نتایح جستجو

آمــــد امّــــا در نگــــاهـــش آن نــوازش هــا نبود ----- چشم خواب آلوده اش را ، مستی رویا نبود نقش عشق و آرزو از چهره ی دل ، شـسـته بود ----- عکـس شیدایی ، در آن آیینه ی سـیما نبود لب،همان لب بود ، امّا بوسه اش گرمی نداشت-----دل همان دل بود ، امّـا مسـت و بی پــروا نبود در دل بیزار خود جز بیم...

مـن كـه مشغولم بكاردل ، چه تدبیری مرا منكــــه بیــــزارم ز كــــارگــل ، چه تزویری مرا منكه سیرابم چنین از چشمه ی جوشان عشق خلق اگــــر با مــن نمی جوشد ، چـه تاثیری مرا منكـــه با چشــــم حقارت عالمی را بنگــــــرم سنگ اگر بر سر بكوبندم ، چه تاثیری مرا... رحیم معینی كرمانشاهی

دکتر محمد حسین بهرامیان

خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت: یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد “آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد” تا غــزل...

یاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمی​گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سال​هاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه...

[IMG] پادشاه باش حتی اگر قلمروت به اندازه عرض شانهایت باشد

[IMG]

سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود...

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است بدان میخندم

خدایا قسمت میدهم به حرمت این روز مارافرزندی شایسته برای والدینمان قرار ده! و بزرگترین موهبتت برایمان, یعنی چشمان مشتاق و نگران پدرو مادرمان را از ما دریغ نکن! و طول عمرو سلامتیشان بخش! الهی امین!

هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛ زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛ ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم ...

الهی خوذ بهتر میدانم که, در تابیدنت انوار محبتت , بر من لحظه ای درنگ نمی کنی!!!! پس من چرا پیوسته غافلم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا این قدر ناسپاسم چرا....................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الهی ای بهتربنم! تو بهتر زمن اگاهی به خسرانم.....! به ندانم کاری ها و گناهم.....! اما من که جز توام کسی نیست! جز به سوی تو راهم نیست! جز به تو پناهم نیست! معبودا مهربانا بی شریکا.....! دریاب این بریده زاغیار و رو کرده به درگاهت را!!!!!!!!!

طوفان هم که باشم وقتی به تو میرسم آرامش می یابم! گاهی دلم خوش است فقط به یک نگاه تو! خدای من.........! نگاه عاشقانه ات را از من دریغ مکن!

شاید برف هم بهانه ای برای صدا زدن اسمت باشد خدا.......! شاید وسیله ای برای شکر کردنت باشد! شاید وسیله ای برای بیداری ام شود! شاید تلنگری برای آگاهی ام شود! خدایا ...........................! شکرت! ای بهترینم, شکر!

خدایا گرچه رو سیاهم اما یاری ام کن , چنانم کن که مولایم میپسندد! ظهورش را نزدیک کن هر چند ما غافل باشیم اما هر روز بیشتر از پیش نیازمند ظهور سبز اوییم! مولایم ببخش اگر این هجران طولانی شده همه از کوتاهی ماست! اگر خاطرت آزرده شده از حال ماست! اگر چشمانت تر شده از داغ ماست! ببخش مهربانا...

امروز باران میخواست غم چشمانم را پنهان کند یا همدردی کند با تو, نمیدانم! شاید هم میخواست فراموش کنم آرزوی بلندت را, خوب شدنت را..........! گاهی حتی اگر سرو تنومند هزار ساله ریشه در خاک تنیده هم که باشی, تکانت می دهد, ضربه معصومیت نگاهش!!! نگاه مشتاق و چشمان منتظرش....! میگویند درمان خصوصا...

خدایا تو را به حق بهترینانت که مینازی به عشقشان, هیچ انسانی را با سلامتی خود و عزیزانش میازمای! و همه مریضان را شفای عاجل و کامل کرامت بفرما... آمین...

همیشه برد...خواه تو... همیشه مات....خواه من.... بچین دوباره میزنیم.... سفید تو...سیاه من.... ستاره های مهره و....مربعات روز و شب... نشسته ام دوباره رو به روی قرص ماه من پیاده را دو خانه تو و من یکی... نه بیشتر همیشه کل راه تو...همیشه نصف راه من... تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ... تو...

[IMG] تو را من چشم در راهم