معماری با مصالحی از جنس دل

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
هَمیشـِـــہ آز آمَدن "ن" بَر سر "کَلـــِـــــمآت" می تَرســـَــمـ.


نَــ دآشتـــَـن تُو...​


نـَـ بُودَنـــ تُو...​


نــَ مآندَنــــ تُو...​


کآشـــ آیــن بآر حدآقل "دلِ وآژه" برآیــَــمـ مــی سُوختـــــــــ

و خَبــَر میــــدآد آز "نـَـ رفتــــن" تُو
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی زمانی است که کسی را از دست می دهی؛

اما یگانگی زمانیست که خودت را در می یابی …

::

::
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!


با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم

دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد

و بر گونه هایم بوسه میزند

اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!

“تنهاییـــــم را” . . .

::

::

نه اینکه زانو زده باشم …

نه !!!

فقط تنهایی سنگین است…
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ
روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛
بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد
برآی نِگآه کَردَنمـــ
כֿـَندیدنمـــ
اَذیتـــ کردَنمــــ
برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی
روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود
می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
می گفت با غرور
این چشمها که ریخته در چشم های تو
گردنگاه را
این چشمها که سوخته در این شکیب تلخ
رنج سیاه را
این چشمها که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سیاه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
این چشمها که رنگ نهاده به قعر رنگ
این چشمها که شور نشانده به ژرف شوق
این چشمها که نغمه نهاده بنای چنگ
از برگ های سبز که در آبها دوند
از قطره های آب که از صخره ها چکند
از بوسه ها که در ته لب ها فرو روند
از رنگ
از سرود
از بود از نبود
از هر چه بود و هست
از هر چه هست و نیست
زیباترند ، نیست ؟
من در جواب او
بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
گفتم
دریغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
تک خال شعر مرا
گویم ‚ کدام یک ؟
این چشمهای تو
این شعرهای من
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
♥.... رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت ...
... راهی بجز گریز برایم نمانده بود ...
...... این عشق آتشین پر از درد بی امید ......
..... در وادی گناه و جنونم کشانده بود ....

... رفتم ، که داغ بوسه ی پر حسرت تو را ...
...... با اشک های دیده ز لب شستشو دهم .....
.... رفتم که نا تمام بمانم در این سرو د....
........ رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم ........


...... رفتم مگو، مگو، که چرا رفت ، ننگ بود ......
.... عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما ....
.... از پرده ی خموشی و ظلمت، چو نور صبح ....
...... بیرون فتاده بود به یکباره راز ما .....

.... رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم ....
..... در لابلای دامن شبرنگ زندگی .....
...... رفتم،که در سیاهی یک گور بی نشان ......
... فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی ...

....... من از دو چشم روشن و گریان گریختم .......
.... از خنده های وحشی طوفان گریختم ....
......... از بستر وصال به آغوش سرد هج ر........
...... آزرده از ملامت وجدان گریختم .......

...... ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز .......
.... دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر ....
.... می خواستم که شعله شوم سر کشی کنم ....
.... مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر ....

.....روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش.....
.....در دامن سکوت به تلخی گریستم.......
.......نالان ز کرده ها وپشیمان زگفته ها........
......دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم......♥




 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی یعنی همین امروز همین حالا یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
زندگی یعنی نگاه تو
کوک کردن قلبم با صدای تو
دل دادن به آهنگ دل پاکت
سرور و عشق در فضایی ساکت
زندگی یعنی همین دم
که از دلتنگم
می دانی
از این حسم عشق را می خوانی
زندگی یعنی داشتن قلب پرستو
در این وادی پست و ناهنجار تو در تو
 
  • Like
واکنش ها: imah

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ...

و من از همین دورها آن را می شنوم ...

آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم !

و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی !

من می خندم و تو هم ...

قرارمان که یادت نرود برای من کافیست !

یادت که هست ؟!

برای هر باران ...

دست هایت را به جای من خیس کن ...!
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانم کجایی

در وجودم نهفته شدی...
در بین دستانم...
در قلبم...
در گوشه چشمانم...
در آسمان ایمانم...

در کجا نشسته ایی
کنار ساحل آرامش من
آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد
شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی
در بی خوابی هایم
در شبهایه بی قراریم...
در متن تمام تنهاییم
چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی
در زیر پوست من
چه لطیف میجهی...
تو در فراسوی هر زمان
در هر جای این مکان
با منی...
طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار
تو خود منی...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من غمگین است ، غصه ام سنگین است

گرچه با هم نفسم زندگی شیرین است

میل گل در من نیست ، بال من خونین است

اشک غم باید ریخت ، رسم دنیا این است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تن اين مزرعه ي خشك تشنه ي بذر دوباره است
شب پر از حضور تلخ جاي خالي ستاره است
مزرعه دزديدني نيست
فردا ميلاد بهاره
ديگه اين مزرعه هرگز
ترسي از خزون نداره

نفس بكش!!!!!!!!

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتنـــت ..
نبودنــت !
نــ ـ ــآمردیــت ,
نـﮧ اذیتـم کردُ نـﮧ حتـﮯ , ثآنیـه اﮮ , برآم سوآل شد !
فقــــــط ..
یـڪ بغض خفـه ام میکنــد ..
چگونـﮧ نگآهــت کرد ,,
ڪـﮧ مرآ تنهــآ گذآشتـﮯ ؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی
و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
برو مسافر
جاده قدم های تو را دلتنگ است …
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


اي مـرا آزرده از خود ، گــر پشيـمانی ، بيا

نغمه هاي نا موافق گر نمي خوانی ، بيا

تا كه ســر پيچيدي از راه وفا ، گـفتم: برو

جــز وفــا اگــر راهــي نـمــي دانـــي ، بيا

يك نفس با من نبودي مهربان اي سنگدل

زان همه نامهرباني ، گر پـشيماني ، بيا

تاب رنجـوري نـدارم در پـي رنـجـم مباش

گر نمي خواهي كه جانم را برنجاني، بيا

خود تو داني، دردها بر جان من بگذاشتي

تا نـفـس دارم ، اگــر در فـكـر درمـاني بيا

دشمن جانم تو بودي،درد پنهانم ز توست

با همه اين شكوه ها ، گر راحت جاني بيا

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


متــــــــاسفم


نه براـے تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست
نه براـے خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم...!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
همدم تنهایی ها باش…
نه هم دم تن هایی که تنت را فقط برای یک شب
می خواهند…!!!
 

♫ ♫ (。◕‿◕。) ♫ ♫

عضو جدید
کاربر ممتاز
منبع: http://rozi65.blogfa.com

منبع: http://rozi65.blogfa.com

یه وقتایی که دلت گرفته :
بغض داری ،
اروم نیستی !
دلت براش تنگ شده ..
حوصله هیچکسو نداری ..
به یاد لحظه ای بیفت که اون همه ی بیقراریهای تو رودید
اما…
چشماشو بست ور فتـــ ...
.................................................................................................................................

چی نصیبت می شه / وقتی زجرم می دی
من به تو دلبستم / کاشکی می فهمیدی
چی نصیبت می شه / وقتی من داغونم
وقتی که با گریه / به تو می فهمونم
چی نصیبت می شه / وقتی من بی تابم
وقتی که از غصه / تا سحر بی خوابم
این حقیقت داره / من به تو دل بستم
کاشکی می فهمیدی / چقد عاشق هستم
می دونی بدحالم / دلم از غم خونه
واسه تو درمونه / درد من آسونه
داره عادت می شه / شبای شبگردی
کاش می موندی پیشم / آرومم می کردی
گریه مو می بینی / بی خیال رد می شی
تو که انقد خوبی / پس چرا بد می شی
چی نصیبت می شه / وقتی من جون می دم
کاشکی عشقو یکبار / تو چشات می دیدم


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستم
به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی،
هوس می کنم،
تمام کاغذهای سفید روی میز را،
از نام تو پرکنم
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس،
که خالــی ام از تو
از بس،
که تو را کـم دارم
آخر مگرکاغذ هم،
زندگی می شود ؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
آرامتــر تكــانـش دهیــد...

مـَـرگ مَغـــزی شُــده...بــایـد زودتـــر دفــن شــود...


چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد...

اِحســـاسَـــم استــــ !

تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــود

خـــــودمــ دیـــدمــ ،

كِســـی لِهــــش كــــــرد و رَفــتـــــ



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تـــ ـــو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پــ ــاک کنم
چون تو پــ ـــاک هستي
مي توانم تو را خطـــ خطــ ــي کنم
که آن وقت در زندان خطــ هايم براي هميشه ماندگار ميشوي
و وقتي که نيستي بي رنگــ ــتي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهي دِلـَم از هـَرچه آدَم اسـت ميگيـرَد گـاهي دِلـَم دوكـَلمـه حـَرف مـِهربانـه ميخـواهـَد

نـه به شـِكل دوستـت دارَم و يا بي تـو ميميـرَم

سـاده شـايَد :

دِلتـَنگ نـَباش فـَردا روز ديگـري اسـت ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ...
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ...
گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه قلبم میگیرد ...
گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ...
گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ...
.
.
.
.....گاهی آرزو میکنم ای کاش ...
دلی نبود تا تنگ شود ...
تا خسته شود ...
تا بشکند...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از من فاصله بگیر !
هر بار که به من نزدیک می شوی ، باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت !
از من فاصله بگیر ! خسته ام از امید های کوتاه...



بعضی ها از دور می درخشند!!!!
نزدیک که می شوی یک تکه شیشه ی شکسته بیشتر نیستند...





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگاه از شدت تنهایی ،به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند ،

خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته

در می آورم ، می بوسمش ،

اندکی نمک به رویش میپاشم

دوباره بر سرجایش می گذارم ،

از قول من به آن لعنتی بگویید ،

" خیالش تخت " ...

من دیوانه هنوز ، به خنجرش هم وفادار
 
  • Like
واکنش ها: imah

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر جای تو خالی ست. . .
جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد!!!

حتـــی با گزینه ی مناسب . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی تو …

گاهی یاد تو …

گاهی هم غم تو …

آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !:cry::cry:





 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها
آب و هوای دلم انقدر بارانی است
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست...
 
بالا