نتایح جستجو

گاهى بایدبغضت رابخورى واشکت را نگه داری که مبادا دل کسى بلرزد… حتى درتنهایى خودت حق اشک ریختن ندارى چراکه قرمزى چشمهایت دل میشکند!!

قول داده ام گاهے،هراز گاهے فانوس یادت را بے چراغ و چلچله روشن کنم خیالت راحت، من ھمان منم هنوز هم در این شبهاے بے خواب و بے خاطرہ میان این کوچه هاے تاریک پرسہ میزنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد خیالت راحت…

خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است…! اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم میخواهم لج کنم، با خودم، با تو، با همه ی دنیا…! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی…؟؟! خسته ام …...

بی تابم! دلم تاب می خواهد و یک هل محکم! که دلم هری بریزد پایین هرچه را در خودش تلنبار کرده…

می شنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید… به دار کشیده مرا،بغض نبودنت…!!

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

أمن یجیب المضطر إذا دعاه و یکشف السوء

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مرسی دوست عزیزم ایشاله سالی باشه پر خیر و برکت توام با سلامتی برای همه

خدایا احساس میکنم هرچی بیشتر برای رهایی از مرداب دلتنگی و سختی های این دنیادست و پا می زنم بیشتر غرق می شم و فرو میرم !خودت می گی هر وقت به لبه پرتگاه رسیدی نترس ! چون یا دستت رو میگیرم یا پره پرواز میدم بهت خدای من !!خودت که خوب می دونی بدون تو هیچمفکر کنم وقتش رسیده ، سنگ ریزه های زیر پام در...

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

خدایا؛ دلم را آنانی می شکنند؛ که هرگز دلم به شکستن دلشان راضی نمی شود ...!

گاهی دلم می گیرد از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرمفریبت می دهنددلم می گیرد از خورشیدی که گرم نمی کندو نوری که تاریکی می دهداز کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهنددلم می گیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشاردو نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بینداز دوستی که...

خـــــدایــــا...تمــام خنــــده هـای تلـــــــخ امـــــــروزم را میدهــــم یکی از گریــــه هـای شیــــــریــن بچـگـی ام را بهـــــم پــس بــده...! خــدایــــا... در دنیــــــــای تــــــــو؛ بــــی تــــــو،خیـــلـی تـنـهـــــام...! به جـــز تـــو، نمیــشــــه بـه کســی دل بسـت و اعــتـــمـــاد...

اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم. کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم. مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند. مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود. مي ترسم نتوانم بنويسم...

برای نبودن که ...!همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی .میتوانی همین جا پشت تمــــــام بغض هایت ...گم شده باشی ...!

در زندگی برایِ هر آدمی از یک روز … از یک جا … از یک نفر … به بعد … دیگر هیچ چیز مِثلِ قَبل نیست نه روزها ، نه رنگ ها، نه خیابانها … همه چیز میشود <دلتنگی> ساعتها به این می اندیشم که چرا زنده ام هنوز؟ مگـه نگفته بودم بی تو میمیرم؟ خدا یادش رفته مرا بکشد، یا تو قرار است برگردی؟!