مدیریت بهره وری و کیفیت

tiger00

عضو جدید


http://www.www.www.iran-eng.ir/images/newspost_images/productivity8989.jpgاستمرار بقا مهم ترين نياز كليه موجودات زنده و سازمانهاست . زيرا تنها در سايه برقراري و استمرار بقا است كه مي توان در جهت رسيدن به اهداف و اجراي ماموريتهاتلاش كرد. نكته جالب توجه آن كه موضوع بقا تنها به سازمانهاي هدفمند، پويا و درتعامل با محيط اختصاص ندارد. بلكه سازمانهايي هم كه در طول زمان علت وجوديشان منتفي شده و يا اهداف و ماموريتهاي خود را فراموش و يا گم كرده اند نيز، بقا را جايگزين علت وجودي منتفي شده و يا اهداف فراموش شده خود كرده و با تمام قوا در اين راه (بقابراي بقا) مي كوشند.

البته اينگونه سازمانها در انتهاي راه خود قرار داشته و در آينده اي نزديك در صورت حذف حمايت دولتها، سريعا متلاشي شده و از بين خواهند رفت وبه همين دليل موضوع اين بحث ، قرار ندارند. لكن امروزه شانس بقاي سازمانهاي پويا و درتعامل با محيط نيز (به علت بروز شرايط شديدا رقابتي و دشوار محيطي ) در مقايسه باگذشته به شدت كاهش يافته و در معرض خطرات بيشتري قرار گرفته است و اينگونه سازمانها نيز براي حفظ بقا و جايگاه خود ضروري است ، ضمن پيش بيني صحيح تحولات آينده (كه لزوما ادامه گذشته نخواهند بود) و متناسب با تحولات پيش بيني شده و رخ داده ، سازماندهي و روشهاي اجرايي و عملياتي و حتي در صورت لزوم ،ماموريتهاي خود را طي روندي دائمي ، بازنگري و بهنگام سازند.
سازمانهاي موفق در برابر تهديدهاي ضعيف از طريق برنامه ريزيهاي تاكتيكي و دربرابر تهديدهاي قوي از طريق برنامه ريزيهاي استراتژيك از خود عكس العمل نشان داده وآماده رويارويي و غلبه بر تهديد و حتي الامكان تبديل آن به فرصت مي شوند.
شرايط شديدا رقابتي موجود، كه غالبا سازمانها را علاوه بر رقباي شناخته شده درمقابل رقبايي قرار مي دهد كه حضورشان قابل پيش بيني نيست ، قطعا تهديدي بسيار قوي به شمار مي رود كه جز با برنامه ريزيهاي استراتژيك قدرتمند، نمي توان با آن مقابله كرد.برنامه هايي استراتژيك ، نظير تغيير در سياستها، تغيير در اهداف و تجديد ساختارسازماني .
مديريت بهره وري و كيفيت برنامه اي استراتژيك است كه با بهره گيري از آخرين نتايج علوم انساني و علوم فني و انسجام موفقيت آميز آنها توانسته خود را به عنوان فرآيندي نوآورانه و خلاق و مستمر معرفي و عرضه كند كه (در صورت استفاده صحيح و متناسب با ويژگيهاي سازمانهاي مختلف از آن ) مي تواند پاسخگوي نياز سازمانها به بقا و ياحداقل ، افزايش دهنده ضريب اطمينان آنها به بقا و رشد باشد.
البته چنانچه بهبود بهره وري و كيفيت نيازمند انجام تغييرات اساسي در سازمان باشد(كه غالبا هم به همين گونه است ) بديهي است كه يك مديريت تغييرات دقيق نيز مورد نيازخواهد بود تا امور به نحو مطلوب به سازمان برسند.
تعاريف مرتبط با بهره وري و كيفيت
اگرچه تمايل به بهبود وضعيت و ارتقا سطح زندگي از زمان پيدايش بشر همواره درذات او وجود داشته و تنها موجود روي كره خاكي است كه روش زندگي اش هيچ گاه باگذشته اش يكسان نبوده و تاكنون همواره روندي تكاملي داشته است و اين نشانه توجه عملي او به مفاهيمي نظير كيفيت و بهره وري است .
لكن تعاريف موردنظر از واژه هاي كيفيت و بهره وري در ادبيات مديريتي امروز (و ازجمله مقاله حاضر) مفاهيمي تكامل يافته از مقولاتي هستند كه پس از وقوع انقلاب صنعتي و به عنوان ابزارهايي براي رفع مشكلات سازمانها و كمك به رشد و تكامل آنهاساماندهي شده اند.
بهره وري : استفاده كارآمد و موثر از منابع ، در توليد محصولات و خدماتي است كه نيازهاو خواسته هاي استفاده كنندگان را تامين مي كند. اين مفهوم گسترده بهره وري ، ارتباطنزديك آن را با كيفيت معلوم مي كند. فرهنگ بهره وري نيز به عنوان فلسفه محوري سازمانها، به رفتار، ارزشها الگوهاي كار شكل مي دهد و هدف سازمان را براي ايجاد ارزش بيشتر از منابع در دسترس ، تامين نيازهاي مشتريان ، توسعه روابط كاري ، هماهنگي بين مديريت و نيروي كار و سهيم شدن عادلانه در دستاوردهاي توسعه بهره وري ، بين مشتريان ، كارگران ، مديران و سرمايه گذاران تامين مي كند، هدف نهايي فرهنگ بهره وري بهبود كيفيت زندگي كاري و كيفيت خود زندگي است (ولي شركتها سازمانهاي رفاهي نيستند) و اين هدف را بايد در محيط بازار و با رقابت شديد به دست آورند و برتري سازماني كليدي براي رسيدن به آن اهداف است ، بنابراين فرهنگ بهره وري بايد سيستمي نهادينه را در خود جذب كند كه به صورت خودكار و پويا نسبت به تغييرات محيط و بازارعكس العمل نشان دهد.
كيفيت : نيز ميزان انطباق محصولات يا خدمات را با معيارها، مشخصات و يا انتظارات برخاسته از ماهيت ، خصوصيات ، كاركردها، عملكرد و هزينه ها مشخص مي كند،مديريت كيفيت محصولات را با عيوب كمتر و هزينه هاي پايين تر توليد مي كند و اين به مفهوم بهبود بهره وري است خصوصا در شرايط فعلي كه بهبود در كيفيت و نيروي كارديگر منحصر به عمليات ساخت نيست . همچنين بهبود بهره وري شامل استفاده از منابع و فرآيندهاي با كيفيت بالا به منظور توليد ستانده هايي است كه كيفيت بهتر دارند، از اين رو بهبود كيفيت به معني بهبود بهره وري و بهبود بهره وري به مفهوم بهبود كيفيت است .
توضيح علت آنكه اين دو سيستم سالهاي نسبتا زيادي هم هدف ولي جدا از هم وتحت عناويني غير يكسان به فعاليت مي پرداخته اند، آن است كه كيفيت (با وجود مفهوم گسترده و فراگير مستتر در آن ) در ابتداي راه به دليل نوپابودن و استفاده صرف از ابزار ساده و ابتدايي و يك سو نگر بازرسي (INSPECTION) و كنترل كيفيت آماري محصولات (SQC) تنها توانسته بود محدوده كوچك (كنترل كيفيت عملكرد توليدات كارخانه اي ) راتحت پوشش خود قرار دهد و اصولا توجهي به ديگر بخشهاي سازمان نداشت .پس ازچندي ، مسئولان علاقه مند و كارشناسان شاغل در بخشهاي غير از خط توليد كارخانه ها ويا سازمانهاي ستادي كه خارج از حيطه توجه كيفيت (با مفهوم ابتدايي آن ) قرار گرفته بودند براي سروسامان دادن به اوضواع وعملا بهبود كيفيت كارهاي خويش دست به كارتهيه ، تدوين و اجراي روشهايي شدند، كه نام بهره وري به خود گرفت و در ابتدا متقابلامسئوليت آن را تنها تحت پوشش در آوردن و بهبود بخشهايي از امور تلقي كردند كه خارج از حوزه كنترل كيفيت عملكرد محصولات كارخانه اي قرار گرفته بودند.
البته در گذر زمان و بلوغ تدريجي شيوه هاي مورد استفاده در سيستم كيفيت و نيز درسيستم بهره وري ، حيطه هاي تحت پوشش و بهره مند از منافع اين دو سيستم ، آرام آرام وارد مرحله هم پوشاني شده و نهايتا به دليل آنكه هر دو سيستم اهداف مشابهي را دنبال مي كرده اند براساس منطق هم پاياني علمي ، اين هم پوشاني به كليه سطوح سازمان گسترش يافته و عملا امروزه ديگر فرآيندي را در سازمانها نمي توان يافت كه نتواند به طورهم زمان تحت پوشش بهره وري و كيفيت قرار گيرد.
در چنين شرايطي فلسفه استقلال تشكيلات عهده دار بهره وري ، و تشكيلات عهده داركيفيت ، مقبوليت و موضوعيت خود را از دست داده و ادامه وضع را به صورت عاملي ضد بهره وري و ضد كيفيت جلوه گر مي سازد.در چنين شرايطي ، آخرين ماموريت مستقل تشكيلات بهره وري و نيز كيفيت را مي توان ادغام و اتحاد با يكديگر دانست تا ضمن ارتقابهره وري و كيفيت سازمان ، (از طريق حذف تشكيلات موازي ) در صورت مديريت صحيح فرآيند وحدت ، باعث ايجاد سينرژي مثبت و از آن طريق افزايش مجدد بهره وري و كيفيت سازمان شوند.
تعريف جديد بهره وري و كيفيت
بهره وري و كيفيت درواقع دو روي يك سكه اند و مفهوم آنها محدود به توليد كالاي كارخانه اي نيست . بلكه در مفهومي وسيع تر كليه فعاليتهاي واحدهاي صنعتي را از جمله فروش ، بازاريابي ، اداري مالي ، مهندسي ، و حتي وسيع تر از آن ، همه كار و فعاليتها در كل و يا جزء نظامها دربر مي گيرد.
در تعريف جديد توجه به كيفيت اهميت دارد، زيرا كيفيت بخش اساسي از بهره وري و درواقع عامل عمده آن است ، بخصوص اگر علاوه بر كيفيت محصولات ، به كيفيت كل كسب و كار و سيستم ها و عناصر توليد، راهبرد، سازماندهي ، افراد، تكنولوژي ، فرآيندهاو.... نيز انديشيده شود.
چگونگي بهبود بهره وري و كيفيت
بهبود در بهره وري و كيفيت به تصادف و يا از روي شانس حاصل نمي شود بلكه تماما نتيجه فرآيندي آگاهانه است يعني در مديريت بهره وري و كيفيت همواره بايدگلوگاهها و حوزه هاي امكان بهبود شناسايي شوند. لذا ضروري است سيستم هاي سازماني و فضاي عملياتي لازم براي پيشبرد و تداوم پژوهش براي بهبود فراهم آيد.
در اين رابطه لازم به ذكر است كه ساماندهي و مديريت فضاي عملياتي (رفتاري )منطقا، مهمترين عامل دررسيدن به بهره وري است ، چرا كه بسياري از ابتكارهاي خوب ،در مواجهه با فضاي عملياتي نامناسب بيش از هر عامل ديگر بي ثمر شده اند.
همچنين بايد نگرشها و شايستگيهاي لازم براي هريك از اعضا سازمان متناسب باشان و توان آنان از طريق آموزش صحيح و مديريت منابع انساني ايجاد شود،مكانيسم هايي براي به كارگيري تمام سطوح بهره وري و كيفيت اجرا شود، نظارت وارزيابي مداوم بر دستاوردهاي بهره وري و كيفيت صورت پذيرد تا شناسايي حوزه هايي ممكن شود كه امكان بهبود بيشتر در آنها وجود دارد. و به طور خلاصه براي استمراربهبود بايد يك سيستم مديريت بهره وري و كيفيت وجود داشته باشد. البته رسيدن به چشم انداز زيباي رشد و بقا كه به عنوان نتايج وحدت بخشهاي بهره وري و كيفيت (به شرط اجراي صحيح فرآيند مديريت بهره وري و كيفيت ) سعي درترسيم آن به عمل آمد و منطقا مي بايست مورد علاقه و اهتمام تمامي طرفهاي ذينفع سازمان قرار گيرد. نيازمند فراهم آوردن مقدماتي است كه به صورت خلاصه به معرفي آنهاپرداخته مي شود:
1 - وجود اعتقاد منطقي و تعهد عملي در مديريت ارشد سازمان به اين نكته مهم واساسي كه نيل به اهداف چرخه بهبود بهره وري و كيفيت علاوه بر آنكه جزء اصلي ترين وظايف و مسئوليتهاي مديريت ارشد است همواره در اولويت اول سازمان نيز قرارخواهد داشت .
2 - مشخص كردن جايگاه فعلي وضعيت سازمان و فاصله آن با دورنماي مطلوب وترسيم شده .
3 - مشخص شدن طرفهاي ذينفع سازمان و تعيين ميزان علاقه مندي و توانا
 
بالا