نتایح جستجو

  1. niloo_sh.sh

    خوشبخت ترینه مردم

    همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت . آوا دختری زیبا و...
  2. niloo_sh.sh

    زاغکی قالب پنیــــــــــــــری دید

    زاغکی قالب پنیــــــــــــــری دید" از همان پاستــــوریزه های سفید! پس به دندان گرفت وپــــرواز کرد روی شـــــــــــــاخ چنار مأوا کرد اتفاقاً ازآن محــــــــــــــــــل روباه می گذشت و شـــــــد از پنیر آگاه گفت :اینجا شــــــده فشن تی وی! چه ویوئی !چه...
  3. niloo_sh.sh

    مرد همان به که به وقت نزاع عذر به درگاه نساء آورد (گلستان سعدی)

    بر وزن گلستان سعدی:" منت خدای را عز و جل که ..." لذت زن را قند و عسل که ازدواجش موجب محنت است و به طلاق اندرش مزید رحمت.هر لنگه کفشی که بر سر ما میخورد مضر حیات است و چون مکرر موجب ممات.پس در هر لنگه کفش دو ضربت موجود و بر هر ضربت آخی واجب. مرد همان به که به وقت نزاع عذر به درگاه نساء آورد ور...
  4. niloo_sh.sh

    استعفا...

    بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی...
  5. niloo_sh.sh

    داستان بیسکویت سوخته

    زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را برای شب درست کند. و من به خاطر می آورم شبی را بخصوص وقتی که او صبحانه ای، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود. در آن شب مدت زمان خیلی پیش، مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در...
  6. niloo_sh.sh

    سفره خالی میخری؟؟؟؟؟؟؟

    ياد دارم در غروبی سرد سرد ميگذشت از کوچه ما دوره گرد داد ميزد : کهنه قالی ميخرم دست دوم جنس عالی ميخرم کاسه و ظرف سفالی ميخرم گر نداری کوزه خالی ميخرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نيست ای خدا شکرت ولی اين زندگيست ؟ بوی...
  7. niloo_sh.sh

    قوانین گاو , سگ و خری

    چند قانون کاربردي قانون گاو گاو سرشو مي‌اندازه پايين و کار خودشو انجام ميده، کاري نداره کسي چي ميگه! از شاخش هم استفاده نمي‌کنه، چون بهترين شاخ زن‌ها رفتن توي ميدان گاو بازي و نابود شدند. براي مثال شما قصد داري به عيادت کسي در بيمارستان بري، بهترين راه اينه که راه خودت را بگيري و مستقيم وارد...
  8. niloo_sh.sh

    عشق خر

    چنين حکايت کنند که در روزگاران قديم نره خری با ماچه خری نرد عشق می باخت و داستان دلدادگی آنها نُقل محافل بود. نره خر در انديشه بود که زوجه ای مرغوب اختيار کند. سر انجام مادر خويش را مجبورکرد که به خواستگاری ماچه خر همسايه برود. valentines donkey love مادر که پاردُمش از گردش...
  9. niloo_sh.sh

    برگ سبز

    شرلوک هلمز ، کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند . نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست . بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : " نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی ؟ " واتسون گفت : " میلیون ها ستاره می بینم . " هلمز گفت : " چه...
  10. niloo_sh.sh

    همه رقم سبز ممنوع است !!!!!!!

    � روزنامه خبر در مطلب طنزی به قلم شهرام شکیبا آورده است: بعد از این قورمه‌سبزی را قورمه ملی بنامیم.:w15: نامه اداری از: فلانجا به: همه جا نظر به اینکه مطربی معلوم‌الحال موسوم به �باربد� که وابستگی و سرسپردگی و خودفروختگی‌اش به دربار پادشاهان از جمله خسرو پرویز، شهره...
  11. niloo_sh.sh

    ورودی جدید یا ترم آخری؟؟؟؟؟حتما بخونین

    * جمله ی اول مربوط به ورودی جدید و جمله ی دوم مربوط به ترم آخری است *یک وعده غذای سلف 1- بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک 2- چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیرمجاز!!! *کارت دانشجویی 1- کارت شناسایی و هویت دانشجو 2- تنها استفاده این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوپ...
  12. niloo_sh.sh

    یادمان نرود زندگی کنیم!

    دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود . پریشان شد و اشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد بد و بیراه گفت خدا سکوت کرد . آسمان و زمین را بهم ریخت خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار وجنجال راه...
  13. niloo_sh.sh

    یکی از بستگان خدا

    شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب...
  14. niloo_sh.sh

    امروز بهار است ولی من نمی توانم آن را ببینم

    روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد...
  15. niloo_sh.sh

    !!!!!!!!!!خاطرات يك دانشجو!!!!!!!!!

    ترم اول(ترم جو گيريدگي) الو سلام ماماني.منم هوشنگ.واي ماماني نمي دوني چقدر اينجا خوبه. دانشگاه فضاي خيلي نازيه.واي خدا خوابگاه رو بگو.وقتي فکر مي کنم امشب روي تختي مي خوابم که قبل از من يه عالمه از نخبه ها و دانشمنداي اين مملکت توش خوابيدن - و جرقه اکتشافات علمي از همين مکان به سرشون زده – تنم...
  16. niloo_sh.sh

    عشششق

    زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی...
  17. niloo_sh.sh

    در همه چیز شریک

    در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: «نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر...
  18. niloo_sh.sh

    چرخه زیر شلواری در اصفهان

    همه شماها قضیه زیر‌شلواری اصفهانی‌ها رو می دونید. یه زیر شلواری با خطوط راه راه بعضاً آبی- سفید یا سیاه – سفید. ولی آیا هیچ کدوم از شما تا به حال از خودتون پرسیدین بعد از عمر 5 الی 10 ساله این زیر‌شلواری‌های عزیز (این میانگین فقط در اصفهان دیده می شود) چه به سرشون میاد ؟ بعد از بررسی...
  19. niloo_sh.sh

    داستان زیبای عمه عطار

    چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه می آید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد. همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه عطار تحقیق...
  20. niloo_sh.sh

    معني برخي کلمات‏ي که از زن‏ها مي‏شنويد!!

    خبٌ: اين کلمه‏اي است که زنان براي پايان دادن به مکالمه‏هايي استفاده مي‏کنند که در آن حق با آن‏هاست و شما بايد خفه‏ بشويد.‏ پنج دقیقه: اگرمشغول لباس‏پوشيدن است يعني حداقل نيم ساعت. هرچند پنج ديقه دقيقاً معادل پنج دقيقهاست اگر به شما پنج دقيقه بيش‏تر زمان جهت تماشاي فوتبال داده شدهباشد.‏...
بالا