همین و تمام
یه طرف شلوار و پیرهن، یه طرف جوراب پاره ام
هیچی انگار سرجاش نیس، حتا حال روزگارم
پنجره غبار گرفته ، کاپشنم قد تنم نیس
خیلی لاغر شدم ، انگار هیچی تو بدنم نیس
دستی که اینجا که مثل دستی که دست خدا نیس
دستی که به دستای من بگه خندهاتو بنویس
دل هم نفس با دس میگه خندها تو بنویس
ناگه دیدم چشام گریست او هم گفت بنویس بنویس
خدا چه کنم از چی؟ از کی؟ از کدوم خندهام نویسم
ناگه لب خندیدو مغز هم گفت بنویس بنویس
مینویسم از خود از گریستن های بی خود
مینویسم از عشق..
ا چرا خودکار خط نمیده ، باز هم به مرامش فقط اون گفت ننویس ننویس
yas