*باري به چشم احسان در حال ما نظر كن*

sheida244

عضو جدید
مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا
گر تو شكيب داري طاقت نماند ما را


باري به چشم احسان در حال ما نظر كن
كز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان كه خشم گيرد بر بندگان حضرت
حكمش رسد وليكن حدي بود جفا را

من بي تو زندگاني خود را نمي پسندم
كآسايشي نباشد بي دوستان بقا را

چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاك من گيا را

حال نيازمندي در وصف مي نيايد
آن گه كه بازگردي گوييم ماجرا را

بازآ و جان شيرين از من ستان به خدمت
ديگر چه برگ باشد درويش بي نوا را

يارب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان كه بازبيند ديدار آشنا را

نه ملك پادشا را در چشم خوبرويان
وقعيست اي برادر نه زهد پارسا را

اي كاش برفتادي برقع ز روي ليلي
تا مدعي نماندي مجنون مبتلا را

«سعدي» قلم به سختي رفتست و نيكبختي
پس هر چه پيشت آيد گردن بنه قضا را
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
زيبا و عاشقانه بود... سپاس شيدا
ورود به اين محفل را مديون توام
در تداوم حضورم اطميناني ندارم؛ اما به دعوتت و محبتت که ايمان دارم!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
**آگاهدخت** نسخه آیت‌الله ملکی تبریزی برای کنترل چشم! خدا ، عشق ، عرفان 10

Similar threads

بالا