نتایح جستجو

  1. amir fadaie

    تمام امیدم تویی اصلا تمامم تویی وجود و تار و پودم تویی خدایا مرا دریاب ! دیگر چیزی از...

    تمام امیدم تویی اصلا تمامم تویی وجود و تار و پودم تویی خدایا مرا دریاب ! دیگر چیزی از "بهار" نمانده این آتش سرد فقط وجودم را می سوزاند و ذره ذره آبم می کند بریده ام دست بر دعا بر می دارم ، تو را می خوانم ای باقیترین ایمان من بر دامنت چنگ می زنم مرا دریاب . . .
  2. amir fadaie

    نازنینم خداحافظ نخواهم گفت هرگز نقشی از تو پیش چشمانم نخواهم ماند نخواهم گفت هرگز هیچ جایی...

    نازنینم خداحافظ نخواهم گفت هرگز نقشی از تو پیش چشمانم نخواهم ماند نخواهم گفت هرگز هیچ جایی نیستت در کنج تنهایی من هرگز نخواهم گفت دیگر نگاهی نیست آهی نیست یا از یاد خواهم برد آن حرفی که بر قلبم تو حک کردی . . .
  3. amir fadaie

    نازنینم خداحافظ من تو را می بخشم اگر باور نکردی آنچه با من بود اگر حتی ندیدی قطره ای را که...

    نازنینم خداحافظ من تو را می بخشم اگر باور نکردی آنچه با من بود اگر حتی ندیدی قطره ای را که برای تو بروی گونه ی تنهایی ام خشکید یا حتی نفهمیدی چگونه دوستت داشتم . . .
  4. amir fadaie

    "من"! نمی فهمی چه می گویم ؟ تعارف ها کنار جای تو آنجاست. . . آنجا. . . آن طرف. . . بالای دار...

    "من"! نمی فهمی چه می گویم ؟ تعارف ها کنار جای تو آنجاست. . . آنجا. . . آن طرف. . . بالای دار "من"! تو زندانی برایم، دست و پایم را نگیر "من"! رهایم کن ، برایم مرز می سازی، بمیر ! "من"! خداحافظ که دارم می روم آن دورتر می روم آنجا که باشم بر بدی مجبورتر ! "من"! مرا می بخشی آیا؟ قدر تو...
  5. amir fadaie

    ثانیه های خاکستری...

    پنهان شدی و در كلماتم رها شدی با من رفیق بودی و از من جدا شدی دیر آمدی به خاطرم ای نام ِ ناشناس با من چه دیر دوست شدی ، آشنا شدی روی لبم نشستی و من از تو بی خبر چیزی شبیه بوسه ، شبیه دعا شدی زیبایی ات به رنگ صدا و سكوت بود در گل سكوت كردی و در من صدا شدی رویای فاتحانه ی یک قلب...
  6. amir fadaie

    مي خواهم برايت مرهمي باشم ! براي آن نگاه خسته اي که مي دانم اميدش به لبخندي ست مي خواهم...

    مي خواهم برايت مرهمي باشم ! براي آن نگاه خسته اي که مي دانم اميدش به لبخندي ست مي خواهم برايت لبخند باشم ! براي آن دلي که از اميد ، خالي ست مي خواهم دست هايت را در دست هاي آسمان بگذارم تا باور کني آسمان هم ، براي تو آغوش مي گشايد ! من تو را مرهمي خواهم بود گرچه . . . دلي دارم که...
  7. amir fadaie

    سکوت لحظه های سردم را تنها ترنم نوای تو می توانست بشکند همه لحظه های گرمم و تمامی سکوتهای...

    سکوت لحظه های سردم را تنها ترنم نوای تو می توانست بشکند همه لحظه های گرمم و تمامی سکوتهای سردم را به تو مدیونم با شکستن حباب آرزوهایم قفلی را بر دروازه قلبم کوبیده ای قفلی که تنها با نگاه تو می توانست دوباره گشایش یابد حال دروازه قلبم را گشوده ام اما . . . اما چه کسی توان رویارویی با...
  8. amir fadaie

    رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم ندیدنت را با تنهایی هایم در هم آمیختم و به غربت رسیدم...

    رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم ندیدنت را با تنهایی هایم در هم آمیختم و به غربت رسیدم . . . طعم شیرین خنده هایت را در رویا می چشیدم . . . اما . . . رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته ای ؟ من چگونه می توانم به چشمان رویا آلودم صداقت دیدنت را ابراز کنم ؟ قلبم ، عمرم و چشمانم به...
  9. amir fadaie

    رفتن...

    رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم ندیدنت را با تنهایی هایم در هم آمیختم و به غربت رسیدم . . . طعم شیرین خنده هایت را در رویا می چشیدم . . . اما . . . رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته ای ؟ من چگونه می توانم به چشمان رویا آلودم صداقت دیدنت را ابراز کنم ؟ قلبم ، عمرم و چشمانم به...
  10. amir fadaie

    رد پای احساس ...

    ماه زیر فقر تابش دست هایم متورم از سکوت شب پاشیده به هلال تنم هنوز می ترسم کسی که پشت در است خودم باشد آمده مرا کابوس ببیند پشت دیوار بلند آرزوهایم هنوز لولوی کودکی ناخن هایش برق می زند من می ترسم از گربه های گرسنه ی شب می خواهم برگردم پرنده های گلویم بی قفس ماندند نه این ماه...
  11. amir fadaie

    بار دگر دوست را بدرقه راه کردم . . . من چقدر از رفتن بیزارم دوست رفت من ماندم و انبوه سوال...

    بار دگر دوست را بدرقه راه کردم . . . من چقدر از رفتن بیزارم دوست رفت من ماندم و انبوه سوال یه قدم مانده به صبح بار سفر بست چه شبی بود دیشب اولش فکرکردم ، سفرش کوتاه است گفتم ای دل تو برو آب بیاور و قرآن به سلامت برود ، برگردد دوست گفت قرآن بیاور ، آب نه . . . من تعجب کردم گفتم...
  12. amir fadaie

    گریه کن ای دل..........

    خالی از باور رویا شده ام ! چونکه رویا به حقیقت پیوست و دلم باز شکست ! و بناگه دیدم که دلم در پی یک راه دگر باز افتاده و خیزان ، به ره است ! بس عجب بود صبوری مرا ! خسته و زخمی و غمناک و ُبدون رویا من کجا می رفتم ؟! بس عجب بود که با دیدن ِ صد بار شکست ! دل من بود و یا ذهن و یا روح...
  13. amir fadaie

    آرزوهای گمشده...

    صدای پای گریمو ، ستاره های دور شنید عشق تو این دل منو ، به نقطه های کور کشید حسرت ِ بوسه از لبات ، شده یه عادت عمیق منو نشونده روبروت ، الان یه ساعته دقیق ! محو تماشای چشات ، یه عکس سرد مونده برام که فال آیندمو این یه قاب عکس خونده برام گفته شب و بیداریاش ، صبح و یه انتظار سرد گریه...
  14. amir fadaie

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد...

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد آخرین بازی رویایش . . . کمی گستاخ و بی پروا چون قاصدک در باد و رویایش شبیه شهزاده های قصه های ناب بود در یاد و رویایش کمی تنها مثل من در تب"رویا" کمی با دستهایش شاخه ای می چید و می پراند با...
  15. amir fadaie

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد...

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد آخرین بازی رویایش . . . کمی گستاخ و بی پروا چون قاصدک در باد و رویایش شبیه شهزاده های قصه های ناب بود در یاد و رویایش کمی تنها مثل من در تب"رویا" کمی با دستهایش شاخه ای می چید و می پراند با...
  16. amir fadaie

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد...

    در هاله ای وهم انگیز کم کمک گم شد آخرین روزهای کوتاهش . . . در گنجه ای سرد و رمزآمیز پنهان شد آخرین بازی رویایش . . . کمی گستاخ و بی پروا چون قاصدک در باد و رویایش شبیه شهزاده های قصه های ناب بود در یاد و رویایش کمی تنها مثل من در تب"رویا" کمی با دستهایش شاخه ای می چید و می پراند با...
  17. amir fadaie

    ثانیه های خاکستری...

    گذشت . . . ساله هاي كه چشمانم به راهت ماند . . . نياميدي و پير شد تمام آرزو هايم هر آنچه كه در تو مي جستم و به خاك سپاردمش . . . دلم را ، در تابوتي از جنس فراموشي در سرزمين مردگان عاشق . . . و گذشت هر چه بود و هر چه گذشت بود و مي گذرد . . . اين تلخي لحظه ها شوم تنهايي در زماني...
  18. amir fadaie

    گذشت . . . ساله هاي كه چشمانم به راهت ماند . . . نياميدي و پير شد تمام آرزو هايم هر آنچه كه...

    گذشت . . . ساله هاي كه چشمانم به راهت ماند . . . نياميدي و پير شد تمام آرزو هايم هر آنچه كه در تو مي جستم و به خاك سپاردمش . . . دلم را ، در تابوتي از جنس فراموشي در سرزمين مردگان عاشق . . . و گذشت هر چه بود و هر چه گذشت بود و مي گذرد . . . اين تلخي لحظه ها شوم تنهايي در زماني...
  19. amir fadaie

    گاهی آنقدر دلتنگی ام اوج می گیرید که سقوط اشک هایم زمین را چاک می دهند و ناله هایم ، تمام...

    گاهی آنقدر دلتنگی ام اوج می گیرید که سقوط اشک هایم زمین را چاک می دهند و ناله هایم ، تمام حجم خلاء اطرافم را فرا می گیرد گاهی که دلتنگت می شوم . . . تمام ذهنم را جستجو می کنم تا دوباره لبخند هایت را به یاد آروم . . . گاهی که از خود بی خود می شوم تمام کوچه های شهر را برای دوباره دیدنت...
  20. amir fadaie

    رد پای احساس ...

    گاهی آنقدر دلتنگی ام اوج می گیرید که سقوط اشک هایم زمین را چاک می دهند و ناله هایم ، تمام حجم خلاء اطرافم را فرا می گیرد گاهی که دلتنگت می شوم . . . تمام ذهنم را جستجو می کنم تا دوباره لبخند هایت را به یاد آروم . . . گاهی که از خود بی خود می شوم تمام کوچه های شهر را برای دوباره دیدنت...
بالا