بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم
- شروع کننده موضوع فانوس تنهایی
- تاریخ شروع
همشو خودت خوردی؟
تو بیار هرچی بیاری خوبه
آره , نمی دونم چرا دارم زیک زاک راه می رم
مثله این که ماره کاره خودش کرده 
چششششششششششششم
ما مخلص داش وحید هم هستیم
حالا چرا رفته من منتظرم بیاد شربتشو انتخاب کنه 
چیو انتخاب کنه دیگه؟ دو تا اخریو من خوردم. فقط یکی موندهآره , نمی دونم چرا دارم زیک زاک راه می رم
چششششششششششششم
ما مخلص داش وحید هم هستیم
سلااااااااام.... منم اومدم اگه کسی هست !!!!!!!!!
به به سلا رها جون
چطوری؟
می گم شما چی میل دارین براتون سرو کنم
این شب آخر سال 88 من به همه سرویس مجانی می دم 
raha 001
عضو جدید
ماشالله
می گم آبجی , خوش اشتها هم که هستی بزار لااقل قدت اندازه ی اون لیوانا بشه بعد انقد بخور خوب دیگه من مجبور تشنه بمونم
آخه آخریش باید بدم به رها جون
raha 001
عضو جدید
خوبم مرسیبه به سلا رها جون
می گم شما چی میل دارین براتون سرو کنم
من یخورده از اون شیشه هات میخواستم لطفا !!!!
میخوام شب آخری برم فضا !!!!
مرسی
واسه شما دوباره میاره. اونا مال من بود :دیپس من چیییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
خوبم مرسی
من یخورده از اون شیشه هات میخواستم لطفا !!!!
میخوام شب آخری برم فضا !!!!
مرسی
مگه تو پستامو خوندی
داستش اینجا سربسته می ترسم با کله بری تو صقف حالا شما چی میل دارین؟
آبجی جون, به ما رحم نمی کنی به اون معدت رحم کن
آخه می ترسم بترکه این شب آخری به جای این که ثواب کنیم , خیس بشیم (شربتی بشیم )
raha 001
عضو جدید
هرچی آوردی اول خودت میچشیچششششششششششششششم
الان به خدمتتون می رسم
raha 001
عضو جدید
مگه تو پستامو خوندی
حالا شما چی میل دارین؟
تو هستی دیگه !!! مراقبم باش نرم تو سقف !!!
بشین یه بست بزنیم آرش خان !!
آبجی جون, به ما رحم نمی کنی به اون معدت رحم کن
چششششششششششششششم
الان به خدمتتون می رسم
خدمت از ماس
شهریار کوچولو گفت: سلام.
سوزنبان گفت: سلام.
شهریار کوچولو گفت: تو چه کار می کنی اینجا؟
سوزنبان گفت: مسافر ها را به دسته های هزارتایی تقسیم می کنم و قطار هایی را که می بردشان، گاهی به سمت راست می فرستم، گاهی به سمت چپ. و همان دم سریع السیری با چراغ های روشن و غرشی رعدوار اتاقک سوزنبانی را به لرزه انداخت.
-عجب عجله ای دارند! پی جی می روند؟
سوزنبان گفت: از خود آتش کار لکوموتیف هم بپرسی نمی داند!
سریع السیر دیگری با چراغهای روشن غرید و در جهت مخالف گذشت.
شهریار کوچولو پرسید: برگشتند که؟
سوزنبان گفت: اینها اولی ها نیستند. آنها رفتند اینها بر می گردند.
-جایی را که بودند دوست نداشتند؟
سوزنبان گفت: آدمی زاد هیج وقت جایی را که هست دوست ندارد.
و رعد سریع السیر نورانی ثالثی غرید.
شهریار کوچولو پرسید: اینها دارند مسافرهای اولی را دنبال می کنن؟
سوزنبان گفت: اینها هیچ چیزی را دنبال نمی کنن. آن تو یا خوابشان می برد یا دهن دره می کنند. فقط بچه ها هستند که دماغشان را فشار می دهند به شیشه ها.
شهریار کوچولو گفت: فقط بچه هاند که می دانند پی جی می گردند. بچه هاند که کلی وقت صرف یک عروسک پارجه ای می کنند و عروسک برای شان آن قدر اهمیت به هم می رساند که اگر یکی آن را ازشان کش برود می زنند زیر گریه...
سوزنبان گفت: بخت یار بچه هاست.
[FONT="] [/FONT]
اینا چیه؟ من تا نفهمم چیه نمیخورم. نمیذارمم کسی بخوره
شما رو واسه همین کار استخدام کردم , شکمو جان
خدمت از ماس
یکی باید مراقب من باشه
حالا شما این وقت شب می خوای بری فضا چی کار کنی؟
ول کن بابا می ری اونجا معلق می مونی , اونوقت باید تو ابد تو فضا شنا کنی شما فعلا برو آموزشی , تا بعدا بفرستمت سر پست
raha 001
عضو جدید
مرسی آرش جان زحمتت دادیم
خودم رفتم از جنگل های آمازون با همین دسنتم چیدم البته بعد از منقرض کردن نسل شامپانزه ها حالا می گی اینو نمی خوری؟خواهش می کنم رها جان
دیدی چقد گواراست
raha 001
عضو جدید
شما رو واسه همین کار استخدام کردم , شکمو جان
یکی باید مراقب من باشه
حالا شما این وقت شب می خوای بری فضا چی کار کنی؟
شما فعلا برو آموزشی , تا بعدا بفرستمت سر پست
آقا آرش میشه امشب حالگیری نکنی؟؟!!!
raha 001
عضو جدید
خواهش می کنم رها جان
من که هنوز نخوردم !!!
منتظر کجال جونم اجازه بده !!
raha 001
عضو جدید
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
|
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
| P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |
Similar threads
-
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان ))
- شروع شده توسط فانوس تنهایی
- پاسخ ها: 16
-