها که شب همه ی شب

عمری به چهره ام نگران بود

چشمی که در سکوت سیاهش

صد ناگشوده راز نهان بود

چشمم ز چشم های تو خواهد

کان گفته را گواه بیارد

دردا که این سیاهی ی مرموز

جز موج راز، هیچ ندارد





یکی از خانم های نامدار خودتی آیاتای خانم
 

Similar threads

بالا