داستان گربه ای به نام دیوید...

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام...اسم داوده...بچه ها دیود صدام میکنن من تازه به دنیا اومدم...وسطی منم


من عاشق خوابم بخاطر همین بیشتر وقتا میخوابم

این دوتا گربه های جنگ جوی نون وای سر کوچمونن...باما نمیسازن هیچ وقت

این سه تا داداشای منن که تیپ زمستونی زدن دیده نشن


راستیاتش پدر مادر ما مهندسن ولی کار گیشون نیومده


من عاشق سولی دختر همسایم ولی پول ندارم برم جلو
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

بخاطر همین میرفتیم اون پشت مشتا بحرفیم با هم

ولی داداش های لاتش باز پیدامون میکردنن

بخاطر همین مجبور شدم برم سر کار...لباس کارمو اصلان دوست نداشتم..ولی کبابی خوبی بود


خبر فوت داداش بهرام بد جور داغونم کرد

خون جلو چشمامو گرفت بود فهمیده بودم کشتنش
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

با داداش فری رفتیم دنبال قاطلش

فری همش دعا میکرد تا برسیم به استاد رزمی کار معروف

اونجا بود که برای بار اول گربه رزمی کار معروف گربه جکی جانو دیدیم


ما به حرفاش قشنگ گوش کردیم
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

ادریس اقا گند لات محله دخترشو بهم پیشنهاد کرد


با اینکه خواستگارش این اقا پول داره بود به من جواب بله داد

منم با یک نگاه صد دل عاشقش شدم

خیلی زود بچه دارم شدیم اسمشو گزاشتم فری..
این داستان ادامه دارد...
 

ati3254

کاربر حرفه ای
ای جاااااااااااااااااااااااان اینا چه نازن.....................من از اینا میخووووااااااااااام!!!!!!!!!!!
اونوقت اسم فریم داشتیم:mad::mad:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
منسییییییییییییییی بابا
پس بگو چرا دینه بااهی دوسم نداله لابد فری داله
 

ati3254

کاربر حرفه ای
پیشی میخوااااااااااااااااااااام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجب زندگي نامه ي باحالي دارههههههههههههه...
بابا و مامانش مهندس بيكارن از همهههههههههههههه بهتر بود بهههههههههه آينده ي شغليمون اميدوار شديم...:D
 

Similar threads

بالا