2 سوال

Hotspur_1985

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

لطفا اسپم نکنین.خواهش میکنم.چون این 2 سوال برام واقعا مهمه:gol:
و اینکه به خاطر قبول نداشتن عقاید یکی دیگه بحث نکنین.فقط جواب بدین.:gol:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

لطفا اسپم نکنین.خواهش میکنم.چون این 2 سوال برام واقعا مهمه:gol:
و اینکه به خاطر قبول نداشتن عقاید یکی دیگه بحث نکنین.فقط جواب بدین.:gol:
1- اگه قرار بود بمیریم اصلن دنیا نمی اومدیم پین 2 میلیون فرصت ما بچه شدیم سعی کنیم به ینواختی نرسیم اگه رسیدیم ولش کنیم بریم یه تجربه دیگرو امتحان کنیم :D
2- من میگم این دنیا برا همه خوب بسازیم اون دنیا بود نبود مهم نیست:)
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مورد مشکلات بگم

در مورد مشکلات بگم


کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز اتفاقی تو ی یک چاه بدون آب میفته . کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بیرون بیاره . برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا هم الاغ زود تر بمیره و هم چاه خشک پر بشه .

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی میکرد از خاکهای زیر پاش بالا بره
.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و از چاه بیرون اومد
.
...............................................................................

گاه مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم . اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
.

 

sepideh65

عضو جدید
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

لطفا اسپم نکنین.خواهش میکنم.چون این 2 سوال برام واقعا مهمه:gol:
و اینکه به خاطر قبول نداشتن عقاید یکی دیگه بحث نکنین.فقط جواب بدین.:gol:
1-به نظر من زندگی یه فرصت و نعمتیه که به ما داده میشه.باید سعی کنیم ازش لذت ببریم.
2-هنوز به نتیجه قطعی در مورد این سوالت نرسیدم.ولی به نظرم بهشت وجهنم را ما در همین دنیا تجربه میکنیم.
2 پیشنهاد واست دارم.1-سعی کن انگیزه وامید تو واسه زندگی کردن پیدا کنی.2-در حال زندگی کن .
 

YuMi

اخراجی موقت
آخ جون تاپیک جدید
من و.http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gif..:surprised:
چی؟

http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gifلطفا اسپم نکنین.خواهش میکنمhttp://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gif

آها
ببخشید
چشم:smile:


یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)
تناسخ
;)


روح به وجود نمی آید و از بی نمیرود
بلکه از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود

یکی که میمیره روحش در بدن کسه دیگه ای میره
اینقدر میره و میاد تا به کمال برسه از همه چی پاک بشه

چو شد در دایره سالک مکمل \\ رسد هم نقطهٔ آخر به اول
دگر باره شود مانند پرگار \\ بر آن کاری که اول بود بر کار


هر موجودی روح دارد و این روح پس از مرگ به جسم دیگری وارد می‌شود تا مرحله‌ای که آزاد شود. سفر روح تحت تاثیر کارهایی است که شخص در زمان زندگی اش انجام می‌دهد


**تولد آغاز نیست، مرگ پایان نیست، وجود داشتن بدون محدودیت است. ادامه یافتن بدون آغاز است.**


برای اثبات تناسخ کتاب سفر روح* دکتر مایکل نیوتن رو بخونید.

خیلی از مسلمونا هم به این اعتقاد داشتند
خیام هم به تناسخ اعتقاد داشته



تناسخ زین جهت کفر است و باطل \\\که آن از تنگ چشمی گشت حاصل
چو اکمه بی‌نصیب از هر کمال است \\\سی کو را طریق اعتزال است
ک رمد دارد دو چشم اهل ظاهر \\\که از ظاهر نبیند جز مظاهر










-------------------------------------------------
* سفر روح: کتاب سفر روح شامل خاطرات افرادی است که سالیان متوالی برای خواب درمانی (هیپنوتیزم) به مایکل نیوتن مراجعه نموده‌اند. این کتاب گزارشی است در باره دنیای روح و در آن سرگذشت‌های واقعی شرح داده می‌شود. این گزارشات شرح سرنوشت روح پس از مرگ و مراحلی است که روح طی می‌کند تا آماده شود و دوباره برای زندگی نوینی به عالم خاکی برگردد. کتاب سرنوشت روح اولین کتابی است که با دسترسی به حافظه پنهانی افراد متفاوت درمورد موقعیت روح پس از ترک دنیای خاکی و برزخ نوشته شده‌است.[۱] کتاب دیگر مایکل نیوتن به نام سرنوشت روح ادامه شرح تجربیات کسانی است که توسط خواب درمانی به زندگی های گذشته خود دست یافته اند​
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
1.اگه مرگم باشه بالاخره ما میتونیم تو اون زمانی که هستیم لذت ببریم مگه نه اینگه همه ی امتحانایی که میدیم وفت داره اگه لگیم 2 ساعت دیگه برگمونو میگیرن بیخیال که بیچاره میشیم زندگی هم یه امتحانه
2. به نظر من هست یه جایی باید باشه که هر کی جواب کاراشو بگیره دیگه:cry:
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

لطفا اسپم نکنین.خواهش میکنم.چون این 2 سوال برام واقعا مهمه:gol:
و اینکه به خاطر قبول نداشتن عقاید یکی دیگه بحث نکنین.فقط جواب بدین.:gol:
من خودمم هنوز به يه نتيجه قطعي در اين مورد نرسيدم ولي به نظرم ما بوجود ميايم كه از زندگي لذت ببريم و بتونيم تا اونجايي كه مي تونيم بهشتمون رو اينجا بسازيم
اگه خسته اي و زندگي برات يكنواخت شده واسه اينه كه خودت اين وضعو ايجاد كردي ...اين تويي كه زندگيتو ميسازي ...سعي كن خودتو بهتر بشناسي
آخ جون تاپیک جدید
من و.http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gif..:surprised:
چی؟



آها
ببخشید
چشم:smile:




تناسخ


;)



روح به وجود نمی آید و از بی نمیرود


بلکه از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود​



یکی که میمیره روحش در بدن کسه دیگه ای میره


اینقدر میره و میاد تا به کمال برسه از همه چی پاک بشه​



چو شد در دایره سالک مکمل \\ رسد هم نقطهٔ آخر به اول


دگر باره شود مانند پرگار \\ بر آن کاری که اول بود بر کار​




هر موجودی روح دارد و این روح پس از مرگ به جسم دیگری وارد می‌شود تا مرحله‌ای که آزاد شود. سفر روح تحت تاثیر کارهایی است که شخص در زمان زندگی اش انجام می‌دهد​




**تولد آغاز نیست، مرگ پایان نیست، وجود داشتن بدون محدودیت است. ادامه یافتن بدون آغاز است.**​




برای اثبات تناسخ کتاب سفر روح* دکتر مایکل نیوتن رو بخونید.​



خیلی از مسلمونا هم به این اعتقاد داشتند


خیام هم به تناسخ اعتقاد داشته​





تناسخ زین جهت کفر است و باطل \\\که آن از تنگ چشمی گشت حاصل


چو اکمه بی‌نصیب از هر کمال است \\\سی کو را طریق اعتزال است


ک رمد دارد دو چشم اهل ظاهر \\\که از ظاهر نبیند جز مظاهر​












-------------------------------------------------


* سفر روح: کتاب سفر روح شامل خاطرات افرادی است که سالیان متوالی برای خواب درمانی (هیپنوتیزم) به مایکل نیوتن مراجعه نموده‌اند. این کتاب گزارشی است در باره دنیای روح و در آن سرگذشت‌های واقعی شرح داده می‌شود. این گزارشات شرح سرنوشت روح پس از مرگ و مراحلی است که روح طی می‌کند تا آماده شود و دوباره برای زندگی نوینی به عالم خاکی برگردد. کتاب سرنوشت روح اولین کتابی است که با دسترسی به حافظه پنهانی افراد متفاوت درمورد موقعیت روح پس از ترک دنیای خاکی و برزخ نوشته شده‌است.[۱] کتاب دیگر مایکل نیوتن به نام سرنوشت روح ادامه شرح تجربیات کسانی است که توسط خواب درمانی به زندگی های گذشته خود دست یافته اند​


البته هنديا هم به تناسخ اعتقاد دارند;)
 

YuMi

اخراجی موقت
من خودمم هنوز به يه نتيجه قطعي در اين مورد نرسيدم ولي به نظرم ما بوجود ميايم كه از زندگي لذت ببريم و بتونيم تا اونجايي كه مي تونيم بهشتمون رو اينجا بسازيم
اگه خسته اي و زندگي برات يكنواخت شده واسه اينه كه خودت اين وضعو ايجاد كردي ...اين تويي كه زندگيتو ميسازي ...سعي كن خودتو بهتر بشناسي

البته هنديا هم به تناسخ اعتقاد دارند;)
خیلی از بودایی ها و ژاپنی ها و کفار هم اعتقاد دارند به تناسخ
سرخ پوستا هم دارند
خب؟
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی از بودایی ها و ژاپنی ها و کفار هم اعتقاد دارند به تناسخ
سرخ پوستا هم دارند
خب؟
صاحبه تاپيك گفته اسپم نكنين;)
نه خب:razz:
خواستم اضافه كنم:razz:
كفارشو مطمئني؟:surprised:
ببخشيد صاحب تاپيك جان! بحث علميه:D
 

waffen

اخراجی موقت
در مورد سوال اول باید بگم که زندگی از نظر من برای خیلی ها چیزی بیشتر از یک عادت نیست.
بد نیست یادی هم از آهنگ زیبای لینکین پارک بکنیم (آهنگ ترک عادت) که دقیقا در مورد همین هست. برای من هم کم و بیش همینطور هست . من صرفا زندگی میکنم برای اینکه مجبورم و حقیقتا توانایی و جرات کافی برای ترک عادت رو ندارم. خیلی از انسان ها کسانی که خودکشی میکنند رو ترسو میدونند ولی از نظر من آدم باید خیلی جرات داشته باشه تا بتونه از زندگیش بگذره. فکر میکنم خیلی های دیگر هم همین حس رو داشته باشند و یا به همین نتیجه هم رسیده باشند.

در مورد سوال دوم باید بگم که من به زندگی بعد از مرگ معتقد نیستم. وقتی مغز از کار افتاد دیگه هیچ چیزی معنا نداره .
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دنيا آمديم تا رفتن رو تجربه كنيم ....از دنيا ميريم تا دنيا رو به گنداب نكشيم..خب عزيزم من وقتي رفتم اون دنيا برات خبر ميارم كه آيا واقعاً اون دنيايي هست يا نه..:surprised:اين ديگه پرسيدن نداره خب اگه دنياي ديگي نباشه بس روح ما سرگردان ميشه..بس برا اينكه روح ما سرگردان نشه خداوند برزخ را آفريد...;)
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولندش برادر دم رو دریاب!

با حال زندگی کن! زندگی اونقدر کوتاهه که فکر تمام شدنش هم گرون تمام میشه برات!

حضرت اجل هم هر وقت اومد خوش اومد! از خودت لذت ببر ! از زندگیت استفاده کن!
دل مشغولی داشته باش و برای چیزهای با ارزش زندگیت مبازه کن!

اون دنیا هم مگر غیر از نقل قول چیزی داری ازش؟

بود و نبودش مگه توی این دنیا تاثیر داره؟ مگر به خاطر ترس از اون دنیاست که اینور به اخلاق متعهدی؟

این قافله عمر عجب میگذرد!
دریاب دمی که با طرب میگذرد!
ساقی غم فردای حریفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را که شب میگذرد!

خداییش ! نه؟!
 

sara@fshar

عضو جدید
کاربر ممتاز
انقذه تو آینده زندگی کردمممممممممممممممم دیگه بسمه:surprised:
دیگه سعی می کنم فقط دم و حال رو خوش باشم و از همه چیز لذت ببرم حتی تماشای دونه ورچیدن یه کبوتر تو باغچه حیاطمون :smile:
اینم بگم دیگه به اون دنیام اعتقادی ندارم:surprised: همش سرکاری بود یه عمره مغزمونو با پشکل چیز پر کرده بودن :(
 

waffen

اخراجی موقت
انقذه تو آینده زندگی کردمممممممممممممممم دیگه بسمه:surprised:
دیگه سعی می کنم فقط دم و حال رو خوش باشم و از همه چیز لذت ببرم حتی تماشای دونه ورچیدن یه کبوتر تو باغچه حیاطمون :smile:
اینم بگم دیگه به اون دنیام اعتقادی ندارم:surprised: همش سرکاری بود یه عمره مغزمونو با پشکل چیز پر کرده بودن :(
بابا سارا خانوم ما از شما انتظار داریم هاااااا.
زودتر به Atheist ها بپیوند دیگه. خیلی خوبه ;)
 

nomber_van

عضو جدید
در مورد سوال اول باید بگم که زندگی از نظر من برای خیلی ها چیزی بیشتر از یک عادت نیست.
بد نیست یادی هم از آهنگ زیبای لینکین پارک بکنیم (آهنگ ترک عادت) که دقیقا در مورد همین هست. برای من هم کم و بیش همینطور هست . من صرفا زندگی میکنم برای اینکه مجبورم و حقیقتا توانایی و جرات کافی برای ترک عادت رو ندارم. خیلی از انسان ها کسانی که خودکشی میکنند رو ترسو میدونند ولی از نظر من آدم باید خیلی جرات داشته باشه تا بتونه از زندگیش بگذره. فکر میکنم خیلی های دیگر هم همین حس رو داشته باشند و یا به همین نتیجه هم رسیده باشند.

در مورد سوال دوم باید بگم که من به زندگی بعد از مرگ معتقد نیستم. وقتی مغز از کار افتاد دیگه هیچ چیزی معنا نداره .
خب چطور میشه کسی که از نظر جسمی هیچ مشکلی نداره ولی از نظر روحی کلی وضعش خرابه مریض میشه یا احساس میکنه پر از درده ؟
یعنی روح وجود نداره ؟ یا روح قسمتی از جسم هست ؟ یا ممکن روح هم سر قضیه کهکشان و برخورد ستاره ها بوجود اومده ؟!
 

vahid2007

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

لطفا اسپم نکنین.خواهش میکنم.چون این 2 سوال برام واقعا مهمه:gol:
و اینکه به خاطر قبول نداشتن عقاید یکی دیگه بحث نکنین.فقط جواب بدین.:gol:
مردا ساخته شدن تا پول دارن

ویاسا تا حالا جریان خلقت انسانو کامل شنیدی

خدا وقتی ادمو خلق کرد بهش 20 سال عمر داد و به اون گفت تو اشرف مخلوقاتی

ولی ادم دبه کرد

خدا 15 سال از عمر خر کند داد به ادم

ولی ادم بازم دبه کرد

خدا 10 سال از عمر سگ کند داد به دام

ولی ادم بازم دیه کرد

خدا 20 سال هم از عمر میمون کندو به عمر ادم اضافه کرد

بلاخره ادم راضی شد

حالا ائم تو 20 سال اول عمرش اشرف مخلوقاته
تو 15 سال بعد باید مثل خر کار کنه
تو 10 بعدی مثل سگ از خانوادش محافظت کنه
وتو 20اخر باید مثل میمنو ن نوه هاشو بخندونه

این از ادم ولی فلسفه وجودی از معلوم نیست شاید خدا الکی ساخته باششون:D
 

waffen

اخراجی موقت
خب چطور میشه کسی که از نظر جسمی هیچ مشکلی نداره ولی از نظر روحی کلی وضعش خرابه مریض میشه یا احساس میکنه پر از درده ؟
یعنی روح وجود نداره ؟ یا روح قسمتی از جسم هست ؟ یا ممکن روح هم سر قضیه کهکشان و برخورد ستاره ها بوجود اومده ؟!

من چیزی رو به نام مشکلات روحی نمی شناسم مگر اینکه شما منظورتون مشکلات روانی باشه.
مثل افسردگی ؟ درسته ؟
مشکلات روانی خود نوعی بیماری جسمی هستند که در اون مغز توانایی تحلیل درست یا درک مسائل رو نداره. مشکلات روانی در صورتی که درمان نشوند ممکن هست باعث بروز مشکلات جسمی وخیمی بشند.
این بخشی از اعتقاد بی خدایان هست. ما به هیچ قدرت فراطبیعی اعتقاد نداریم. روح, جن, فرشتگان و خدا همه فرا فیزیکی هستند.
 

nomber_van

عضو جدید
من چیزی رو به نام مشکلات روحی نمی شناسم مگر اینکه شما منظورتون مشکلات روانی باشه.
مثل افسردگی ؟ درسته ؟
مشکلات روانی خود نوعی بیماری جسمی هستند که در اون مغز توانایی تحلیل درست یا درک مسائل رو نداره. مشکلات روانی در صورتی که درمان نشوند ممکن هست باعث بروز مشکلات جسمی وخیمی بشند.
این بخشی از اعتقاد بی خدایان هست. ما به هیچ قدرت فراطبیعی اعتقاد نداریم. روح, جن, فرشتگان و خدا همه فرا فیزیکی هستند.
:surprised:یعنی سما عالم روح رو قبول ندارین ؟!! نمونه ش یوگا فکر کنم همینه . شما به اینم لابد اعتقاد ندارین ؟
خوب پس چطور میشه که انسان به کسی علاقه مند میشه ؟ جواب منفی یا مثبت هم ربطی به احساسات روحی نمیشه ؟
خوب اگه خدا یه اشتباه انسانی ( استغ..) خوب پس چرا باید یه همچین اشتباهی بوجود بیاد یا اصلا اگه اشتباه هست پس چرا چنین نیرویی قوی ! تو انسان وجود داره !
 

waffen

اخراجی موقت
:surprised:یعنی سما عالم روح رو قبول ندارین ؟!! نمونه ش یوگا فکر کنم همینه . شما به اینم لابد اعتقاد ندارین ؟
خوب پس چطور میشه که انسان به کسی علاقه مند میشه ؟ جواب منفی یا مثبت هم ربطی به احساسات روحی نمیشه ؟
خوب اگه خدا یه اشتباه انسانی ( استغ..) خوب پس چرا باید یه همچین اشتباهی بوجود بیاد یا اصلا اگه اشتباه هست پس چرا چنین نیرویی قوی ! تو انسان وجود داره !

خیر دوست عزیز. بنده عرض کردم که به هیچ چیز فرای دنیای فیزیکی اعتقاد ندارم و نخواهم داشت. حرف شما در مورد یوگا کمی خنده دار هست. شما فکر می کنید آرامش و تعادلی که یوگا در انسان ایجاد میکنه ربطی به روح داره ؟ فکر نمی کنید واکنش های مغز انسان به رفتار های خاصی هست ؟

علاقهمند ؟ یعنی عاشق کسی شدن ؟
بنده باید خدمت شما عرض کنم که برای هر چیزی, چه یوگا باشه و چه عشق علم تونسته تعریفی کاملا منطقی بیاره. عشق و علاقه به فردی نتیجه ی واکنش شیمیایی بدن و ترشع هرمون شیمیایی خاصی در بدن هست. این ماده ی شیمیایی ساختاری مانند آدرنالین داره. در بهترین حالت این ماده تا مدت 5 سال در بدن به طور دائم ترشع میشه. بعد از اون میتونه قطع بشه و یا میزان اون تغییر کنه. جواب منفی یا مثبت رو نمیدونم منظورتون دقیقا چیه ؟ منظورتون جواب مثبت یا منفی در ازدواج هست ؟
اگر اینطور باشه من در حقیقت جوابتون رو دادم. مگر نه اینکه فردی عاشق فرد دیگر میشه و بعد جواب مثبت میده ؟ خوب من که عشق رو کاملا توضیح دادم.

منظورتون رو متوجه نمیشم. کمی بهتر توضیح بدید.
 

nomber_van

عضو جدید
ممنون .. ولی من الان هرچی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیاد ..
در مورد عالم روح خیلی چیزا میدونستم ولی یادم نیست .. حتما دوباره یه مروری میکنم و میام بحث میکنم.. ;)
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من ما اومدیم که بشیم ولی اگه نمیشیم پس نباشیم بهتره خیلیام سر خودشون و گول میزنن که باشیم بخاطره فلان چیز بخاطر تجربه بخاطر ....ولی این دنیا همه چزش یکیه و خیلی زود تکراری میشه همه چی فقط از دور قشنگه


در مورد سوال دومم اینکه به نظر من هیچکی نمیدونه پس بهتره آرزو کنیم سریعتر بریم و خودمون تجربه کنیم
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه عمع جون خودم
بابا فیلسوف ایول داش ابجیو ایول همه فیلسوفن پس ما اینهمه امام و پیغمبر و می خوایم چی کار اینهمه ولی ف........:hate::thumbsup2:
 

Hotspur_1985

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها ممنونم از صحبتاتون استفاده کردم.جوابای جالبی خوندم.:gol:
در پاسخ به یکی از دوستان که من دخترم واینکه من الان اصلا از زندگیم سیر نیستم،زندگیم رو دوست دارم،وبرام الان یکنواخت نیست،البته خب گاهی این سوالا برام پیش میومد.دوست داشتم ببینم دیگران تفکرشون چیه.
ممنون میشم که باز دوستان نظراتشون رو بدن.

ممنون از همه بچه ها که تا اینجا اسپم نکردن.امیدوارم همین طور ادامه پیدا کنه.;)
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ جون تاپیک جدید
من و.http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon13.gif..:surprised:
چی؟



آها
ببخشید
چشم:smile:



تناسخ
;)


روح به وجود نمی آید و از بی نمیرود
بلکه از جسمی به جسم دیگر منتقل میشود

یکی که میمیره روحش در بدن کسه دیگه ای میره
اینقدر میره و میاد تا به کمال برسه از همه چی پاک بشه

چو شد در دایره سالک مکمل \\ رسد هم نقطهٔ آخر به اول
دگر باره شود مانند پرگار \\ بر آن کاری که اول بود بر کار


هر موجودی روح دارد و این روح پس از مرگ به جسم دیگری وارد می‌شود تا مرحله‌ای که آزاد شود. سفر روح تحت تاثیر کارهایی است که شخص در زمان زندگی اش انجام می‌دهد


**تولد آغاز نیست، مرگ پایان نیست، وجود داشتن بدون محدودیت است. ادامه یافتن بدون آغاز است.**


برای اثبات تناسخ کتاب سفر روح* دکتر مایکل نیوتن رو بخونید.

خیلی از مسلمونا هم به این اعتقاد داشتند
خیام هم به تناسخ اعتقاد داشته



تناسخ زین جهت کفر است و باطل \\\که آن از تنگ چشمی گشت حاصل
چو اکمه بی‌نصیب از هر کمال است \\\سی کو را طریق اعتزال است
ک رمد دارد دو چشم اهل ظاهر \\\که از ظاهر نبیند جز مظاهر










-------------------------------------------------
* سفر روح: کتاب سفر روح شامل خاطرات افرادی است که سالیان متوالی برای خواب درمانی (هیپنوتیزم) به مایکل نیوتن مراجعه نموده‌اند. این کتاب گزارشی است در باره دنیای روح و در آن سرگذشت‌های واقعی شرح داده می‌شود. این گزارشات شرح سرنوشت روح پس از مرگ و مراحلی است که روح طی می‌کند تا آماده شود و دوباره برای زندگی نوینی به عالم خاکی برگردد. کتاب سرنوشت روح اولین کتابی است که با دسترسی به حافظه پنهانی افراد متفاوت درمورد موقعیت روح پس از ترک دنیای خاکی و برزخ نوشته شده‌است.[۱] کتاب دیگر مایکل نیوتن به نام سرنوشت روح ادامه شرح تجربیات کسانی است که توسط خواب درمانی به زندگی های گذشته خود دست یافته اند​

وا...! مولوی که تو این شعر داره ردش میکنه!.

""" از نظر عموم عرفا و حکما و متکلمان مسلمان، به استثنای معدودی، تناسخ از نوع حقیقی، باطل و از نوع مجازی است. ابیاتی چون «گر ز صندوقی به صندوقی رود» ،‌«پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است» ، شبهه تناسخ را در اذهان برمی انگیزد. تعبیر مولانا از «آن یار همان است اگر جامه دگر شد» به وحدت وجود است. مولانا به مسخ باطن عقیده دارد و مسخ ظاهر را قبل از عهد رسول(ص) می داند؛ مثل « پس خدا آن قوم را بوزینه کرده». بعضی از ابیات بر قاعده حقیقت نوعیّه و برخی بر تبدّل امثال مبتنی است. این مقاله، در کنار دیدگاه مولانا درباره تناسخ، به ادلّه عقلی و نقلی در رد یا اثبات آن می پردازد. """

http://rasekhoon.net/article/print/640994/تناسخ-از-دیدگاه-مولانا/
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهان گفته خیام... شعر مال خیامه.
بهرحال اشعار خیام پیچیده ست یکم و تابحال بعضی اشعارش رو حتی بعضیها یه تفاسیر بسیار ظاهری و الکی ازش ارائه دادن!
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدونم برا شما هم گاهی پیش اومده که از زندگی کردن سیر شده باشین یا یکنواختی زندگی اذیتتون کرده باشه!
همیشه تو این شرایط اکثرا سعی می کنن که 1 کار جدید بکنن و 1 مشغولیت جدید برا خودش درست کنن و به کارهای مورد علاقه شون بپردازن اما باز بعد از 1 مدت همه چی برا آدم یکنواخت میشه وهمون حس به سراغ میاد.
خب حالا 2 تا سوال همیشه ذهن منو مشغول کرده :

یکی این که چرا ما اصلا زندگی میکنیم؟مگه نه اینکه عاقبت هممون مرگه.(تو این دنیا همه با خوشی زندگی نمی کنن اینم در نظر بگیرین)

دوم اینکه چقدر به زندگی اون دنیا اعتقاد دارید؟

لطفا با دلیل منطقی وعقلانی پاسخ بدین نه با حرفایی که 1 عمر تو گوش ومغزمون کردن.;)

بله پیش اومده ... :دی
و این حس باعث شد کلا دیدم نسبت به همه چی عوض بشه و یه تحول کلی توی سبک زندگیم اتفاق بیفته
طبق تجربه ای که خودم از این حس داشتم به نظرم میتونه آغاز تکامل باشه، یعنی کسی که به این مرحله برسه سطح درک و فهمش به حدی رسیده که بتونه مفهوم اصلی زندگی رو کشف کنه و با تمام وجودش درکش کنه
این که هر چیزی بعد مدتی برای آدم یکنواخت میشه درسته... ولی چرا؟ چون همه ما یه
هدفی برای خودمون در نظر میگیریم و تلاش میکنیم و بهش میرسیم، باز دوباره یه هدف دیگه و همین طور ادامه پیدا میکنه تا اینکه از یه جایی به بعد میبینی همه اون چیزایی که براشون جنگیدی و تلاش کردی پوچ و فانی بودن، و فقط یه مدت کوتاهی جذابیت داشتن...
ایراد نه از فلسفه زندگیه نه از سبک زندگی، ایراد از
هدف گذاریای ماست! قبول شدن توی دانشگاه و رشته مورد علاقه، پیدا کردن یه شغل خوب، ازدواج، بچه دار شدن و... همه و همه هدفای مادی هستن که با گذر زمان اهمیتشون کمتر و کمتر میشه و بعد از مدتی یکنواخت میشن... همه اینا میتونن آسایش جسمی و مادی ما رو فراهم کنن ولی قسمت اصلی وجود ما روح ماست که برای تکامل و تعالی به این دنیا اومده، اونوقت ما اصلو رها کردیم و چسبیدیم به فرع... باید ببینی چه هدفی آسایش روحتو برات تامین میکنه، نه اینکه اهداف مادی خوب نباشن، نه... اونام خیلی خوبن، ولی به عنوان یه وسیله برای اهداف معنوی! درس خوندن و مدرک گرفتن خوبه، ولی وقتی بتونه شخصیت آدمو بسازه و با نیازهای ذاتی انسانیت همخوانی داشته باشه....
یادمه اون روزها که همین حس پوچی و سردرگمی رو داشتم با یکی از استادا درموردش صحبت کردم، ازم پرسید: تصور کن شدی عضو هیئت علمی یه دانشگاه و به دانشجوها درس میدی، چه حسی داری؟این فکر بهت حس خوبی میده؟ گفتم: نه... هیچ حسی نسبت بهش ندارم، نه اینکه خوشم نیاد ولی اون رضایت واقعی رو بهم نمیده. پرسید: حالا اگه توی کلاس درس یه صحبتی کنی برای شاگردات که باعث بشه یه چند تاشون که یه مسیر نادرستی رو میرفتن به راه درست برگردن چی؟ یه کم که فکر کردم دیدم آره! این خوشحالم میکنه! گفت: پس باید نوع هدف گذاریاتو تغییر بدی! مهم نیست تو چه جایگاهی هستی، مهم اینه که از قدرت و وسایلی که در اختیارته برای رسیدن به اهداف اصلی زندگیت استفاده کنی، که این هدف میتونه کمک کردن به بقیه باشه، یا بهتر کردن دنیا، حل یکی از مشکلای جامعه یا هر چیز ریز و درشت دیگه ای
قرارم نیست که تو یک نفر کار یزرگی برای دنیا انجام بدی، همین که یه غصه کوچیک رو از دل یه نفر آدم نیازمند برداری کافیه، و اون حس مثبتی که ازش میگیری یه دنیا روحتو صیقل میده و بهت حس رضایت میده...
حتما پیش اومده کسایی رو ببینی که بیش از حد خودشونو با کارایی مثل خرید کردن، بازی، فیلم دیدن، یا سرگرمیای دیگه مشغول کردن و حس کنی از این زیاده رویاشون لذت میبرن، و برات عجیب باشه که چرا اینا برای تو مفهومی نداره؟
اینو بدون که اونام برای ارضا کردن همین نیاز روحیشون این کارو میکنن و خودشونو با این چیزا سرگرم میکنن که فراموش کنن، در صورتی که راهو اشتباه میرن! و هنوز به اون حد از بینش نرسیدن که بتونن اصل زندگی رو درک کنن.:smile:
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه هفته پیش یه سوال مشابه سوال شما رو دیدم این داستان رو نوشتم براشون ، اگر عمیق به داستانی که در زیر هست توجه کنین و عمیق بخونین ، از اول تا آخر همه چی دستتون میاد.....


داستان پیمانکاران دنیا

یه زمانی ، ما که پیمانکار بودیم ، با خدا پیمان بستیم که پروژه ی خوبی و دانایی و نیکویی رو در 60 سال تموم میکنیم و برمیگردیم پیشت تا حقوقمونو بگیریم ، خدا عشق رو در وجود ما قرار داد و گفت این وسایل کار توئه ، بدون عشق کارت کج و کوله در میاد ، گفتیم باشه ، بار و بندیل که بستیم بیاییم روی زمین کارمونو شروع کنیم ، در راه ، یکی یقمونو گرفت ، گفت با خدا چند قرارداد بستی که براش کار کنی؟ گفتیم یه بهشت + دیدار دوبارش ، اون طرف گفت من یه پیشنهاد خوب برات دارم و نقد هم پرداخت میکنم.....
از اینجا به بعد دو دسته شدیم ، یه عده گفتن نه من با خدا قراردادمو بستم دیگه زیرش نمیزنم ، یه قولی در الست دادیم همونم کار میکنیم تحویل میدیم. این پیمانکارا فامیلیشون مخلص بود.
یه عده دیگه هم گفتن حالا چقدی میدی؟ همینطوری شد که سر صحبت باز شد و از پروژه ی خدا غافل شدن...
حالا شما در دنیای امروز هر دوی این افراد رو می بینید ، یه عده که "تقوموا لله کردن" و برای خدا کار میکنن و آخر سر تسویه میکنن. این افراد سر موعد کارشونو تموم میکنن و تحویل میدن...
یه عده هم برای شیطان کار میکنن و نقد میگیرن ، این افراد دیگه به اون پروژه ی اصلی نمیتونن برسن و بد حق حساب برمیگردن پیش خدا با کلی قرض و قوله و بدهی و سفته...
یه عده ی دیگه ای هم هستن که وقتی کم میارن ، میرن پیش شیطون یه خورده پول تو جیبی میگیرن و بر میگردن سر پروژه ی اصلی... این افراد آخرش یه کارایی انجام میدن ، ولی پروژه ناقص میمونه و اون حقوقی که باید طرف میگرفت تا حال کنه ، کمتر میگیره ، پس کمترم حال میکنه...
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه هفته پیش یه سوال مشابه سوال شما رو دیدم این داستان رو نوشتم براشون ، اگر عمیق به داستانی که در زیر هست توجه کنین و عمیق بخونین ، از اول تا آخر همه چی دستتون میاد.....


داستان پیمانکاران دنیا

یه زمانی ، ما که پیمانکار بودیم ، با خدا پیمان بستیم که پروژه ی خوبی و دانایی و نیکویی رو در 60 سال تموم میکنیم و برمیگردیم پیشت تا حقوقمونو بگیریم ، خدا عشق رو در وجود ما قرار داد و گفت این وسایل کار توئه ، بدون عشق کارت کج و کوله در میاد ، گفتیم باشه ، بار و بندیل که بستیم بیاییم روی زمین کارمونو شروع کنیم ، در راه ، یکی یقمونو گرفت ، گفت با خدا چند قرارداد بستی که براش کار کنی؟ گفتیم یه بهشت + دیدار دوبارش ، اون طرف گفت من یه پیشنهاد خوب برات دارم و نقد هم پرداخت میکنم.....
از اینجا به بعد دو دسته شدیم ، یه عده گفتن نه من با خدا قراردادمو بستم دیگه زیرش نمیزنم ، یه قولی در الست دادیم همونم کار میکنیم تحویل میدیم. این پیمانکارا فامیلیشون مخلص بود.
یه عده دیگه هم گفتن حالا چقدی میدی؟ همینطوری شد که سر صحبت باز شد و از پروژه ی خدا غافل شدن...
حالا شما در دنیای امروز هر دوی این افراد رو می بینید ، یه عده که "تقوموا لله کردن" و برای خدا کار میکنن و آخر سر تسویه میکنن. این افراد سر موعد کارشونو تموم میکنن و تحویل میدن...
یه عده هم برای شیطان کار میکنن و نقد میگیرن ، این افراد دیگه به اون پروژه ی اصلی نمیتونن برسن و بد حق حساب برمیگردن پیش خدا با کلی قرض و قوله و بدهی و سفته...
یه عده ی دیگه ای هم هستن که وقتی کم میارن ، میرن پیش شیطون یه خورده پول تو جیبی میگیرن و بر میگردن سر پروژه ی اصلی... این افراد آخرش یه کارایی انجام میدن ، ولی پروژه ناقص میمونه و اون حقوقی که باید طرف میگرفت تا حال کنه ، کمتر میگیره ، پس کمترم حال میکنه...
]
این آواتار شما باعث میشه من فک کنم با یه بچه طرفم . برا همینه که نظراتت رو جدی نمیگیرم. راستی چرا فامیل اون پیمانکار مخلص بود ؟ اون تقی هم که تقوموا کرده کی بوده؟
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
]
این آواتار شما باعث میشه من فک کنم با یه بچه طرفم . برا همینه که نظراتت رو جدی نمیگیرم. راستی چرا فامیل اون پیمانکار مخلص بود ؟ اون تقی هم که تقوموا کرده کی بوده؟

من به جدی گرفتن نظرات من از جانب شما نیازی ندارم ، اگر اینهمه وقتی که صرف این میکنید که جواب های سربالای گستاخانه بدید ، این وقت رو صرف دقیق خوندن متن افراد بکنید دیگه این سوالات و نزاع ها برای شما پیش نمیاد و بهتر با افراد بلد میشید که تعامل کنید.
برای راحتی خودتون ، میتونید نظرات من رو نه بخونید و نه متوجه نشید و نه فکر کنید که با بچه طرفید ، بهترین راه اینه که حرفای منو رد بشید و نخونید و طبعا نظری هم ندید...
با سپاس
 
بالا