نتایح جستجو

  1. سرينا

    افاضات خنده دار

    وزير مسکن : مشکل گران بودن خانه نيست، مردم پول ندارند! :biggrin::biggrin::biggrin::D
  2. سرينا

    ممنون . نوشته هاي زيبايي بود 1تشكر براي بعضياش كم بود

    ممنون . نوشته هاي زيبايي بود 1تشكر براي بعضياش كم بود
  3. سرينا

    متشكرم :gol: منم اين روز رو به شما تبريك ميگم

    متشكرم :gol: منم اين روز رو به شما تبريك ميگم
  4. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد تیره نگاه حسرتم حیران به رویت در این فکرم که دستی پیش آید و من ناگه گشایم پر به سویت در این فکرم که در یک لحظه غفلت از این زندان خاموش پر بگیرم به چشم مرد زندانبان بخندم...
  5. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    از یاد رفته یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانم چه خطایی کردم که ز من رشته الفت بگسست در دلش جایی اگر بود مرا پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا مینگرم باز هم اوست که به چشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز...
  6. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    رمیده نمی دانم چه می خواهم خدا یا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز ز جمع آشنایان میگریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم ویکرنگ هستند ولی در باطن از فرط...
  7. سرينا

    ممنون عزيزم. اين روز بر شما هم مبارك:gol::gol:

    ممنون عزيزم. اين روز بر شما هم مبارك:gol::gol:
  8. سرينا

    يه تاپيك فوق العاده احساسي!!!!!!

    خوب اون انگشت شصت پاته كه رفته تو چشت! در بياريش گريت قطع ميشه! :surprised: بي ادبي ديگه چي بت بگم:w05:
  9. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دلی که غيب نمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد به خط وخال گدايان مده خزينه دل به دست شاهوشی ده که محترم دارد نه هردرخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که اين قدم دارد رسيدموسم آن کز طرب چو نرگس مست نهد به پای قدح هر که شش درم دارد زر ازبهای می اکنون چو گل دريغ مدار که عقل کل...
  10. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بيار نفحه‌ای از گيسوی معنبر دوست به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پيامی از بر دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای ديده بياور غباری از در دوست من گدا و تمنای وصل او هيهات مگر به خواب ببينم خيال منظر دوست دل صنوبريم همچو بيد لرزان...
  11. سرينا

    مرسي عزيزم ني ني ملوسيه دلم ميخواد گازش بگيرم:love:

    مرسي عزيزم ني ني ملوسيه دلم ميخواد گازش بگيرم:love:
  12. سرينا

    عزيزم قابلي نداشت:gol: در عوض يه دوست خوب پيدا كردم :love::w40:

    عزيزم قابلي نداشت:gol: در عوض يه دوست خوب پيدا كردم :love::w40:
  13. سرينا

    :gol::heart:man be shoma ray dadam

    :gol::heart:man be shoma ray dadam
  14. سرينا

    فراق یار

    من و آواي گرمت را شنودن بدين آوا غم دل را زدودن از اول كار من دلدادگي بود وليكن شيوه ي تو دل ربودن گرفت از من مجال ديده بستن همه شب بر خيالت در گشودن قرار عمر من بر كاستن بود تو را بر لطف و زيبايي فزودن غم شيرين دوري بر من آموخت سخن گفتن غزل خواندن سرودن من و شب هاي غرببت تا سحرگاه چو شمعي گريه...
  15. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم من نالی خوش نوایم و خاموش ای دریغ لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم دستی به سینه ی من...
  16. سرينا

    شعر نو

    دل چون توان بریدن ازو مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش مگوی که بی حاصل است این جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست ای وای بر من و دل من ، قاتل است این منت چرا نهیم که بر...
  17. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد زهی امید که کامی از آن دهان می جست زهی خیال که دستی در آن کمر می زد دریچه ای به تماشای...
  18. سرينا

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت...
بالا