نتایح جستجو

  1. toprak

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    تقصیر من که نیست تو عاشق نمی شوی این حالت بدی است تو عاشق نمی شوی
  2. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    در هجرانم قرار می بایدو نیست آسایش جان زار می باید و نیست سرمایه ی روزگار می باید ونیست یعنی که وصال یار می باید و نیست
  3. toprak

    من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

    معشوق من با آن تن برهنه ی بی شرم بر ساق های نیرومندش چون مرگ ایستاد خط های بی قرار مورب اندام های عاصی اورا در طرح استوارش دنبال می کنند معشوق من گویی زنسل ها فراموش گشته است گویی که تاتاری در انتهای چشمانش پیوسته در کمین سواریست گویی که بربری در برق پر طراوت دندانهایش مجذوب خون گرم...
  4. toprak

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    دوستت دارم برای همیشه (نرو):heart:
  5. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    می بخش بر آنکه جز تو یارش نبود جز خوردن اندوه تو کارش نبود در عشق تو حالتیش باشد که دمی هم با تو و هم بی تو قرارش نبود ابو سعید ابوالخیر چشمات بی بلا
  6. toprak

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    عمق عشق تو در قلبم به اندازه ی ژرفای اقیانوس هاست عشق تودر چشمانم مشهود است اما چه احساسی داری وقتی از عشق سیراب نمی شوی در نیمه راه بهشت تو اه عشق من عشق توست هر روزو همیشه تو تنها نیستی من به خاطر تو در آنحا خواهم بود تو تنها نیستی هر چه انحام خواهم داد تو تنها نیستی تو یگانه عشق منی تو...
  7. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    آفرین پسر گلم بیت یکی مونده به آخرش و نگی :)
  8. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارسا وار در برابرتو سخن از زهد و توبه می گویم
  9. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت دیوانه ی عشق تو .سر از پا نشناخت هرکس به تو ره یافت زخود گم گردید آنکس که تورا شناخت خود را نشناخت
  10. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش امده بود آن بت بنده نواز: از ما همه لابه بود و از وی همه ناز شب رفت و حدیث ما به آخر نرسید شب را چه گنه؟قصه ی ما بود دراز
  11. toprak

    دست‌نوشته‌ها

    ستاره ها به من آموخته اند که هر خداحافظی سلامی است به خدا حافظی دیگر سلام دوباره ای..... خداحافظی دیگر.............
  12. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    انان که محیط فضل و اداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند به روز گفتند فسانه ای و در خواب شدند
  13. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    نسیمم...غرق در عطر بهاری نا امید از خویش نسیم اما نسیم بی قراری نا امید از خویش اگر آزاد باشم باز می گردم به آغوشت به خاک افکن مرا همچون شکاری نا امید از خویش
  14. toprak

    دست‌نوشته‌ها

    چه لذت می بری از فدم زدن در حفره های خالی مغزم وقتی می گویی: مواظب خودت باش
  15. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که مرا به پرده ها کشیده ای چگونه پی نبرده ای به راز من؟ گذشتم از تن تو زانکه در جهان تنی نبود مقصد نیاز من
  16. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    با اجازه خودم میگم : در منی و این همه از من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفته گو تو نشسته گرم گفته گوی غیر
  17. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    تا سایه ی سیاه تو اینسان پیوسته در کنار تو باشد هرگز گمان مبر که در آنجا چشمی به انتظار تو باشد
  18. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    در گوش دلم گفت فلک پنهانی _حکمی که قضا بود زه من می دانی؟ (( در گردش خود اگر مرا دست بدی خود را یرهاندمی ز سرگردانی))
  19. toprak

    بریم؟؟؟؟؟؟؟

    بریم؟؟؟؟؟؟؟
  20. toprak

    مشاعرۀ سنّتی

    در جان من زیبایی او جا نمی شد این تنگ هرگز جای ماهی ها نمی شد هر بار می بوسیدمش با گریه می گفت: این بار عاشق می شوم اما نمی شد
بالا