بنده خدا فقط سلام کرد...

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام​
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟​
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار​
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت​
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
 

"Dezire"

عضو جدید
کاربر ممتاز
در موردِ رنگِ موردِ علاقه ش هم حرف میزد خو :D
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبه حرفی نداشتا
 

.angel.

عضو جدید
کاربر ممتاز
هه!چ جالب بود!اگه بیشتر از یه سلام میگفت دختره چه حرفایی برای گفتن داشت ها!!!!!!!!!!!!!!
 

Similar threads

بالا