باران

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران را در آغوش می گیرم

و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم

تو با آغوشی باز ...

با آغوشی پر از نفس های پاییزی

به استقبالم می آیی ...

و مرا تنگ در آغوشت می گیری

و یک نفس عمیق تو کافیست

برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت ...

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه شوقی دارد
انجا
که
زیر
باران
مرا
تنگ در
اغوش میگیری
و انگاه
مرا
غرق بوسه میکنی
چه شوقی
دارد
انجا که
بوسه هایم
را تقدیمت
میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز رهایی نزدیک است

سکوت کن .. سکوتی پر از فریاد..

آهای باران...

بغضت را بخور. قوی باش..

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه شوری دارد
انجا
که باران میبارد
یک خیابان
یک من و تو
انگاه
دیگر
چه نیازی
به چتر هست
اغوشت مرا
کافیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت سکوت تو دلتنگی و غم است می دانم
این جمله برای وصف تو کم است می دانم
خود را کنار کشیده ای تا من گذر کنم
این خصلت فرشته ، نه یک آدم است می دانم
این روشن است که برای همیشه رفته ای دیگر
پس زندگی برای من مبهم است می دانم
دیگر تمام معادله های بودنم گنگ اند
بی تو اتاق فکر من گیج و درهم است می دانم
لق می زنند چرخ های ارابه شادی
شالوده های حسرت و درد محکم است می
دانم
ای کاش نوشداروی خواهشم افاقه ای میکرد
سهراب قصه روی دست رستم است می دانم
گفتی که باز می گردی وقت چیدن گندم
آن وعده ها ی سر خرمنت، مرهم است می دانم
قلبم دوباره آتش بگیرد و آتشکده شود
عشقت برای من عشق خاتم است می دانم
قدر زلال جاری باران را نفهمیدم
امروز که قحطی آب و شبنم است می دانم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه صدای دل تنگی هایم
را خوب میشنوی
انجا که
باران میبارد
یادت
طوری مرا
در بر میگیرد
که دلم میخواست
گاهی
خودت جای یادت
مرا
در بر میگرفتی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من

در اینجا مانده ام

بر جا ایستاده و سرد

وز دو چشم خسته

اشک یأس می ریزم

به دامان جادۀ خالی

زیر باران ... !​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارام بگیر
اینجا
رسم باران
این هست
که هر گاه
دلم سخت
تنگ تو میشود
انچنان میبارد
تا من
بتوانم
با دیدنش
کمی
ارام گیرم
کمی
قلبت تنهایم
ارام گیرد
و بتوانم
زندگی را ادامه دهم
ان هم
با دل تنگیم
که هر روز هاست
 

parisa+

عضو جدید
هنوز دست هایم
در دست های تو بود
که باران بارید
تو رفتی چتر بیاوری
و من هنوز که هنوز است
روی این نیمکت
منتظرم
که یا باران بند بیاید
یا تو با چتر
یا تو بی چتر
فقط برگردی

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران
را هر بار
که ببارد
دوست میدارم
اخر لهجه اش
را زیبا میدانم
اخر میدانم
باران
مرا
یاد عزیزترینم
میاندازد
و گاهی
ساعتها
با باران
میبارم
بی انکه
کسی بفهمد
و چه راحت صورت
خیس
بارانیم
را همه میبینند
و کسی
اشکهایم را
نمیبیند
 

parisa+

عضو جدید
شايد نمي خواهم بگويم
كوتاهي نمي كنم
نه
نمي توانم كه بگويم
در اين روزهاي
بهاري
زير
بارانهاي گاه و بيگاه
كه هي بي خبر مي آيند و مي روند
ياد كدام خاطره اي كه بوي
باران مي دهد، نيفتاده ام

مگر مي شود
باران بيايد و ياد تو نيايد ؟؟؟
ياد آخرين بهاري كه
زيبايي اش را با بودنت احساس كردم و
ديگر
...
تمام
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران میبارد
و یادت
در من
خانه کرده هست
انچنان
خانه ای
که به خودت
هم نمیدهمش
چه برسد
به کس دیگر
 

eelhamm

عضو جدید
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد

بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .

پـس چـرا ایـنـجـا

بـاران کـه مـی بـارد

عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .






 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران ببار
اینجا زمین هست
و تو تها میتوانی
دوباره
حس زندگی را به زمین
هدیه بدهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـا یـادت مـي كنـــم


بـاران مـي آیـد


نمیدانستم لـمـس ِ خـیـالـت هـــم


وضـو مـي خـواهــد!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران میبارد
در گوشم
نجوا میکند
و ارام
مرا با خود
به اسمان میبرد
چه شوقی دارد
در اسمان باشم
و دیگر در زمین
نباشم
از زمین خسته ام
میخواهم
به اسمان
بروم
ان
هم برای
همیشه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
حال که مینویسم
من میبارم
همچون
همین باران
چه خدایم
مهربان هست
دلم بد گرفته
و میبینم
باران میبارد
و چه ذوقی میکنم
این خدای مهربانم
از تو ممنونم
از اینکه
هر بار میبارم
هر بار
میبارم
تو نیز
با من
میباری
از تو ممنونم
که میباری
با این تنها
ببار
شاید
دل تنهایم
ارام گیرد
شاید
کسی
نداند
این
قطرات
اشکم
که هم اکنون جاریست
چه دردی دارد
من که
کسی
را ندارم
تا بشود
همدمم
این باران
مرا همدم
خوبیست
حداقل خدا
هوای
این دل تنهایم
را دارد
ببار
باران
ببار
که امروز
و روزهای
بعد
میبارم
این چشمان
غریب
من میبارد
و کسی
نیست
تا مرا
ارام کند
جز
تو خدا
ببار باران
ببار
التماست میکنم
باران
ببار
که
اشکهایم
تنها تو را
دارد
تنها تو
همدم
دل گرفتگی
من هستی
ببارید
اشکهایم
نمیدانم
کی خشک میشود
چشمه
جوشان چشمانم
تا سرخی
چشمانم
را کسی نبیند
اه
کاش من
نیز
باران
ببار
باران
ببار
التماس میکنم
باران
ببار
 
آخرین ویرایش:

eelhamm

عضو جدید
كنار تو در باران قدم می زنم

"چتــــر" برای چه؟!

خیـــــال كه خیس نمی شود

 

paria.z68

عضو جدید
آسمان را بارها، با ابرهایی تیره تر از این دیده ام
اما بگو ای برگ،
در افق این ابر شبگیران
کاین چنین دلگیر و بارانیست
پاره اندوه کدامین یار زندانیست...؟؟؟
 

eelhamm

عضو جدید

دلم چتری می خواهد پـُــر از باران

عاشقانه هایم را زمان چه سخت و سرد تنید بر باورهایم

خدایا فقط یک تکه از مخمل ابرهایت را برای یک لحظه جاودانه بودن میخواهم ... !

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران میبارد
در گوشم
نجوا میکند
و ارام برایم
لالایی میخواند
حداقل باران را
میدانم
به ماندنش
میدانم
هر وقت بخواهم
تماشایش کنم
تنهایم نمیگذارد
اما
ادمها
خیلی
راحت
تنها
میگذارند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دَمــَــش گـــَــرمـ ...


بـــاران را مــےگـــویـــــَــمــ

بـــه شـــانـــہ امـ زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــہ شُــــدے.. امــــروز را تــُــو

اســـتـــراحــَـت کـــُـن...


مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَمـ.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من
پرنده ی زخمی خون بالی را دوست دارم که خیس خیس...
خون بال خون بال...
زیر تازیانه ای باران می پرد..
تا شاید عادت قشنگ پریدن را از یاد نبرد
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعرهای عاشقانه باران ’¸ؙ’ؙ¸¸’ و پاییز ♣♠

شعرهای عاشقانه باران ’¸ؙ’ؙ¸¸’ و پاییز ♣♠






ღآسمان بارانيست...



همگي ميگذرند...



چتردارن به دست...



تانباردباران"برسروصورتشان...


اما...........



من تنهاورها



زيراين سقف سياه



مينشينم بي تو...



وبه تو....مي انديشم...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که میبارد...
باید آغوشی باشد...
پنجره ای نیمه باز
موسیقی و سیگار...
بوی خاک...
سرمای هوا...
باران که میبارد باید کسی باشد...
از جنسِ تو...
زیر یک چتر...
قدم های آهسته دود سیگار
محو یکدیگر...
 

mahtab2689

عضو جدید
کاربر ممتاز
دِلــــم بــاران می خواهــــد

بــارانی آرام….

امــــا طـولانــــــــــــی

تا دسـت در دسـتِ قطــــره هـایش

و پـا به پـایِ نمنــــــاکـی اش

تمــــام کـوچــه بــاغ ها را

با پـــاهایی بِرَهنــــــــــه قــدم زنــــم

مــن بُغـــــــ ــــض کنــم

آسمــــــان ببـــارد

آسمـــــــان بُغـــــــ ـــــــض کنــد

مـــن اشکــــــــ ریــزم

آنگـاه هـــــــر دو آرام شَویــــــــــــــــم


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بارا ببار
اینجا
دلم سخت گرفته
انقدر سخت
که نمیدانم
چه کنم
کاش میدانستم
چگونه
ارام شود
دلم
کاش ارامم کنی
این
دل بی تابم را
چه دردی
در دل دارم
کاش دوباره بباری
تا
بتوانم
به اسودگی بغضم
را بترکانم
بی حضور کسی
میدانم
کسی معنای
اشکهایم
را هرگز نخواهد فهمید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باران
ببار
دلم گرفته نمیدانم
چگونهبخندم اینجادر اوج
تنهایی خویش
مینشینم
و تماشا میکنم
و تنها
بی صدا
میبارم
بی انکه
کسی مثل همیشه
اشکهایم را پاک کند
میدانم
خدا تو
بهترین هستی
در این دنیا
کمک کن
مرا
که بی تو
خیلی
حس سرما میکنم
مرا گرم کن با محبت بی پایان خودت
 
بالا