دخترک فكري بود
فكر آن انشايي كه معلم مي خواست
" زندگي يعني چه ؟ "
دخترك از پدر پير و زمينگيرش خواست
تا دهد پاسخ او
پدرش شرمنده ، خسته و درمانده
روي از او برگرداند
سر به زانو زد و آرام گريست
دخترك اما ، تنها
لرزش شانه ي او را نگريست
وقتي از سوي پدر پاسخش را نگرفت
رو به مادر كرد و
با...