زن از دیدگاه دکتر شریعتی

مهسیما

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر...

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ....

براي ازدواجش ــ در هر سني ـ اجازه ولي لازم است

و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني ازدواج كني ...

در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني....

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ....

او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ....

او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است
 

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا عالی بود مخصوصا اون جایی که همه میگن نام پدر:(و مبحسش ......
 

lili 68

عضو جدید
کاربر ممتاز
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند...

ممنونم:gol:
هر بار این متنو میخونم گریه م میگیره:cry:
 

1.1.1368

عضو جدید
من فدای دکتر
به نظر من هرکس بخواد مسلمان وشیعه واقعی را بشناسه کتابای دکتر را باید بخونه یه شیعه واقعی
 

milkariz

عضو جدید



آنچه در زیر می خوانید، گزیده ای است از وصیت نامه دکتر علی شریعتی که البته متن کامل آن در غالب یک کتاب به چاپ رسیده است
.
امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر و شخصیت های مدرج ، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم...
عازم سفرم و به حکم شرع ،در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز ، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است ، چه خواهد بود؟ جز اینکه همه قرض هایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی « تماما » واگذار می کنم به همسرم که از حقوقم ( اگر پس از فوت قطع نکردند ) و حقوق اش و فروش کتابهایم و نوشته هایم و آنچه دارم و ندارم ، بپردازد...
من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می خواندم یا بانکداری و یا گاوداری ، امروز وصیتنامه ام به جای یک انشای ادبی ، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و و مغازه ها و شرکت ها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم می کردم و مثل حال « به جای اقلام » الفاظ ردیف نمی کردم...
فرزندم! تو میتوانی هر گونه «بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی
اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است

هر انتخابی باید با انسان بودن نیز همراه باشد

و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است،

که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچکس، هیچ چیز

انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد

و همیشه جویای مطلق است. جویای مطلق.این خیلی معنی دارد
.
تو هر چه میخواهی باشی باش اما...آدم باش
.
اگر پیاده هم شده است سفر کن،در ماندن،میپوسی
.
هجرت کلمه بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است
.
و با هیچ چیز آمیخته مشو با همه چیز درآمیز

در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش

واقعیت،خوبی، و زیبایی

در این دنیا جز این سه ،هیچ چیز دیگر به جستجو نمیارزد
.
نخستین،با اندیشیدن ، علم
.
دومین ،با اخلاق ، مذهب
.
و سومین ، با هنر،عشق
.
عشق، میتواند تو را از این هر سه محروم کند

به این هر سه ، دنیای بزرگ پنجره ای بگشاید و شاید هم دری

را دوست داشتن نام کرده ام. و من نخستینش را تجربه کرده ام و این است که آن

که هم همچون علم و بهتر از علم آگاهی میبخشد

و هم همچون اخلاق ،روح را به خوب بودن میکشاند و خوب شدن
.
و هم زیبایی که کشف می کند که می آفریند. زیباییها

تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو میکنم

تصادف با یکی دو روح فوقالعاده است

با یکی دو دل بزرگ

با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیبا است

در پایان این حرفها بر خلاف همیشه احساس لذت و رضایت میکنم که عمرم به خوبی گذشت

هیچ وقت خیانت نکردم هیچ وقت ستم نکردم

واگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود ، باز خود سعادتی است
.
و عزیزترین و گرانترین ثروتی که میتوان به دست آورد ، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان ،

و من تنها اندوخته ام این و نسبت به کارم و شایستگیم ، ثروتمند و جز این هیچ ندارم
.
برایت دعا می کنم که

خدا از تو بگیرد

هر آنچه که خدا

را از تو می گیرد
...
اما تو ، سوسن ساده مهربان احساساتی زیباشناس منظم و دقیق ، و تو ، سارای رند عمیق عصیانگر مستقل ! برای شما هیچ توصیه ای ندارم . در برابر این تند بادی که بر آینده پیش ساخته شما می وزد ، کلمات که تنها امکاناتی است که اکنون در اختار دارم ، چه کاری می توانند کرد؟...
و اما تو همسرم ، چه سفارشی می توان به تو داشت ؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده ای . نبودن من خلایی در میان داشتن های تو پدید نمی آورد ، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده ای ، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی ، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست...
آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که در سبزوار تحصیلات شان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند...
و خدا را سپاس می گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین « شغل » را در زندگی ، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب ، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم این هر دو...
آخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم ، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی ، مقامات حساس و موفقیت های سنگین به دست آورند ، اما آنچه که در این معامله از دست می دهند ، بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که بدست می آورند. و دیگر این سخن لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که « شرافت مرد همچون بکارت یک زن است . اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی تواند . «
« علی شریعتی »






 

Similar threads

بالا