بعد ننه دختره به پسره سرکوفت میزنه "دختر من خواستگار دکتر و استاد دانشگاه داشت!!!" بخاطر تو بدبخت شد و ...
بعد پسره به رگ غیرتش بر میخوره به دختره میگه جلوی ننه باباتو بگیر وگرنه ...
دختره: وگرنه چی ؟؟؟؟ اصلا من طلاق میخوام بابام گفته یه شوهر بهتر از این مردتیکه (منظور شوهر فعلی) برات پیدا میکنم!!!
بعد خون بد جوری جلوی چشم پسره رو میگیره یه ساتور از آشپزخونه بر میداره تیکه بزرگه دختره رو گوشش میکنه تا درسی بشه تو تاریخ واسه کسانی که دروغکی عاشق میشن هنوز سر یه 4 راه نرسیده طلاق میخوان .
.
.
.
چطور بود؟ خوب بود؟