و ناگهان بمباران شیمیایی

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادی از شهدای گردان مظلوم فجر

صحنه شهادت داوود دانایی

گردان فجر بهبهان در دی ماه سال 1365 آماده انجام عملیات بزرگ كربلای 5 در منطقه شلمچه شد.پس از ورود نیروها به منطقه موردنظر و استقرار در مواضع مشخص شده، داوود دانایی طبق روال همیشه به سرکشی روزانه اقدام می کرد.


صبح روز بیستم بهمن ماه ناگهان هواپیما های عراقی در منطقه حاضر شده و شروع به بمباران می كنند.
صدای انفجاری شنیده نمی شود، بوهای مشكوكی به مشام می رسد.
داوود فریاد می زند: «شیمیایی»، «شیمیایی».....
همه ماسك زدند، داوود ناگهان به یك بسیجی بر می خورد كه ماسك ندارد و سر در گم است.
او فوراً ماسك خود را به آن رزمنده می دهد.
داوود با چفیه ای که به صورتش بسته بود به بازدید از نیروها ادامه می دهد و در این میان او تنها محافظ خود – چفیه اش - را هم به دیگری می دهد.
لحظاتی بعد او دیگر توان راه رفتن ندارد
چالاك نیست
نفس كشیدن برایش سخت می شود


خود را كنترل می كند که به زمین نیفتد ولی.......
داوود به زمین می افتد
زمین او را در آغوش خود می گیرد
حمزه بسیجیان بهبهان افتاد
هنوز نفس می كشد اما خردل زرد و سیاه کار خود را کرده بود . همان مواد شیمیایی ساخت كشورهای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و دموكراسی، كار خود را كرده بود و داوود به دیدار حق می شتابد. همان راه و همان جایی كه برایش لحظه شماری می كرد.
روحش شاد و راهش پر رهرو
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
همان مواد شیمیایی ساخت كشورهای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و دموكراسی، كار خود را كرده بود و داوود به دیدار حق می شتابد. همان راه و همان جایی كه برایش لحظه شماری می كرد.
روحش شاد و راهش پر رهرو
 

Similar threads

بالا