مشاعرۀ سنّتی

hay67

عضو جدید
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
 

hamid_61

عضو جدید
[FONT=&quot]دست در گردن و آن گردن مینا در دست[/FONT]

[FONT=&quot]بوسه بشگست و بدان عهد همه خلق شکست[/FONT]


[FONT=&quot]پاسخ پند کسان داد چه هشیار و چه مست[/FONT]

[FONT=&quot]سخن از غیر مگو به من معشوقه پرست[/FONT]


[FONT=&quot]کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی[/FONT]​
 

nima_tavana

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد

دلي دارم كه از تنگي در او جز غم نميگنجد
غمي دارم ز دلتنگي كه در عالم نميگنجد

 

nima_tavana

عضو جدید
کاربر ممتاز
د بده

د بده

دلي دارم كه از تنگي در او جز غم نميگنجد
غمي دارم ز دلتنگي كه در عالم نميگنجد
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
 

hamid_61

عضو جدید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
درد عشق از هرکه می پرسم جوابم می دهد:

از که می پرسی که من خود عاجزم در کار خویش


هر که خواهد در حق ما هرچه خواهد گو بگوی

ما نمی داریم دست از دامان دلدار خویش


روز رستاخیز کانجا کس نپردازد به کس

من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد عشق از هرکه می پرسم جوابم می دهد:

از که می پرسی که من خود عاجزم در کار خویش


هر که خواهد در حق ما هرچه خواهد گو بگوی

ما نمی داریم دست از دامان دلدار خویش


روز رستاخیز کانجا کس نپردازد به کس

من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش

شب ظلمت و بيابان به كجا توان رسيدن
مگر آنكه شمع رويت به رهم چراغ دارد
من و شمع صبحگاهي سزد ار به هم بگرييم
كه بسوختيم و از ما بت ما فراغ دارد
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو

دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت می‌شکند گدای تو
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
واعظان کاین جلوه بر حراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
 

Hamid.Shr

عضو جدید
ذیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا