دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اسمانی صاف پس از طوفان هستم
طوفانی سهمگین بر من گذشته
اگر رنگین کمان مرا بی رنگ میبینید
خورده نگیرید
تنها حوالی دلم که میاید
قبل از اینکه هوس بازی دادن مرا به سرت میزند
نگران نباشید
بازی خورده ام
میخواهید بدهید
بدهید
تنها وقت رفتنتان
توقع نداشته باشید التماس کنم
قبلا که رنگین کمانم رنگی داشت التماس میکردم
اما حال دیگر التماس هم نمیکنم
تنها میگویم
خوشحالم که
بازیچه خوبی برایتان بودم
دیگر از بازی خوردن نه اخ میگویم نه اشک میریزم
تنها
نگاه میکنم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است!
مثل لباس های سال های دبستانم،
مثل سال های ماموریت طولانی پدر،که نمی فهمیدم...
وقتی می گویند کسی دور است،
یعنی... چقدر... دور اســــــــت...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لبخند زدن خیلی راحت تره تا اینکه بخوای به همه توضیح بدی که چرا حالت خوب نیست...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنـــــــــــدگی عمــــــــــل کردن است.

این شکر نیست که چای را شیرین می کند

بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود . . .
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قسم به عشقمون قسم همش برات دلواپسم قرار نبود این جوری شه یهو بشی همه کسم
 

zemestoon

عضو جدید
هر چه دادم به او حلالش باد

غير از آن دل كه مفت بخشيدم

دل من كودكی سبكسر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه ميگفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چه دادم به او حلالش باد

غير از آن دل كه مفت بخشيدم

دل من كودكی سبكسر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه ميگفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد

نترسون باغ و از گل نترسون سنگ و از برف
نترسون ماه و از ابر نترسون کوه و از حرف
نترسون بید و از باد نترسون خاک و از برگ
نترسون عشق و از رنج نترسون ما رو از مرگ
نه تیر و دشنه نه دار و زندان ستاره ها رو از شب نترسان
 

zemestoon

عضو جدید
نترسون باغ و از گل نترسون سنگ و از برف
نترسون ماه و از ابر نترسون کوه و از حرف
نترسون بید و از باد نترسون خاک و از برگ
نترسون عشق و از رنج نترسون ما رو از مرگ
نه تیر و دشنه نه دار و زندان ستاره ها رو از شب نترسان

 

zemestoon

عضو جدید
خــــود آزاری یعنــــی ،

میــــری اونجاهایــــی کـــه باهاش هزار تا خاطــــره داشتــــی

و ،

بــــه یــــادش مــــی میری .. .!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عــشـق ؛
زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..

کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
...

خـــــدا ،

بـــــرای ِ بـــــشر ..

ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نیستی حسی مبهم دارم ؛ شبیه کسی می شوم کمی زیاد مُرده !!! ++ نباشی ... قندها هم شیرین نیستند ... به همین چای یخ کرده قسم !
++ در آخرین بوسه لبخندم روی لب هایت جاماند.
 

zemestoon

عضو جدید
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]...این بی تفاوتی ها....این بی خبری ها....
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]....گاهی دیدار از سراجبار...[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]...نبودن ها.....ندیدن ها...[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ...یعنی برو...[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]...گاهی چقد خنگ میشویم...[/FONT]
[/FONT]
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...این بی تفاوتی ها....این بی خبری ها....
....گاهی دیدار از سراجبار......نبودن ها.....ندیدن ها... ...یعنی برو...
...گاهی چقد خنگ میشویم...

بفهم لعنتی

دارد ناز تورا میکشد
پسری که از غرور، خورشید هم ب گرد پایش نمیرسد...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …

و وفاداریت را پای بی کسیت …

و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
 

zemestoon

عضو جدید
این قاعده ی بازی است....
اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری ...

باختنت حتمی است !!


 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه رسم جالبی است !!! محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …

سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …

نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …

و وفاداریت را پای بی کسیت …

و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

ما را از کودکی
به جدایی ها عادت داده اند
همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند:
خوب ها / بدها
 

zemestoon

عضو جدید
نبودنت در من قدم می زند، من زیر ِ باران!

تو دور میشوی، من خیس!

این دِلبری های ِ بهار است،

نیامده دیوانه می کند،

... کوچه را از تنهایی...!



يــه زد و خــورد ســاده بود......!

تــو جــا زدي....مــن جــا خــوردم......!
 

zemestoon

عضو جدید
وسعت نبود تو . . .
به اندازۀ تمام دنیای من است

تا آنجا که چشم کار میکند...

جای تو خالیست
خــیـلـی بـایـد ســنگــدل بــاشــی کـه نـفـهـمـی پـشـت جـمـلـه ی
"تــنــهــام نــذار مــن بــی تــو نــمـیـتـونـم"
چــه غــروری شــکــســتــه شــده ؛بــه خــاطــر دوســـت داشــتــنــت
و تــو خــیـــلی ســاده ازش بـــگــذری و بــری..
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــیـلـی بـایـد ســنگــدل بــاشــی کـه نـفـهـمـی پـشـت جـمـلـه ی
"تــنــهــام نــذار مــن بــی تــو نــمـیـتـونـم"
چــه غــروری شــکــســتــه شــده ؛بــه خــاطــر دوســـت داشــتــنــت
و تــو خــیـــلی ســاده ازش بـــگــذری و بــری..

گــــــــاه می توانــــــــ تمامـــــــــ زندگیــــــ را در اغوشـــــــــ گرفتــــــــ


اگــــــــــــــــــ ــــ ــ ـــــــــــــــــر


♥ ♥
تمامـــــــ زندگیتـــــــــــــ یکـــــــ نفــــــ ــــ ـــــــر باشـــــــــــــد
♥ ♥
 

zemestoon

عضو جدید
گــــــــاه می توانــــــــ تمامـــــــــ زندگیــــــ را در اغوشـــــــــ گرفتــــــــ


اگــــــــــــــــــ ــــ ــ ـــــــــــــــــر


♥ ♥
تمامـــــــ زندگیتـــــــــــــ یکـــــــ نفــــــ ــــ ـــــــر باشـــــــــــــد
♥ ♥

وقتی کلِ دنیا دوره سرم میچرخید

وقتی همه ی بد بختی ها​
رو سرم خراب میشد...


سرمو توی آغوشه تو قایم میکردمو​


تو



(با همون لحنه دوست داشتنیت)​

میگفتی همه چیز درست میشه

حالا که رفتی​

وقتی دنیا و بد بختی ها سر به سرم میذارن


سرمو توی پتو قایم میکنم​
و بوی عطرت آرومم میکنه


امشب انقدر روی پتویی​
که عطره تو رو میده گریه کردم


انقدر گریه کردم​
که میترسم بوی عطرت پاک شده باشه

 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیـوآنـﮧ ےِ روزْهآیـے هَسْتـ ـَم





کـﮧ مِهـربآטּ میشَوے . . .


حَتـّے اَگـ َـرْ نَـدآنمْ چـرآ . . . !
 

zemestoon

عضو جدید
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]یه جمله ی کوتاه[/FONT]​


[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]که میتونه یه آدمو به آتیش بکشه:[/FONT]


[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اون یکی رو جز من داشت ...![/FONT]​

 

Aghrab Khatoon

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها بودن قدرت می خواهد
و این قدرت را کسی به من داد
که روزی می گفت:
تنهایت نمی گذارم!!!
و این تنهایی را به هیچ قیمتی حاضر نیستم از دست بدهم
 

baran92

عضو جدید
نگاهم را بخوان...می دانم!به دلم افتاده...من را ، از هر طرفکه بخوانی ام!

نامم بن بستیس، بر دیواری بلند
من ، سالهاستدل بسته ام به طنابی،که هروز لباس عشق، نم چشمانشخیس میکند!و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهنمی کند!به فال نیک گیرم...برایـم، به دروغپایت را میکشیوسط ، تمام بازی های کودکانه...معـرکه میگیریو چه کودکـانه، هرباربیشتــر بـاور میکنـم ،لباسهای خیست را،من ته کوچه!در انتظارت نشسته ام!
 

zemestoon

عضو جدید
در فراسوی مرزهای عشق تو را دوست می دارم

در فراسوی پرده و رنگ

در فراسوی پیکرهایمان.............
ر فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم.

آینه ها و شبپره های مشتاق را به من بده

روشنی و شراب را

آسمان بلند و کمان گشادهی پل

پرندهها و قوس و قزح را به من بده

و راه آخرین را

در پردهای که میزنی مکرر کن.

در فراسوی مرزهای تنام

تو را دوست می دارم.

در آن دور دست بعید

که رسالت اندامها پایان میپذیرد.

و شعله و شور تپشها و خواهشها

به تمامی

فرو مینشیند٬

...............
 

baran92

عضو جدید
[h=5][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]در تاکسی خودت را به خواب زدی تا[/FONT][/h][h=5][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من


وقتی زنی موقع زایمان فریاد کشید

حتی در فیلم تو بلند

گفتی:"زهرمار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام

ناسزاهایت، فحش خواهر

و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو

نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون

تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را

حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی

تو ازدواج نكردی و به من گفتی زن

گرفتن حماقت است

من ازدواج نكردم و به من گفتی ترشیده

عاشق که شدی مرا به زنجیر

انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرابپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو

بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم

تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را

عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه

مال پدر است

در تمام زندگیم جای یک جمله خالی بود:

خسته نباشی مرد...
[/FONT]
[/h]
 

baran92

عضو جدید
دیگر دل نخواهم بست

دوست نخواهم داشت

دیگر احساس را از هیچکس تمنا نخواهم کرد

گرچه محتاج احساسم ، گرچه محتاج تسکینم

سهم من ازعشق آنکس که امید محبت داشتم سراسر اشک و
دلتنگیست

دیگر چه انتظار عشق ورزیدن از آنکس که ژرف نگاهم را نمی فهمد

تنهایم گذاشت آنگه که نیازمند احساس بودم

دستانم را نفشرد آنگاه که تن سردم محتاج گرما بود

به انزوا می روم

به آن ژرفترین ژرفا

آنجا با خاطراتش زنده خواهم بود، غیابش را حس نخواهم کرد

لااقل آنجا آرزوهایم را در آغوش دیگری نمی بینم...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا