نتایح جستجو

  1. apadana13

    گفتگوهای تنهایی

    دل دفتر در انتظارت پر پر میشود تو که نباشی بهانه های نوشتن ته میکشند و واژه ها پر می کشند.
  2. apadana13

    کوچه های تنهایی

    نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریب ها تو هم پی فریب من نشسته ای به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا که جام خود به جام دیگری زدی چو فال حافظ آن میانه باز شد تو فال خود به نام دیگری زدی برو ... برو ... به سوی او ، مرا چه غم تو آفتابی ... او...
  3. apadana13

    کوچه های تنهایی

    پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم بگو اگر نمی آید اینقدر پنجره ها را زجر ندهم چشم هایم به جهنم !!!
  4. apadana13

    گفتگوهای تنهایی

    دلتنگی‌های آدمی را باد ترانه‌ای می‌خواند، رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد، و هر دانه برفی به اشكی نریخته می‌ماند. سكوت، سرشار از سخنان ناگفته است؛ از حركات ناكرده، اعتراف به عشق‌های نهان و شگفتی‌های بر زبان نیامده. در این سكوت، حقیقت ما نهفته است...
  5. apadana13

    گفتگوهای تنهایی

    به شانه ام زدی تا تنهاییم را تکانده باشی به چه دل خوش کرده ای؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی !. گروس عبدالملکیان
  6. apadana13

    رد پای احساس ...

    آه ؛ از اين روزهاي کشدار و طولاني تکرار هر روز بي روزمان کسي نيست به ثانيه ها بگويد ثانيه هاي بي تو بودنم چه بدرد اين روزها مي خورد بگذار بگذرند!
  7. apadana13

    مشاعرۀ سنّتی

    وفایی نیست در گلها منال ای بلبل مسکین ...... کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
  8. apadana13

    رد پای احساس ...

    ســیـاه مـشــقِ پـشــت چـشــمهـایـت؛ دســت خــطِ کیـســت ؟ كـﮧ بـوســیدنـش؛ ســجـده ـے واجــب دارد ...
  9. apadana13

    خواندن حدیث شریف کساء...

    ممنون از دعوتتون التماس دعا
  10. apadana13

    13 نحس یا خوش یمن ؟!

    خب ببینید از این اتفاق بزرگ که در ان 77 هزار نفر از مردم بزرگترین امپراطوری اون زمان یعنی هخامنشیان کشته می شوند , هیچ اثری در کتابهای مشهور تاریخی آورده نشده , مثلا کتاب هرودت ؟؟؟؟!!!!!!! حالا چرا این اتفاق باید در تورات ذکر شده باشد و در تاریخ هرودت نباشد خود گواهی بر تردید در واقعیت...
  11. apadana13

    رد پای احساس ...

    در ســــتایش ِ چشــــمهایــت شــعری نــمیتوان گفت خاضـــعانه تنــها بــاید تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ... . . . نیلوفر ثانی.شباهنگ
  12. apadana13

    گفتگوهای تنهایی

    دلـتـنـگـی هــا گـاه از جـنـسِ اشـک انـد و گـاه از جـنـسِ بـغـض ؛ گـاه سـکـوت مـی شـونـد و خـامـوش مـی مـانـنـد گـاه هـ ـ ـق هـ ـ ـق مـی شـونـد و مـی بـارنـد . . دلـتـنـگـیِ مـن بـرایِ تـو امـّـا جـنـسِ غـریـبــی دارد . . .
  13. apadana13

    کوچه های تنهایی

    کاش دنیا می مُرد دلم نیامد بگویم آدم ها! آنوقت هیچکس سراغی از ما نمی گرفت من لَم می دادم به خیالی که خیال نبود و تو تکیه می دادی به من و مُدام شعر می خواندی شعر شعر شعر .. عمری بیهوده نمی گذشت! سیدمحمد مرکبیان
  14. apadana13

    گفتگوهای تنهایی

    درمی زنند،در ؛ پرندگان به دیدارم آمده اند ، بادها . من بیمار این جهان و آن جهانم از دیروزهای هیچ از آن همه نمی دانم کِی؟! تاتمام ِ چه می دانم کجا ! د رمی زنند ، در ؛ شکوفه ها به دیدارم آمده اند ، پروانه ها . در باز می کنم ، در ؛ نه پرندگان و پروانه ها ، نه شکوفه ها و نه باد ... که هیچ به...
  15. apadana13

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    مهرورزان زمانهای کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که تویی بر نیاید دگر آواز از من ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست بپذیریم به جان هر چیز جز مبل دل او بسپاریم به باد آه باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد بیستون بود و تمنای دو دوست آزمون بود و...
  16. apadana13

    رد پای احساس ...

    در ســــتایش ِ چشــــمهایــت شــعری نــمیتوان گفت خاضـــعانه تنــها بــاید تماشـــا کــرد ، مســت شد ، رهــا شد ... . . . نیلوفر ثانی.شباهنگ
  17. apadana13

    خواندن حدیث شریف کساء...

    لطفا منو هم به لیستتون اضافه کنید مرسی
  18. apadana13

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    در آمیختن ( زنده یاد احمد شاملو ) مجال بی رحمانه اندک بود و واقعه سخت نامنتظر از بهارحظّ ِ تماشایی نچشیدیم، که قفس باغ را پژمرده می کند. از آفتاب و نفس چنان بریده خواهم شد که لب از بوسه ی ناسیراب. برهنه بگو برهنه به خاک ام کنند سراپا برهنه بدان گونه که عشق را نماز می...
  19. apadana13

    رفتن...

    ديگر نمانده هيچ به جز وحشت سكوت ديگر نمانده هيچ به جز آرزوي مرگ خشم است و انتقام فرومانده در نگاه جسم است و جان كوفته در جستجوي مرگ تنها شدم ، گريختم از خود ، گريختم تا...
  20. apadana13

    فراق یار

    هوای من نفس های گل سرخی ست که گلبرگ گلبرگ با لهجۀ عطرها صدا می زند تو را تو می وزیُّ کوچه باغ دلم می برد مرا به شبنم زار بوی سبز علف عطر خیس شبدرها پر می کشد چکاوک از پرچین سینه ام و در جویبار خیالت تن به عشق تو می شوید زیر آفتاب گرم چشمانت پرویز صادقی
بالا