نتایح جستجو

  1. amir fadaie

    ثانیه های خاکستری...

    من همانم که به دلها گفتم رو به درگاه خداوند اگر تو نگاهی ز سر عشق کنی گرکه امید ببندی به خدا قلب پر مهر خدا همرهت خواهد بود دیده بر عرش خدا باید داشت چشم امید به درگاه خدا باید بست گفتم و گفتم و می گویم باز چشم امید به درگاه خدا باید داشت دستهایم خالی ست قلبم اما لبریز زهمه عشق...
  2. amir fadaie

    مرد ِ تو من بودم انگار ، نه غریبه های بیمار توی غصه هات می موندم ، تا خود صبح با تو بیدار تن...

    مرد ِ تو من بودم انگار ، نه غریبه های بیمار توی غصه هات می موندم ، تا خود صبح با تو بیدار تن زیبا مگه چند روز ، عمر زیباییشو داره ؟ تو بگو بیست سال دیگه ، واسه تو چی یادگاره ؟ نه منو داری عزیزم ، نه یه همزبون ساده نگو اون غریبه امروز ، عشق پاکو به تو داده من و اون پر از تفاوت ، از...
  3. amir fadaie

    آرزوهای گمشده...

    مرد ِ تو من بودم انگار ، نه غریبه های بیمار توی غصه هات می موندم ، تا خود صبح با تو بیدار تن زیبا مگه چند روز ، عمر زیباییشو داره ؟ تو بگو بیست سال دیگه ، واسه تو چی یادگاره ؟ نه منو داری عزیزم ، نه یه همزبون ساده نگو اون غریبه امروز ، عشق پاکو به تو داده من و اون پر از تفاوت ، از...
  4. amir fadaie

    از این شب های بی پروا می ترسم مرا در هاله ای از وهم مرا در سایه می گیرند من اندر بهت می لرزم...

    از این شب های بی پروا می ترسم مرا در هاله ای از وهم مرا در سایه می گیرند من اندر بهت می لرزم از این رویای بی انجام می ترسم . . . من از پیدا شدن در حسرت چشمت از این خاموشی رویای بی رنگت من ازآن لحظه ی نایاب ، که عاشق می شوی با من و لبخندی به رو داری از این لحن پر استهزا که وقت گفتن راز...
  5. amir fadaie

    از این شب های بی پروا می ترسم مرا در هاله ای از وهم مرا در سایه می گیرند من اندر بهت می لرزم...

    از این شب های بی پروا می ترسم مرا در هاله ای از وهم مرا در سایه می گیرند من اندر بهت می لرزم از این رویای بی انجام می ترسم . . . من از پیدا شدن در حسرت چشمت از این خاموشی رویای بی رنگت من ازآن لحظه ی نایاب ، که عاشق می شوی با من و لبخندی به رو داری از این لحن پر استهزا که وقت گفتن راز...
  6. amir fadaie

    روزی از من پرسیدی برای چه زنده ام در دلم گفتم برای تو اما به تو گفتم برای هیچ روزی از تو...

    روزی از من پرسیدی برای چه زنده ام در دلم گفتم برای تو اما به تو گفتم برای هیچ روزی از تو پرسیدم برای چه زنده ای؟ گفتی برای آن که برای هیچ زنده است!
  7. amir fadaie

    منو باش پای کی بودم ، یکی شکل دیو باستان یه فرشته ی دروغی ، که نوشت برام یه داستان اولش...

    منو باش پای کی بودم ، یکی شکل دیو باستان یه فرشته ی دروغی ، که نوشت برام یه داستان اولش آهسته آروم ، اومد و نشست توو سینم منو اهلی کرد و بعدش ، خیلی راحت رفت رو زینم من شدم رام نگاهش ، بی خیال ِ شک و تردید آخه از نبود ِ دستاش ، قلب عاشقم می ترسید نه سوالی تا بفهمم ، چرا گاهی دیره...
  8. amir fadaie

    منو باش پای کی بودم ، یکی شکل دیو باستان یه فرشته ی دروغی ، که نوشت برام یه داستان اولش...

    منو باش پای کی بودم ، یکی شکل دیو باستان یه فرشته ی دروغی ، که نوشت برام یه داستان اولش آهسته آروم ، اومد و نشست توو سینم منو اهلی کرد و بعدش ، خیلی راحت رفت رو زینم من شدم رام نگاهش ، بی خیال ِ شک و تردید آخه از نبود ِ دستاش ، قلب عاشقم می ترسید نه سوالی تا بفهمم ، چرا گاهی دیره...
  9. amir fadaie

    ثانیه های خاکستری...

    دارم تو را به آخر خط می رسم ، ولی در ايستگاه ِ پُر شده از حسّ ِ اولی هذيان تر از منی که فقط ايستاده ام لم داده فکرهای غلط ، روی صندلی دارم قطار می شوم و از تو می روم - با چشم های خسته - به خواب مجللی پشت سرم که شاعري ام هيز می شود هی بوسه پشت بوسه به لبهای مخملی ! احساس می کنم که...
  10. amir fadaie

    از بابت توجهت ممنونم.ناچارن بايد برم.مواظب خودت باش.

    از بابت توجهت ممنونم.ناچارن بايد برم.مواظب خودت باش.
  11. amir fadaie

    « از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است اگر گم شدی از این راه بیا » بلند شو ، از دلت شروع کن...

    « از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است اگر گم شدی از این راه بیا » بلند شو ، از دلت شروع کن شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم !
  12. amir fadaie

    اصرار نکن دستانم را ببین توان قفل شدن در دستانت را ندارد جسمه خسته ام تو را از راه باز می...

    اصرار نکن دستانم را ببین توان قفل شدن در دستانت را ندارد جسمه خسته ام تو را از راه باز می دارد من دلیل رفتنت را می فهمم کاش قلبم هم می فهمید می دانم رفتنت بی من ماندنم بی تو قلبم را می کشد دیگر با زمان قهرم او هر روز مرا برای نگه داشتنت سرزنش می کند ببین چه بی رحمانه عقربه هایش...
  13. amir fadaie

    اصرار نکن دستانم را ببینتوان قفل شدن در دستانت را نداردجسمه خسته ام تو را از راه باز می دارد من...

    اصرار نکن دستانم را ببینتوان قفل شدن در دستانت را نداردجسمه خسته ام تو را از راه باز می دارد من دلیل رفتنت را می فهممکاش قلبم هم می فهمید می دانم رفتنت بی منماندنم بی تو قلبم را می کشد دیگر با زمان قهرم او هر روز مرا برای نگه داشتنت سرزنش می کند ببین چه بی رحمانه عقربه هایش را بر این صفحه بی جان...
  14. amir fadaie

    اصرار نکن دستانم را ببین توان قفل شدن در دستانت را ندارد جسمه خسته ام تو را از راه باز می...

    اصرار نکن دستانم را ببین توان قفل شدن در دستانت را ندارد جسمه خسته ام تو را از راه باز می دارد من دلیل رفتنت را می فهمم کاش قلبم هم می فهمید می دانم رفتنت بی من ماندنم بی تو قلبم را می کشد دیگر با زمان قهرم او هر روز مرا برای نگه داشتنت سرزنش می کند ببین چه بی رحمانه عقربه هایش...
  15. amir fadaie

    می دانم که خسته شده ای می دانم که تاب ماندن نداری می دانم قصدت رفتن است برو که دیگر وقت رفتن...

    می دانم که خسته شده ای می دانم که تاب ماندن نداری می دانم قصدت رفتن است برو که دیگر وقت رفتن شده ! تو پرنده هستی و من گل خاصیت پرنده رهایی و رفتن و پریدن است و بخت گل ماندگاری و اسارت خاک و پرپر شدن برو و حتی نگاهی به پشت سرت نکن که دلم بیش از این نلرزد ! اگر بگویی خداحافظ جوابت را نمی...
  16. amir fadaie

    می دانم که خسته شده ای می دانم که تاب ماندن نداری می دانم قصدت رفتن است برو که دیگر وقت رفتن...

    می دانم که خسته شده ای می دانم که تاب ماندن نداری می دانم قصدت رفتن است برو که دیگر وقت رفتن شده ! تو پرنده هستی و من گل خاصیت پرنده رهایی و رفتن و پریدن است و بخت گل ماندگاری و اسارت خاک و پرپر شدن برو و حتی نگاهی به پشت سرت نکن که دلم بیش از این نلرزد ! اگر بگویی خداحافظ جوابت را نمی...
  17. amir fadaie

    عذاب زندگی ام رازداری از خشم است بدان که روزه ی من هم غباری از خشم است همیشه سهم من از حق...

    عذاب زندگی ام رازداری از خشم است بدان که روزه ی من هم غباری از خشم است همیشه سهم من از حق سکوت بوده و بس ولی در عمق سکوتم هواری از خشم است گمان مبر که ز سردی ات جان من خشکید دوباره بعد ِ زمستان بهاری از خشم است عجب تو باز خودت را به راه کج زده ای ؟ بدان که عادت من پاسداری از خشم است...
  18. amir fadaie

    عذاب زندگی ام رازداری از خشم است بدان که روزه ی من هم غباری از خشم است همیشه سهم من از حق...

    عذاب زندگی ام رازداری از خشم است بدان که روزه ی من هم غباری از خشم است همیشه سهم من از حق سکوت بوده و بس ولی در عمق سکوتم هواری از خشم است گمان مبر که ز سردی ات جان من خشکید دوباره بعد ِ زمستان بهاری از خشم است عجب تو باز خودت را به راه کج زده ای ؟ بدان که عادت من پاسداری از خشم است...
  19. amir fadaie

    غزل با من سر ِ نا سازگاری می گذاری ؟ نمی پرسی " کسی را غیر من داری؟ نداری ؟ " غزل یادت نمی...

    غزل با من سر ِ نا سازگاری می گذاری ؟ نمی پرسی " کسی را غیر من داری؟ نداری ؟ " غزل یادت نمی آید قرار هر شب و باز قلم دست ِ من و کاغذ ، تو و یک یادگاری . . . غزل اینجا قرار آدم و آدم دروغ است تو چون آدم نبودی لایق قول و قراری ! غزل کمرنگ می باری نگو از من بریدی نگو در دست های خشک من...
  20. amir fadaie

    غزل با من سر ِ نا سازگاری می گذاری ؟ نمی پرسی " کسی را غیر من داری؟ نداری ؟ " غزل یادت نمی...

    غزل با من سر ِ نا سازگاری می گذاری ؟ نمی پرسی " کسی را غیر من داری؟ نداری ؟ " غزل یادت نمی آید قرار هر شب و باز قلم دست ِ من و کاغذ ، تو و یک یادگاری . . . غزل اینجا قرار آدم و آدم دروغ است تو چون آدم نبودی لایق قول و قراری ! غزل کمرنگ می باری نگو از من بریدی نگو در دست های خشک من...
بالا