یا ثارالله

s.ferdows

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام صادق (ع) می فرمایند:

کسی که خدا خیرخواه او باشد محبت حسین (ع) و شوق زیارتش را در دل او می اندازد.

باز محرم در راه است با هزاران درد با هزاران آه
باز محرم در راه است که بیادمان آورد مظلومیت را که خاطرنشان کند ظلم ستیزی را

السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسين (ع) مي فرمايد: خداوند به هر کس راستگويي و نيکخويي و پاکدامني و پاک خوري روزي کند خير دنيا و آخرت را ويژه او ساخته است.
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT] راستي و دروغ امام حسين (ع) فرمود: راستي، عزت است و دروغ، ناتواني، اسرار امانت است و همسايگي، خويشاوندي، ياري رساني صميميت است و کار، تجربه آموزي، اخلاق نيک عبادت است و سکوت، زينت، تنگ نظري و آزمندي، فقر، بخشندگي دارايي و مهرباني، خردمندي است.
 

navidsaket

عضو جدید
غم دلا گر ناله دارى
ببار از ديده سيل اشك كوهسارى
بر آن شاهى كه سر بر آستانش
نهاده جمله شاهان به زارى
سپه سالار شاه ملك ايجاد
ابوالفضل آنكه گردون را مدارى
برادر با حسين و نسل حيدر
نمود آن تشنه لب را جانثارى
كه تا در خون خود غلطيد و برخواند
زفرط بى كسى شه را به يارى
حسين تشه از مرگ برادر
بريخت از ديده اشك بى قرارى
شنيدستم كه آن سقّاى تشنه
به دريا شد دو چشمان ، چشمه سارى
به ياد آمد لب خشك حُسَيْنَش
لب عطشان گذشت از آب جارى
زهى مردى ، زهى يار وفادار
تو اى گردون كجا خود ياد دارى
بريز اى خامه ، خون از مژگان
كه اين خون دل آرد جويبارى
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا مسلم بن عقیل ع

روزه اول محرم متعلق به اقای غریبم حضرت مسلم

دمه اخری ایستاد روی بلندیه دارالاماره
پرسید مکه کدوم طرفه بهش نشون داند
رو کرد سوی مکه و فرمود
اسلام علیک یا اباعبدلله
حسین جا نکوفه میا
کوفه وفا ندارد



 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
از امام حسين پرسيدند: چگونه صبح کردي؟
فرمود: صبح نمودم در حاليکه پروردگارم بالاي سرم و آتش، پيش رويم، مرگ، جوينده ام و حساب الهي فراگيرم مي باشد و چنين روزي من، در گرو کردار خويشم، نه آنچه دوست دارم پيدا مي کنم، و نه آنچه نمي پسندم از خود مي رانم و همه کارها در اختيار ديگري است. اگر بخواهد عذابم مي کند و اگر بخواهد از من مي گذرد. بنابراين کدام فقيري از من نيازمندتر است.
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این عکس و خیلی دوس دارم..ببینیداین دو تا حرم با فاصله ای که از هم دارن انگاراین دو برادر هیچ وقت از هم جدا شدنی نیستن..از کربلا ..تا الان..
ایشا الله قسمت ما هم بشه یه روز بریم..


 

پنجره

اخراجی موقت
حديثي نقل مي شود كه :
كل يوم عاشوراء وكل ارض كربلاء

هرروز.......... روزعاشورا وهر زمين ............سرزمين كربلا است
خوب اگر امروز ايران سرزمين كربلا است
ونيز امروز ........روزعاشورا است ...........
پس لشكر حسين ولشكر عمربن سعد بايد در مقابل هم صف آرائي كرده باشند
خوب همه ميگويند ما جزء صف امام حسين هستيم
سؤال پس امروز چه كسي جز لشكر عمر بن سعد ويزيد هستتش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
محرم از راه رسیده است و کوچه های شهر میزبان شور حسینی است.
باز همه خیابان ها، سرای توست. هیچ کجا غریبه نیستی. سر به دیوار هر هیئت که می گذاری، سرای آقای توست.
یا اباعبدالله(ع)!
صدای «هل من ناصر»ت هنوز در گوش زمان پژواکی پیاپی دارد. هنوز هم در فراخنای تاریخی بلند دوری جستن ت از «کرب» و «بلا»ی «کربلا»، سرزمینی که با عشق الهی به آن پا گذاشتی، طنین انداز است.
حسین جان!
سر به دیوار هیئت می گذارم. چشم هایم را می بندم. چقدر عاشورا ببینم و حسین تنها بماند؟
 

پنجره

اخراجی موقت
محرم از راه رسیده است و کوچه های شهر میزبان شور حسینی است.
باز همه خیابان ها، سرای توست. هیچ کجا غریبه نیستی. سر به دیوار هر هیئت که می گذاری، سرای آقای توست.
یا اباعبدالله(ع)!
صدای «هل من ناصر»ت هنوز در گوش زمان پژواکی پیاپی دارد. هنوز هم در فراخنای تاریخی بلند دوری جستن ت از «کرب» و «بلا»ی «کربلا»، سرزمینی که با عشق الهی به آن پا گذاشتی، طنین انداز است.
حسین جان!
سر به دیوار هیئت می گذارم. چشم هایم را می بندم. چقدر عاشورا ببینم و حسین تنها بماند؟

- شهيد مطهري مي فرمود :
شمر 1400سال گذشته را رها كن ؛ شمر امروزرا درياب
- امام حسين كشته شد تا گريه يزيديان زمان خويش وگريه يزيديان هر زمان را در آورد ......
نه گريه پيروان خويش .......
- چرا ما امروزه گريه ميكنيم ولي يزيديان زمان شاد وشنگول وخندان هستند
آيا زمان آن نرسيده است كه گريه يزيديان زمان خود را در آوريم ؟
 

پنجره

اخراجی موقت
بسم الله الرحمن الرحیم
= شهاد ت مرگ نیست بی مرگی است
= شهیدان ؛ به درد بخوترین موجودات خاکی روی زمین اند
= آنکه نتواند در پای حرف دین خود بمیرد ؛ درحقیقت ؛ بی دین است
= هر که بیشتر به درد بخورد به او درد بیشترمیدهند
شهادت ...یعنی غیرت..
 

پنجره

اخراجی موقت
= دین ؛ شهادت را به دنیا آورد تا بی غیرتی فرصت نیاورد که جهان را پر بلا کند
اگر شهادت نبود از دین خبری نبود
اگر شهادت نبود دیانت هم نبود وبی غیرتی همه جا را می گرفت
اگرشهادت نبود هیچ کس غیرت نداشت
اگر شهادت نبود تکلیف مرد از نامرد چه کسی روشن می کرد
بدون شهادت نمیتوان حرفی روشن وحنجره ای گویا رو بروی مردم داشت
پاسدار وپاسداری کافی نیست پایداروپایداری لازم است
نکند اشخاص.......... جانشین ارزشها شوند
نخوابید که دشمن نخوابیده است
او پلکهایش برهم نهاده است ومنتظر است تا بخوابیم وضربه اش را بزند
قرار نیست که ارزش ها دفن شوند وقبرها بمانند
 

پنجره

اخراجی موقت
هیچکس نمی تواند شهادت را از میان بردارد... حتی جلادان
مرگ سرخ برای ازبین برداشتن مرگ سیاه بکار می آید
اگر شانه های شهادت نبود بار امانت قطعاً بر زمین می ماند

نور چیدن از روشن آبادی .درد زندگی ........ زهر زمان .
برای پاسداری از رفتن با هرگونه در رفتن باید مقابله کرد
صبوری با صلابت
به غنچه هایی اب می داد که قرار بود آتش بگیرند
به درد میگفت که درمان بشنود
بدون شور نمی توان از دریا گذشت
حرف آخررا همیشه مردان اهل مقاومت وشهادت طلب می زنند وبس
شهادت تاریخ مصرف ندارد
مرگ جوینده ای است ...........شتابان ؛ هرکه بماند به او می رسد وهرکه بگریزد ناتوانش نخواهد ساخت وبه اونیز خواهد رسید
سلاحی که در کف شهید معبری برای رسیدن شهدی برای چشیدن وسطری کوچکی برای فهمیدن ...........
اگر نشود ماند باید که رفت .
بی نیزه ها ی شکسته مگرمی شود شکسته ها را راست کرد
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
- شهيد مطهري مي فرمود :
شمر 1400سال گذشته را رها كن ؛ شمر امروزرا درياب
- امام حسين كشته شد تا گريه يزيديان زمان خويش وگريه يزيديان هر زمان را در آورد ......
نه گريه پيروان خويش .......
- چرا ما امروزه گريه ميكنيم ولي يزيديان زمان شاد وشنگول وخندان هستند
آيا زمان آن نرسيده است كه گريه يزيديان زمان خود را در آوريم ؟

سلام
دوست خوبم بسيار زيبا نوشتي.
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاروان وارد كربلا مي شود...

كاروان وارد كربلا مي شود...

دومین روز از محرم است و کربلا می رود تا درهای عشق را به سمت بهشت بگشاید. می رود تا پذیرای کاروانی از نور باشد؛ کاروانی به رنگ خورشید، کاروانی از تبار آسمان و از طایفه ی پیغمبر.
کربلا می رود تا پذیرای حسین باشد؛ می رود، تا گوش جان بسپارد به صدای غریبی که دلش، آینه ی تمام نمای آیات خداوندی است.
«الهم اعوذ بک من الکرب و البلاء»
این موضع کرب و بلا و محنت است. فرود آیید که این جا، منزل و محل خیام و جای ریختن خون ماست.
ظهر، ظهر کربلاست و قافیه ی دل، یک آسمان نگاه را برسینه ی دشت فرود می آورد و دشت عریان، خود را از شرم، در بوته هایی از خار می پیچید. نخل ها، در حیرتی آسمانی، تاب نگریستن به زلالی عشق را از کف داده اند و دست دعا به سوی آسمان خاکستری گشوده اند. التهابی سرخ، دامان کربلا را در خود شناور کرده و کودکان لب تشنه را خوش آمد می گوید.
کجاست فرات که حسین را سلام گوید؟ کجاست این رود خفته در نخل های آتشین؟ کجاست این آهوی ضربت خورده و در دشت وا مانده؟!
سر به زیر افکنده، تا چشمانش در چشم های کودکان حسین نیفتد. انتظار می کشد، تا تلخ ترین روزهای زندگیش را در سینه ی تاریخ بنویسد. این شمع های سوخته بر دامان کربلا، خیمه ای به رنگ یاس های سپید بر سیاهی سینه ی این دشت می گشایند و سیدالشهدا، به فردایی بهشتی می اندیشد.
او که هر گامش، فصلی از یک تاریخ سخن در دل دارد و هر ضربان قلبش، یک نیزه بر گلو و تکه تکه ی بدنش، درس بزرگ عشق را تدریس می کند.
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
دومین روز از محرم است و کربلا می رود تا درهای عشق را به سمت بهشت بگشاید. می رود تا پذیرای کاروانی از نور باشد؛ کاروانی به رنگ خورشید، کاروانی از تبار آسمان و از طایفه ی پیغمبر.
کربلا می رود تا پذیرای حسین باشد؛ می رود، تا گوش جان بسپارد به صدای غریبی که دلش، آینه ی تمام نمای آیات خداوندی است.
«الهم اعوذ بک من الکرب و البلاء»
این موضع کرب و بلا و محنت است. فرود آیید که این جا، منزل و محل خیام و جای ریختن خون ماست.
ظهر، ظهر کربلاست و قافیه ی دل، یک آسمان نگاه را برسینه ی دشت فرود می آورد و دشت عریان، خود را از شرم، در بوته هایی از خار می پیچید. نخل ها، در حیرتی آسمانی، تاب نگریستن به زلالی عشق را از کف داده اند و دست دعا به سوی آسمان خاکستری گشوده اند. التهابی سرخ، دامان کربلا را در خود شناور کرده و کودکان لب تشنه را خوش آمد می گوید.
کجاست فرات که حسین را سلام گوید؟ کجاست این رود خفته در نخل های آتشین؟ کجاست این آهوی ضربت خورده و در دشت وا مانده؟!
سر به زیر افکنده، تا چشمانش در چشم های کودکان حسین نیفتد. انتظار می کشد، تا تلخ ترین روزهای زندگیش را در سینه ی تاریخ بنویسد. این شمع های سوخته بر دامان کربلا، خیمه ای به رنگ یاس های سپید بر سیاهی سینه ی این دشت می گشایند و سیدالشهدا، به فردایی بهشتی می اندیشد.
او که هر گامش، فصلی از یک تاریخ سخن در دل دارد و هر ضربان قلبش، یک نیزه بر گلو و تکه تکه ی بدنش، درس بزرگ عشق را تدریس می کند.

بسیار زیبا بود ... ممنون :gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فرهنگ ما شهادت، مرگى نيست كه دشمن ما بر مجاهد تحميل كند. شهادت مرگ دلخواهى است كه مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بيدارى و بينايى خويش، خود انتخاب مى ‏كند!... شهادت، در يك كلمه - بر خلاف تاريخ‏هاى ديگر كه حادثه ‏اى است و درگيرى است و مرگ تحميل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، يك درجه است، وسيله نيست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود يك تكامل، يك علو است؛ خود يك مسئوليت بزرگ است؛ خود يك راه نيم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشريت است و يك فرهنگ است. "

..........................................................

"شهادت حسينى كشته شدن مردى است كه خود براى كشته شدن خويش قيام كرده است... امام حسين‏ عليه السلام از مقوله ديگرى است؛ او نيامده است كه دشمن را با زور شمشير بشكند و خود پيروز شود، و بعد موفق نشده و يا در يك تصادف يا ترور توسط وحشى، كشته شده باشد. اين‏ طور نيست، او در حالى كه مى ‏توانسته است در خانه ‏اش بنشيند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خويشتن را انتخاب كرده است... امام حسين‏ عليه السلام يك شهيد است كه حتى پيش از كشته شدن خويش به شهادت رسيده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خويش، از آن لحظه كه به دعوت وليد - حاكم مدينه - كه از او بيعت مطالبه مى ‏كرد، «نه» گفت، اين، «نه» طرد و نفى چيزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسين شهيد است. "

 

manelee

عضو جدید
... و او گفت: آيا كسي هست كه مرا ياري دهد؟
اين طنيني است كه سالهاست در جهان به گوش ميرسد . و آيا كسي هست ؟
ايام سوگواري سالار شهيدان وقتي است براي تامل در تاريخ
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه آبم روزي اما سوختم
قطره تا دريا سراپا سوختم

تشنه اي آمد لبش را تر کند
چاره لب تشنه اي ديگر کند

تشنه اي آمد که سيرابش کنم
مشک خالي داد تا آبش کنم

تشنه آن روز من عباس بود
پاسدار خيمه هاي ياس بود

خون عباس علمدار شهيد
قطره قطره در درون من چکيد

گر چه آبم آبرويم رفته است
شادي از رگ هاي جويم رفته است

آب بودم کربلا پشتم شکست
شقايق اميد من بر گل نشست

حال از اکبر خجالت ميکشم
از علي اصغر خجالت ميکشم
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مشنو از ني چون حکايت ميکند [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بشنو از دل چون روايت ميکند
مشنو از ني،ني نواي بي نواست
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] بشنو ازدل،دل حريم کبرياست
ني چو سوزد تل خاکستر شود
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل چو سوزد محفل دلبر شود
ني ز خود هرگز ندارد شوروحال
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل بود مرآت نور ذوالجلال
ني اگر پرورده آب و گل است
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دست پرورده خداوندي دل است
ني اگر بشکست بي قدر و بهاست
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] بشکند گر دل خريدارش خداست
ني تهي دست است و بي قدرو بها
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل بود گنجينه عشق و صفا
ني تهي مغز ودرونش پر هواست
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دل تجليگاه عرفان وولاست
ني تورا از ياد خدا غافل کند
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دل تو را در قرب حق نائل کند
ني به هر دست و به هر لب آشناست
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دل مکان و خانه خاص خداست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ني چو بينم ياد آرم نينوا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل شود نالان به ياد کربلا
از جفاي ني دلم آتش گرفت
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] کاش ني از ريشه آتش مي گرفت
ني ز حلقوم حسين خون مي مکيد
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] پي ني زينب گريبان مي دريد
ديدبر سر ني چون سر آن حق پرست
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سر به محمل زد جبين خود شکست
چون رود در شام و در تشت طلا
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] مي خورد ني بر لب آن مقتدا
ني خورد چون بر لب و دندان او
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دل بسوزد بر لب عطشان او
"ذره بس کن ماجراي ني نوا
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سوخت از اين غم دل خير النساء" [/FONT]
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داداش خوبه زینب حسین
یه چی بگم

اینجا امدی غم و غصه به پا گرفت
دلشوره ای عجیب وجودم را فرا گرفت


داداش زینب بیا برگردیم
اینجا میترسم رقیه بی پدر بشه ها
داداش
دلم می لرزه داداش حسین

یاز ینب
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا رقیه س مددی



امشب شبه سه محرمه

شبه حاجیه خانومه حسینه
خرکی منو میشناسه میدونه امشب میزنم به سیم اخر
اخه امشب شبه دختر 3ساله ومادر18 ساله ی
که هردوتاشون هم موشون سپیده و قدشون خم

امشب شبه بابا گفتن
شبه یتیم نوازیه
شبه گریه کردن واسه پاهاپر ابله ی یه دختر سه ساله ی
شب ناله زدن واسه صورتی که مثه ما بود
اما دسته زجر اونو کبودش کرد
رفقا امشب باید واسه دختر ه حسین که مثه مادرش شده گریه کنید
وقتی سر رو اوردن روبه روی خانوم رقیه
میدونی چی شد؟
اولین حرفش این بود
بابا
عممو زدن بابا بابا بابا


به قدره یک نفس تنها رمق داشت
اگرچه دخترک دق کرد حق داشت
اخه
زبابای سفر کرده دله شب
سری ببریده مابین طبق داشت

 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]حضرت عباس عليه السلام كه اكبر اولاد ام البنين و پسر چهارم اميرالمؤمنين عليه السلام بود و كنيتش ابوالفضل و ملقب به سقا و صاحب لواي امام حسين عليه السلام بود، چنان جمال دل آرا و طلعتي زيبا داشت كه او را ماه بني هاشم مي‌گفتند و چندان جسيم و بلند بالا بود كه بر پشت اسب قوي و فربه بر نشستي پاي مباركش بر زمين مي‌كشيدي[/FONT][FONT=&quot]. او را از مادر و پدر سه برادر بود كه هيچكدام را فرزند نبود. ابوالفضل عليه السلام اول ايشان را به جنگ فرستاد تا كشته ايشان را به بيند و ادراك اجر مصائب ايشان فرمايد. پس از شهادت ايشان به نحوي كه ذكر شد بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه چون آن جناب تنهائي برادر خود را ديد به خدمت برادر آمده عرض كرد اي برادر آيا رخصت مي‌فرمائي كه جان خود را فداي تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گريه آمد و گريه سختي نمود، پس فرمود اي برادر تو صاحب لواي مني چون تو نماني كس با من نماند. ابوالفضل عليه السلام عرض كرد سينه‌ام تنگ شده و از زندگاني دنيا سير گشته ام و اراده كرده ام كه از اين جماعت منافقين خونخواهي خود كنم.حضرت فرمود پس الحال كه عازم سفر آخر گريده اي‏‏، پس طلب كن از براي اين كودكان كمي از آب، پس حضرت عباس عَلَيْه السًَلام حركت فرمود و در برابر صفوف لشكر ايستاد و لواي نصيحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصيحت كرد و كلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نكرد.[/FONT]​
[FONT=&quot]لاجرم حضرت عباس عَلَيْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشكر ديد به عرض برادر رسانيد.كودكان اين بدانستند بناليدند و نداي العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَي‍‍ْه السًَلام بي تابانه سوار بر اسب شده و نيزه بر دست گرفت و مشگي برداشت و آهنگ فرات نمود شايد كه آبي به دست آورد.پس چهار هزار تن كه مو كل بر شريعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه كردند و تيرها به چلة كمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَيْه السًَلام كه از پستان شجاعت شير مكيده چون شير شميده بر ايشان حمله كرد و زجز خواند[/FONT]
[FONT=&quot]حَتّي اُوراي فِي الْمَصاليتِلِقا
اِنّي اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا[/FONT]
[FONT=&quot]لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا
نَفْسي لِنَفْس الًمُصطَفَي الطُّهرْوَقا
وَ لا اَخافُ الشَّرَ يَو[/FONT]
[FONT=&quot]‎ْ[/FONT][FONT=&quot]مَ الْمُلْتَقي[/FONT]
[FONT=&quot]و از هر طرف كه حمله مي كرد لشكر را متفرق مي ساخت تا آنكه به روايتي هشتاد تن را به خاك هلاك افكند، پس وارد شريعه شد و خود را به آب فرات رسانيد چون از زحمت گير و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبي به لب خشك تشنة خود رساند دست فرا برد و كفي از آب برداشت تشنگي سيدالشهداء عَلَيْه السلام و اهلبيت او را ياد آورد ‌آب را از كف بريخت:[/FONT]​
[FONT=&quot]پر كرد مشگ و پس كفي از آب برگرفت مي‌خواست تا كه نوشد از آن آب خوشگوار
شد با روان تشنه از آب روان روان چون اشك خويش ريخت ز كف آب و شد سوار
آمد به يادش از جگر تشنة حسين (ع) دل پر ز جوش و مشگ بدوش آن بزرگوار
كردند حمله جمله بر آن شبل مرتضي يك شير در ميانه گرگان بيشمار
يك تن كسي نديده و چندين هزار تير يك گل كسي نديده و چندين هزار خار[/FONT]
[FONT=&quot]


مشگ را پر آب نمود و بر كتف راست افكند و از شريعه بيرون شتافت تا مگر خويش را به لشكرگاه برادر برساند و كودكان را از زحمت تشنگي برهاند. لشكر كه چنين ديدند راه او را گرفتند و از هر جانب او را احاطه كردند، و آن حضرت مانند شير غضبان بر آن منافقان حمله مي‌كرد و راه مي‌پيمود. ناگاه نوفل الارزق و به روايتي زيدبن ورقاء كمين كرده از پشت نخلي بيرون آمد و حكيم بن طفيل او را معين گشت و تشجيع نمود پس تيغي حواله آن جناب نمود آن شمشير بر دست راست آن حضرت رسيد و از تن جدا گرديد، حضرت ابوالفضل عليه السلام جلدي كرد و مشك را بدوش چپ افكند و تيغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله كرد و اين رجز خواند:
[/FONT]​
[FONT=&quot]اِنيّ اُحامي اَبَداً عَنْ‌ديني
نَجْلِ النَّبّي الطّاهِرِ الاَمينِ[/FONT]
[FONT=&quot]وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُمُ يَميني
وَ عَنْ اِمامٍ صادِقِ الْيَقين[/FONT]
[FONT=&quot]پس مقاتله كرد تا ضعف عارض آن جناب شد، ديگر باره نوفل (لعين) و به روايتي حكيم بن طفيل لعين از كمين نخله بيرون تاخت و دست چپش را از بند بينداخت، جناب عباس عليه السلام اين رجز خواند:[/FONT]​
[FONT=&quot]وَ‌ اَبْشِري بِرحْمَهِ الْجَبّارِ[/FONT]
[FONT=&quot] قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِمْ يَساري[/FONT]
[FONT=&quot]يا نَفْسُ لاتَخْشي منَ الْكُفّارِ[/FONT]
[FONT=&quot] مَعَ النَّبِيّ السَّيّدِ الْمُختارِ[/FONT]
[FONT=&quot]فَاَصْلِهِمْ يا رَبّ حّر َّ النّار[/FONT]
[FONT=&quot]و مشگ را به دندان گرفت[/FONT][FONT=&quot] و همت گماشت تا شايد آب را به آن لبان تشنگان برساند وناگاه تيري بر مشگ آب آمد و آب آن بريخت و تير ديگر بر سينه‌اش رسيد و از اسب در افتاد.[/FONT]​
[FONT=&quot]وَالْبَيْضِ الْفَواصِلِ مِنْ فَرْق اِلي قَدَم
مِنْ كُلّ مَجْدٍ يمينٌ غَيْرَ مُنْجَذِمٍ[/FONT]
[FONT=&quot]عَمُّوهُ بِالنَّبْلِ وَالسَّمْرِ الْعَواسِل
فَخَرّض لِلاَرْضِ مَقْطُوعَ الْيَديْنِ لَهُ[/FONT]
[FONT=&quot]پس فرياد برداشت كه اي برادر مرا درياب، به روايت مناقب ملعوني عمودي از آهن بر فرق مباركش زد كه به بال سعادت به رياض جنت پرواز كرد. چون جناب امام حسين عليه السلام صداي برادر شنيد، خود را به او رسانيد ديد برادر خود را در كنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهاي مقطوع بگريست و فرمود:[/FONT]​
[FONT=&quot]اَلانَ اِنْكَسَرَ ظَهْري وَ قَلَّتْ حيلَتي[/FONT][FONT=&quot]. اكنون پشت من شكست و تدبير و چاره من گسسته و به روايتي اين اشعار انشاء فرمود:[/FONT]​

 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]وَ خالَفْقُمُوا دينَ النًّبِيّ مُحَمدٍ
اَما نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِيّ الْمُسَدَّدِ
اَما كانِ مِنْ خَيْرِ الْبَريَّهِ اَحْمَدِ
فَسَوْفَ تُلاقُوا حرَّ نارٍ تُوَقَّدُ[/FONT]
[FONT=&quot]تَعَدَّيْتُمُ ياشَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيكُمْ
اَما كانِ خَيْرُ الرُّسْلِ وَصّاكُمُ بنا
اَما كانَتِ الزَّهْرآءُ اُمّيَ دُونَكُمْ
لَعِنْتُم وَ‌اُخْزيتُمْ بِماقَدْ جَنَيْتُمُ[/FONT]
[FONT=&quot]در حديثي از حضرت سيد سجاد عليه السلام مرويست كه فرمودند خدا رحمت كند عمويم عباس را كه برادر را بر خود ايثار كرد و جان شريفش را فداي او نمود تا آنكه در ياري او دو دستش را قطع كردند و حق تعالي در عوض دو دست او دو با ل به او عنايت فرمود كه با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز مي‌كند و از براي عباس عليه السلام در نزد خدا منزلتي است در روز قيامت كه مغبوظ جميع شهداء است و جميع شهداء را آرزوي مقام اوست.[/FONT]​
[FONT=&quot]نقل شده كه حضرت عباس عليه السلام در وقت شهادت سي و چهار ساله بود و آنكه ام البنين مادر جناب عباس عليه السلام در ماتم او و برادران اعياني او بيرون مدينه در بقيع مي‌شد و در ماتم ايشان چنان ندبه و گريه مي‌كرد كه هر كه از آنجا مي‌گذشت گريان مي‌گشت، گريستن دوستان عجيبي نيست مروان بن الحكم كه بزرگتر دشمني بود خاندان نبوت را چون ام البنين عبور مي‌كرد از اثر گريه او گريه مي‌كرد.[/FONT]​
[FONT=&quot]اين اشعار از ام البنين در مرثيه حضرت ابوالفضل عليه السلام و ديگر پسرانش نقل شده:[/FONT]​
[FONT=&quot]يا مَنْ رَاَي العَبّاسَ كَرَّعَلي جَماهيرِ النَّقَدِ[/FONT]
[FONT=&quot]وَ وَراهُ مِنْ‌اَبْنآءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذي لَبَدٍ[/FONT]
[FONT=&quot]انُبتُ اَنّص ابْني اُصيبَ بِرَاْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ[/FONT]
[FONT=&quot]وَيْلي عَلي شِبْلي اَمالَ بِرَاْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ[/FONT]
[FONT=&quot]لَوْ كانَ سَيْفُكَ في يَدَيْكَ لَمادضني مِنْهُ اَحَدٌ[/FONT]
[FONT=&quot]وَلَها ايْضاً:[/FONT]​
[FONT=&quot]تًذَكّريني بِلُيوُثِ الْعَرينِ
وَالْيَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنينِ
قَدْ و اصَلوُا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الوتينِ
فَكُكُّهُمْ اَمْس صريعاً طَعينِ
بِاَنَّ عَبّاساً قَطيعُ اليَمينِ[/FONT]
[FONT=&quot]لاتَدْعُونّي وَيْكِ اُمّ الْبنَينَ
كانَتْ بَنُونَ لي اُدعي بِهمْ
اَرْبَعَه مِثْلُ نسُورُ الرُّبي
تَنازَعَ الْخِرصانُ اَشْلائهُمْ
يا لَيْتَ شِعْري اَكْما اَخُبرَوُا[/FONT]
[FONT=&quot]شعری دیگر در مرثية حضرت ابوالفضل سلام الله عليه، و شايسته است که در اينجا اين چند شعر ذكر شود:[/FONT]​
[FONT=&quot]اِلي اَنْ هَوي فَوْقَ الصَّعيدِ مُجَدَّلاً
لَهُ قِرْبَه الْمآءِ الَّذي كان قَدْملاً
اَيّا بْنَ اَخي قَدْخابَ ما كُنْتُ امِلاً
عَلَي الزَّعْمِ مِنّي يا اَخي نَزَلَ الْبَلا
يُعالِجُ الْمَوْت وَ الدَّمْعُ اَهْمَلا
وَ نادي بَقَلْبٍ بالْهُمُوم قَدِ امْتَلا
اَبَالْفَضْلش يا مَنْ‌كانَ لِلنَّفْس باذلاً
طريحاً وَ مِنْكَ الوجُه اَضْحي مُرَمَّلاً[/FONT]
[FONT=&quot]وَ مازالَ في حَرْب، الطُّغاهِ مُجاهِداً
وَ قَدْ رَشَقوُهَ بالنّبالِ وَ خَزَّقوُا
فنادي حُسَيْناً وَالدّمُوُعُ هَوايلٌ
عَلَيْكَ سَلامُ اللهش يَابْنَ مُحَمَّدٍ
فَلَمّا رَاهُ السّبْطُ مُلْقيً عَلَي الثَّري
فَجآءَ اِلَيْهِ وَالْفُؤادُ مُقَرَّحٌ
اَخي كَنْتَ عَوْني في الاُمُورِ جَميعِها
يَعِزُّ عَلَيْنا اَنْ نَراكَ عَلَي الثَّري[/FONT]
[FONT=&quot]محل دفن[/FONT][FONT=&quot] حضرت عباس (ع)[/FONT]
[FONT=&quot] قبرحضرت عباس(ع) نزديك محل شهادتش كنار شريعه فرات است ، حضرت ابوالفضل(ع) لحظه شهادت سي و چهار سال سن داشت.[/FONT][FONT=&quot]
حسين عمادزاده نويسنده متبحّري است كه رحلت نمودند، ايشان
[/FONT][FONT=&quot]كتابي[/FONT][FONT=&quot] مخصوص حضرت عباس(ع) مي نويسد[/FONT][FONT=&quot]و [/FONT][FONT=&quot]زمانيكه جناب عمادزاده به عتبات عاليات تشريف مي برد خد[/FONT][FONT=&quot]ّ[/FONT][FONT=&quot]ا[/FONT][FONT=&quot]م[/FONT][FONT=&quot] مرقد حضرت ابوالفضل[/FONT][FONT=&quot](ع) از ديدنشان ([/FONT][FONT=&quot]بخاطر كتابي [/FONT][FONT=&quot]كه[/FONT][FONT=&quot] راجع به حضرت عباس(ع) نوشته است) خوشحال مي شوند لذا خد[/FONT][FONT=&quot]ّ[/FONT][FONT=&quot]ا[/FONT][FONT=&quot]م[/FONT][FONT=&quot] به او احترام زيادي مي گذارند حتي به ايشان اجازه مي دهند [/FONT][FONT=&quot]تا [/FONT][FONT=&quot]قبر حضرت را براي او باز كند و ايشان به زير جايگاه تصريح حضرت بروند. خد[/FONT][FONT=&quot]ّ[/FONT][FONT=&quot]ا[/FONT][FONT=&quot]م[/FONT][FONT=&quot] مي گفتند: جايگاه را فقط براي بزرگان باز مي كنيم و اين جايزه توست كه براي حضرت عباس(ع) زحمت كشيدي.
وقتي عمادزاده به كنار قبر مي رود چاله اي را كنار مرقد حضرت مي بيند كه داخل چاله را آب گرفته است، عمادزاده از خدام مي پرسد: چرا اينجا چاله اي است كه درونش را آب گرفته است؟ خدام گفتند: مرقدحضرت كنار فرات است و سطح زمين با آب زياد فاصله ندارد لذا ما چاله اي كنديم تا داخل قبر را آب نگيرد. ببينيد چقدر دردناك است چون حضرت زمان شهادت آب نخورند
[/FONT][FONT=&quot]و[/FONT][FONT=&quot] آب[/FONT][FONT=&quot] هم[/FONT][FONT=&quot] تا كنار حضرت مي آيد ولي داخل قبر نمي تواند برود. سپس عمادزاده مي گويد: حالا كه لطفي شامل حال من شده است، [/FONT][FONT=&quot]دو [/FONT][FONT=&quot]ركعت نماز هم كنار قبر حضرت بخوانم كه ركعت دوم در قنوت چشمم به مرقد حضرت افتاد، ديدم حضرت با وجود قد رشيدي كه داشته چقدر مرقد كوچكي[/FONT][FONT=&quot] دارد [/FONT][FONT=&quot]([/FONT][FONT=&quot]مانند قبر طفلي مي ماند)[/FONT][FONT=&quot]لا حول و لا قوه بالله العلي العظيم[/FONT][FONT=&quot].[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot] نمي دانم اين چه رابطه اي است كه بعد از قرنها ذكر كربلا، حضرت ابا عبدالله(ع) و اباالفضل العباس(ع) و ... اشك [/FONT][FONT=&quot]از رخسارمان سرازير مي گردد؛ وقتي دست ميوه دل علي(ع) (وجود مقدس ابالفضل(ع)) را قطع مي كنند، دشمنان جرأت مي يابند و به سوي ايشان حمله مي كنند، تيري به چشم مباركش مي[/FONT][FONT=&quot] زنند و[/FONT][FONT=&quot] آقا ديگر نمي بيند، از طرفي هم دست ندارد كه تير را [/FONT][FONT=&quot]بيرون [/FONT][FONT=&quot]بياورد؛ زانوها و پاهايش را جمع مي كند و تير را از چشم خود خارج مي كند، خون چشم آقا را فراگرفته است، جايي را نمي بيند، دشمنان به او شمشير مي زنند حضرت كه هيچوقت مولايش را [/FONT][FONT=&quot]برادر[/FONT][FONT=&quot] صدا نمي كرد فرياد مي زند:يا [/FONT][FONT=&quot]ا[/FONT][FONT=&quot]خا ادرك [/FONT][FONT=&quot]ا[/FONT][FONT=&quot]خا لا يوم [/FONT][FONT=&quot]كيومك [/FONT][FONT=&quot] يا ابا عبدالله(ع) ...[/FONT]
[FONT=&quot]برگرفته از منتهی الآمال ، شیخ عباس قمی[/FONT]
[FONT=&quot]چرااي غرقه خون از خاک صحرا برنمي خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]حسين[/FONT][FONT=&quot] آمد به بالينت آيا برنمي خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]نماز ظهر را با هم ادا کرديم درمقتل[/FONT]​
[FONT=&quot]بود وقت نماز عصر آيا برنمي خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]خيام کودکان خالي بود از آب و پرغوغا[/FONT]​
[FONT=&quot]تو اي[/FONT][FONT=&quot] سقاي من از پيش دريا برنمي خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]منم تنها و تنهاي عزيزانم به[/FONT][FONT=&quot] خون غلتان[/FONT]​
[FONT=&quot]چرا بر ياري فرزند زهرا برنمي[/FONT][FONT=&quot] خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]شکست از مرگ تو پشتم[/FONT][FONT=&quot] ?برادر ?داغ تو کشتم[/FONT]​
[FONT=&quot]که ميدانم دگر از خاک صحرا برنمي خيزي[/FONT]​
[FONT=&quot]به دستم تکيه کن برخيز با من در بر زهرا[/FONT]​
[FONT=&quot]که مي بينم زبي دستي توازجا برنمي خيزي[/FONT]
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
شباهت كعبه و كربلا

شباهت كعبه و كربلا

كعبه هرگز بدون طواف كننده نيست، نه در شب، نه در روز. حسين(عليه السلام) نيز از روز شهادتش تا حال بدون زوار نيست، از بشر، يا ملائكه، و يا حوش، و يا جن، از اهل دنيا، يا از عوالم ديگر، چنانكه در روايات منقول است.

منبع: اشک روان بر امیر کاروان = دمع العین علی خصائص الحسین (ع): ترجمه الخصائص الحسینیه_جعفربن حسین شوشتری، سیدمحمدحسین شهرستانی (مترجم)، علی اکبر مهدی پور (ويراستار)





 

shahryar14

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای حسیــن فــــاطمه امــداد کــــن***از گـدای خستــه خـود یـاد کـــن
دل ز طوفـــان هـوس ویــران شــده***خـانـــــه دل را بیـــا آبـــــاد کــــن
در دل بشکسته ام بـــا دست خود***لطف کـن میخانـه ای بنیـــاد کن
جای مِی بر جام چشمم اشک ریز***با نگاهت خسته ای را شاد کن
ذکـر یــا زهـــــــــرا بگو در گوش من***تـــا دم مرگــــم مـــرا ارشــاد کن
تــا نگیــرد خــواب غفلـت ایــن دلم***بانـگ هـل مـن نـاصرت فریـاد کن
آن صفای کربــــلا را یــا حسیـــــــن***در دل آلـــــوده ام ایجــــاد کـــــن
 

Similar threads

بالا