لیلا مهاجر است که حرفی نمی زندآزرده خاطر است که حرفی نمی زند لیلا نماد غربت این حال و روز ماستدرد معاصر است که حرفی نمی زند لیلا برای رنج کشیدن، تمام عمرانگار حاضر است که حرفی نمی زند گم گشته در هیاهوی رنگ و ریای شهرانگار کافر است که حرفی نمی زند لیلا دلش گرفته از این کوچه های تلخفردا مسافر است...