هزار بار ديگر هم از شانه اي به شانه ي ديگر بغلطي اين شب ، صبح نميشود وقتي دلت گرفته باشد...
دل نامه یا نامه دل
- شروع کننده موضوع MAHDI.VALVE
- تاریخ شروع
- وضعیت
دلـــَ م خـــواستــــ
تــقديــرَ م نــخــواستـــــ !
تــقديــرَ م نــخــواستـــــ !
هميشه چوب سوختني نيست...
خوردني هم هست!!!
ما گاهي اوقات چوب سادگيمون رو ميخوريم...
خوردني هم هست!!!
ما گاهي اوقات چوب سادگيمون رو ميخوريم...
کاش ميشد هيچکس تنها نبود
کاش ميشد ديدنت رويا نبود
گفته بودي باتو ميمانم ولي
رفتي و گفتي که اينجا جا نبود
ساليان سال تنها مانده ام
شايد اين رفتن سزاي من نبود
من دعا کردم براي بازگشت
دستهاي تو ولي بالا نبود
باز هم گفتي که فردا ميرسي
کاش روز ديدنت فردا نبود …
کاش ميشد ديدنت رويا نبود
گفته بودي باتو ميمانم ولي
رفتي و گفتي که اينجا جا نبود
ساليان سال تنها مانده ام
شايد اين رفتن سزاي من نبود
من دعا کردم براي بازگشت
دستهاي تو ولي بالا نبود
باز هم گفتي که فردا ميرسي
کاش روز ديدنت فردا نبود …
سکـوت مـتـن سـاده ای اسـت
کـه هـمـيـشـه اشـتـبـاهی
تــرجـمــه مـی شـود
کـه هـمـيـشـه اشـتـبـاهی
تــرجـمــه مـی شـود
به خدا بگو:
زمستانش سرد نیست
جمع کند تکرار فصلهایش را !
من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام…
زمستانش سرد نیست
جمع کند تکرار فصلهایش را !
من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام…
نشانه میگیری
سنگ می اندازی و بعد خنده کنان !
لِی .. لِی .. لِی ..
پای میکوبی و میروی !
بد جور با دلم “بــــــــــازی” میکنی !
سنگ می اندازی و بعد خنده کنان !
لِی .. لِی .. لِی ..
پای میکوبی و میروی !
بد جور با دلم “بــــــــــازی” میکنی !
به اين خيابان بگو
تمام نشود...
من با تو حرفها دارم!
تمام نشود...
من با تو حرفها دارم!
من که از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت کردم
حرفي از جنس زمان نشنيدم!
هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود
کسي از ديدن يک باغچه مجذوب نشد
هيچکس زاغچه اي را سر يک مزرعه جدي نگرفت
من به اندازه ي يک ابر دلم ميگيرد...
حرفي از جنس زمان نشنيدم!
هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود
کسي از ديدن يک باغچه مجذوب نشد
هيچکس زاغچه اي را سر يک مزرعه جدي نگرفت
من به اندازه ي يک ابر دلم ميگيرد...
من و تو یه عکس دونفره به این دنیا بدهکاریم
تمام چيزي که بايد از زندگي آموخت
تنها يــــک کلمه است
"ميگذرد"
ولي دق مي دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...
تنها يــــک کلمه است
"ميگذرد"
ولي دق مي دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...
نيازمند چيزي بودم که باورش کنم
نگاهت بر من افتاد و باور کردم
خواهان کسي بودم که باورش کنم
خود و رويا هايت را با من تقسيم کردي
و باورت کردم
اما آنچه که به راستي نيازمندش بودم
باور کردن خود بود
مرا به دنياي درونت بردي و با اکسير عشق ياريم کردي
و به برکت توست که امروز زنده ام لمس مي کنم و باور دارم
کسي چيزي يا خود را
آري تنها به خاطر وجود توست...
نگاهت بر من افتاد و باور کردم
خواهان کسي بودم که باورش کنم
خود و رويا هايت را با من تقسيم کردي
و باورت کردم
اما آنچه که به راستي نيازمندش بودم
باور کردن خود بود
مرا به دنياي درونت بردي و با اکسير عشق ياريم کردي
و به برکت توست که امروز زنده ام لمس مي کنم و باور دارم
کسي چيزي يا خود را
آري تنها به خاطر وجود توست...
امشب تمام حوصله ام را
در يک کلام کوچک
در "تو"
خلاصه کرده ام
اي کاش مي شد
يک بار
تنها همين يک بار
تکرار مي شدي ...
تکرار ...
دلداگی
میکنیم
برایه که
برای کسانی
که زیبا باشند
خوش پوش و پولدار
اگر کسی غیر از اینها
عاشقش شویم
حتی حاضر نیستیم به کسی
نشانش دهیم
برایمان افت دارد
بگویم
عاشق
ادمی
ساده و مهربان شده ایم
پول هم ندارد
اما
جالبتر اینجاست
که بجای بودن
با انها هم به دنبال
یک ادم زیبا هستند و پولدار
برای بودن با همچین کسی حاضر هستند هر کاری کنند
میدانید
به اعتقادم
هر کداممان هم خورشید و هم اسمان هستیم
و وقتی کسی را یافتیم که
کنارش به
ارامش رسیدیم
انگاه هرگز رهایش نکنیم
و به این ظواهر فانی و تمام شدنی فکر نکنیم
وقتی برای بودن با کسی که
خورشیدش نیستید
تلاش میکنید
میشود ماه اسمان تیره اش
نه ابیش
انگاه هر بار نور را باید از خورشید نزدیکش تقاضا کنید تا چشمانش را به روی خورشیدش ببندید و چشمانتان را به روی خورشیدتان ببندید
اینکار را بکنید
اخر
زمان زود میگذرد تنها میخواهم
ان لحظه که
هم اسمان خودتان را از دست دادید و هم نور خودتان را
انگاه باز هم شکایت از چه میکنید
این خودمان هستیم
که جای شکر ناشکری میکنیم
جای انچه حقمان هست
حق دیگران را میخواهیم
از خود بنالیم نه روزگار
میکنیم
برایه که
برای کسانی
که زیبا باشند
خوش پوش و پولدار
اگر کسی غیر از اینها
عاشقش شویم
حتی حاضر نیستیم به کسی
نشانش دهیم
برایمان افت دارد
بگویم
عاشق
ادمی
ساده و مهربان شده ایم
پول هم ندارد
اما
جالبتر اینجاست
که بجای بودن
با انها هم به دنبال
یک ادم زیبا هستند و پولدار
برای بودن با همچین کسی حاضر هستند هر کاری کنند
میدانید
به اعتقادم
هر کداممان هم خورشید و هم اسمان هستیم
و وقتی کسی را یافتیم که
کنارش به
ارامش رسیدیم
انگاه هرگز رهایش نکنیم
و به این ظواهر فانی و تمام شدنی فکر نکنیم
وقتی برای بودن با کسی که
خورشیدش نیستید
تلاش میکنید
میشود ماه اسمان تیره اش
نه ابیش
انگاه هر بار نور را باید از خورشید نزدیکش تقاضا کنید تا چشمانش را به روی خورشیدش ببندید و چشمانتان را به روی خورشیدتان ببندید
اینکار را بکنید
اخر
زمان زود میگذرد تنها میخواهم
ان لحظه که
هم اسمان خودتان را از دست دادید و هم نور خودتان را
انگاه باز هم شکایت از چه میکنید
این خودمان هستیم
که جای شکر ناشکری میکنیم
جای انچه حقمان هست
حق دیگران را میخواهیم
از خود بنالیم نه روزگار
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 | |
|
|
*****حرف دل***** | ادبیات | 117 | |
|
۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩ | ادبیات | 13 |