دلتون واسه کی تنگ شده؟

IranianWay

عضو جدید
با درود
من دلم برای دوران بچگیم تنگ شده.
زمانی که نمی فهمیدم اطرافم چی می گذره.
 

shafted

عضو جدید
دلم واسه خدا تنگ شده!!!سابقا یه سراغی ازم میگرفت ولی تازگیا نمیدونم سر چه برنامه ایه که یاد من نمیکنه!؟!
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچگیام و دوران دانشجویی :cry:
تاحالا دلم واسه هیچ آدمی تنگ نشده! :surprised:
 

tamar

عضو جدید
دلم واسه گذشته خيلي تنگ شده واسه خودم که هر کاري مي کنم بازم نمي تونم پيداش کنم
 

samane joon

عضو جدید
من دلم براي روز هاي عاشقي ام تنگ شده
وقتي براي يك لحظه با اون بودن هزار بهانه و هزار جور كار ميكردم
براي يك لحظه به اون فكر كردن همه دنيا و زندگي رو فراموش ميكردم
 

ENERJHI

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای مادر بزرگهام و پدر بزرگهام تنگ شده. چون پدر بزرگهامو که ندیدم و مادر بزرگهام رو هم 4 سالپیش زمان کنکورم به فاصله 1 سال از دست دادمشون.
خیلی دلم می خواد یه بار دیگه ببینمشون:(
دلم برای دوراندبیرستان هم تنگ شده، شیطنت ها
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر نوشتن خوب است
درست مثل بالا اوردن میماند
اما کاش میشد دستمالی برداشت
و دهان را به آن چشباند
و تمامی دلتنگی های درون را
روی سپیدی اش بالا ارود
این روزها دلم پر شده است
درست مثل اتوبوسی که جای نشستن مسافر ندارد
و درون من جای نشستن غصه هایم را ندارد
اما نمیدانم این غصه های لعنتی
از کجا اینهمه بلیط گیر اورده اند ؟
هوا اینجا بسیار بارانی ست
باریدن زیباست
مثل اشک ریختن میماند
اینگار دل اسمان هم از اینهمه دلتنگی پر شده بود
یا شاید کسی آن بالا دارد خودش را میشوید
یا شاید دلش را
یا شاید سرنوشت کسی را اب میدهند
تا غصه هایش رشد کنند
درختی شوند
و ریشه هایش همه زمین را بگیرد
درست مثل گناه آدم و حوا
که ریشه های جهنم ما را محکم کرد
کاش آدم تنها بود
درست مثل تنهایی عصر روزهای جمعه
تنهایی ها از رسوایی ها بهترند
وقتی تنها میشوی فقط دلت میگیرد
چند قطره اشک که بریزی
همه چیز صاف میشود
درست مثل روزهای بارانی
اما وای به روزی که رسوا شوی
رسوا که شوی
دیگر نمیشود کاری کرد
من یکبار رسوا شدم
نه ، دروغ گفتم !
من فقط یکبار رسوا نشدم
دلم سخت هوای خندیدن دارد
وقتی میخندم از خنده هایم خنده ام میگیرد
و این خودش غنیمتی است در این روزهای بی لبخند
اصلا نمیدانم چه میخواهم
باز کاغذ دیدم و باز سکوت و باز قطره های باران
دلم هوایی شده
اما زیر این باران که نمیشود جایی رفت
تمامی گودال های شهر را اب گرفته است
میترسم پایم روی یکی از این گودال ها جا بماند
و انوقت با سر زمین بخورم
و تمام تنم خیس شود
و لباسهایم اب بروند
و برایم کوچک شوند
درست مثل بزرگ شدن
راستی نکند به ما دروغ گفته اند ؟
شاید ما بزرگ نشده بودیم
شاید لباسهای ما کوچک شده بودند !!!!
وای !!!
به همین راحتی فریب خوردیم
میبینی ؟
فریب خوردن چقدر اسان است .
مثل آب خوردن میماند
اما این روزها آب هم به راحتی از گلویمان پایین نمیرود
اینگار راهشان را گم کرده اند
چقدر حرف میزنم !
باید اندکی عمل کنم
باید این تومار سرد مغزی ام را عمل کنم
اونوقت راحت یک گوشه ای بنشینم و یک فنجان چای داغ بخورم
آخ! چای داغ
دلم هوای نوشیدن دارد
دور میزی که من باشم و او
درست مثل فیلم های عاشقانه
روبروی هم بنشینیم و از هم خجالت بکشیم
و آنقدر در دلمان سکوت کنیم
تا بالاخره یکی مان به ان دیگری بگوید که دوستش دارد!
دوست داشتن درست مثل یک فنجان چای داغ میماند
در جایی خوانده بودم که دوست مثل یک فنجان چای داغ در یک روز سرد زمستانی است
من از چای شدن خوشم نمی اید
دوست دارم قهوه باشم
که هر کسی که دلش خواست
مرا با همه تلخی ام سر بکشد
و چقدر بدم میاید
از کسانی که به ذائقه شان احترام میگذارند
و مرا با یک پیمانه شکر شیرین میکنند
اصلا از قهوه شدن هم منصرف شدم !
از شیرینی اجباری همیشه میترسیدم
اصلا نمیدانم دوست دارم چه باشم
باز درون ذهنم هیاهو شده است
مثل شلوغی های شبهای عید میماند
هر کسی میاید و میرود
یکی میخندد
یکی ...
وای که من چقدر از آن یکی بدم میاید
نمیخواهم حتی اسمسش را هم به یاد بیاورم
میترسم از میان این صفحه بزند بیرون
یقه ام را بچسبد
و من باز مثل احمق ها سکوت کنم
و بعد از این سکوت بیجا
یا شاید بجا
پشیمان شوم
باید زود جمع کنم
تا سر و کله اش پیدا نشده است
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دلم برای خودم تنگ شده
برای تمام لحظه های بچگی ام تنگ شده
برای فوتبال بازی کردن های توی کوچه
برای ایستادن توی دروازه و گل کوچیک
برای زانوهای سوراخ شده ی شلوارهای بچگی !
برای وقتایی که مجبور بودیم بخوابیم ولی خوب و اساسی میزدیم به کوچه
برای وقتایی که از مدرسه اومده و نیومده دلمون هوای بچه محل هارو میکرد و دبدو که رفتیم !
برای یه عصر زمستونی و یه چای داغ و یه عصرونه درست و حسابی
برای تمام دغدغه هاو استرس های بچگی دلم لک زده .
گاهی میگم حیف شد بزرگ شدیم .
چقدر لحظه های قشنگی بودند که از دست رفتند
حالا که مثلا بزرگ شدیم
نمیشه دیگه روی جدول های کنار خیابون تعادلی راه رفت . اخه بزرگ شدیم
مجبوریم تمام شور و شوق بچگی هارو ببوسیم و بزاریم کنار چون زشته
وای چقدر زود گذشت .

بزرگ شدیم با یه دنیا دغدغه هایی که نمیدونیم چیکارشون کنیم
با یه دنیا امید و ارزو هایی که معلوم نیست چی میشن و باید چیکارشون کرد
کاش هیچ وقت بچگی هام تموم نمیشد
این روزها هرچی بزرگتر میشم بیشتر از دنیای ادم بزرگها میترسم
اره میترسم .
از بزرگ شدن خسته شدم
میخوام برگردم به سالهای سال پیش
من از بزرگ شدن خسته شدم
من این دغدغه هارو دوست ندارم
میخوام برگردم
بچگی هرچی که بود ...
واقعا بچگی چی بود ؟

پ.ن : ولي من هنوز مثل بچگيا روي جدولا راه ميرم :smile::D


:gol:
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز برایت از دوست داشتنم حرفی نخواهم زد
از جرقه های محبتی که هر لحظه بر دلم میزنی ،
از گرمای کلامی که وقت گفتنت در دل خود احساس میکنم
هرگز
هرگز برایت نخواهم گفت
از آن سیب سرخ پنهانی که به سویت دراز کرده ام
و از آن دستی که ...
هرگز برایت نخواهم گفت
شاید تو خود روزی بخوانی دوست داشتنم را
از دلتنگ شدنم
از انتظارم
از سکوتم
از بی کلام شدنم
شاید تو روزی همه چیز را بیابی
در سطر سطر نوشته هایم
و در تکه تکه لحظه هایم
شاید روزی میان تمام بیتفاوتی هایم
دریابی معنای عمیق « دوست داشتن بی آنکه دوست بداند » را .
 

shima88

عضو جدید
دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم

دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود..... دلم برای کسی تنگ شده که 6 ماهه ندیدمش و شاید دیگه هیچوقت هم نبینمش _ اما نمیدونم چرا لحظه ازش یادم نمیره.. و این قلب من است تکه تکه میشود از درد در کوچ دستان تو..
 

mazya

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دلم دوران هنرستان تنگ شده که با بچه ها معلما رو اذیت میکردیم خندیدنا دیر امدنا

واقعا که یاده قدیما بخیر:cry::cry::cry::cry:
 

Mr.Pouyan

عضو جدید
کاربر ممتاز
واسه آرامشی که دیگه ندارم..

واسه کسی که ممکنه دیگه نبینمش.

واسه خیلی چیزا..
 

Similar threads

بالا