نتایح جستجو

  1. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    چهل روز باران می بارد!!! سیزده شب گذشت. سیزده شب تاریک و غمبار و در شب چهاردهم درهای آسمان ناگهان به رویم گشوده شد و من زنی را دیدم شکوهمند و زیبا. پوشیده در حریر نور. با نگاهی لبریز از پاکی و مهربانی و صدایی دل انگیز همچون صدای بال فرشته ها. همراه با زنی دیگر، او نیز فرشته وار و مهربان. هر...
  2. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    چهل روز باران می بارد!!! روز ها گذشت و شب های من یکی پس از دیگری در آرزوی دیدن آن مرد نورانی سپری شد، اما از او خبری نشد. گاه و بیگاه به دنیای خواب پناه می بردم تا مرد رویاهایم را بیابم اما هر بار ناامید تر از خواب بر می خاستم. گویی همه آن چیز ها خواب و خیالی بیش نبود و من غمگین ترین دختر...
  3. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    چهل روز باران می بارد!!! _ ای دختر یشوعا! ای شاهزاده خانم کنیز! داستان زندگی ات را ناتمام مگذار پیش از آن که خریدار دیگری از راه برسد و حرف هایت را به پایان برسان. _ خواب دیدم، چه خواب! ناگهان چشم و دلم غرق شد در روشنایی. آنگاه عیسی مسیح «ع» را دیدم، پوشیده در ردایی از نور. همراه با...
  4. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    چهل روز باران می بارد!!! _ اما چه ای بانو؟ _ اما ناگهان دلم لرزید، زمان لرزید. زمین لرزید. صلیب ها فرو افتادند و تخت در هم شکست. داماد از فراز تخت سرنگون شد و همچون مردگان بی حرکت ماند، شمع ها فرو مردند و جام ها واژگون شدند. رنگ از رخساره ی روحانیان پرید و پیکرشان به لرزه درآمد. قیصر...
  5. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    چهل روز باران می بارد!!! _ از دیار روم. _ پس ای زن مسیحی! چرا از خریداران خود روی می پوشانی؟ مگر نمی خواهی که تو را به فروش برسانند؟ مگر نمی دانی که اینجا بازار برده فروشان بغداد است؟ شهر قصه های هزار و یک شب ، پایتخت زَر و زیبایی. نگاه کن! ببین که این مردان ثروتمند چگونه برای دیدن تو...
  6. yasna1373

    امضاء

    هیچ کس هم اگر باور نکند تو باور می کنی، تو مادر منی، تو مرا بزرگ کرده ای بی آنکه یک دروغ به من بیاموزی، تو میدانی که مرا نیاز به دروغ گفتن نیست، مگر حرف راست تمام شده است؟ چه بسیار حرف راست که هنوز ناگفته مانده است، چرا دروغ بگویم؟ اصلا چه اصراری است که مردم باور کنند؟ مردم دیده های خویش را...
  7. yasna1373

    فقط برای این‌که بگم دوستت دارم!

    یادش بخیر تابستون یکی از دوستان صمیمیم از تهران با خانوادش اومده بودن مشهد چند روزی خونمون موندنو کارایی که مشهد داشتنو انجام دادن و بعد از چند روز تصمیم گرفتن برگردن شهرشون و حدودا ساعت 11 صبح بود که زدن به جاده و رفتن. بعد از یک ساعت بهش زنگ زدم گفتم: کجایی؟ گفت: حدودا 50 کیلومتر از شهر...
  8. yasna1373

    دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز

    سرت را اگر روی پایم بگذاری، دستم را اگر در میان موهایت گم کنی، چشم های بسته ات را اگر به من بدوزی، کلام مرا شاید بهتر دریابی. صدای دلخراش خمپاره می خواهد نگذارد که تو حرف هایم را بشنوی. این جاده قلوه کن شده از گلوله های نابینای دشمن، این تکان های بی وقفه و ناگزیر آمبولانس، غرّش گاه و...
  9. yasna1373

    چهل روز باران می بارد!!!

    « چهل روز باران می بارد; چهل روز تمام. آنگاه مردگان از قبر ها بیرون می آیند. خاک را از موی خود می تکانند و به دیدار زندگان می روند.» سر خط که آمد، شب بود. نرم و لطیف، مانند مخملی سیاه، جاری در اتاقش و او می خواست داستان زندگی مردی را بنویسد هزار و صد و هفتاد و پنج ساله. مردی فراخ پیشانی...
  10. yasna1373

    [IMG]

    [IMG]
  11. yasna1373

    [IMG]

    [IMG]
  12. yasna1373

    [IMG]

    [IMG]
  13. yasna1373

    مسابقه ی فوتبال حیثیتی دخترا و پسران

    دختررررررررررررررررررررررررررر
  14. yasna1373

    مسابقه ی فوتبال حیثیتی دخترا و پسران

    girlllllllllllllllllllllllllllllllll
  15. yasna1373

    مسابقه ی فوتبال حیثیتی دخترا و پسران

    دخترررررررررررررر
  16. yasna1373

    عکسی زیبا از داخل ضریح امام حسین (ع)

    درختی که هر ظهر روز عاشورا خون میگرید
  17. yasna1373

    عکسی زیبا از داخل ضریح امام حسین (ع)

    تصویری بسیار قدیمی از حرم مطهر امام حسین «علیه السلام»
بالا