امضاء
عکس پدر را از طاقچه برداشتم و بر زمین گذاشتم، کارنامه را گذاشتم پیش روی پدر. گفتم: امضاء کن، نگفتم خواهش می کنم، گفتم باید امضاء کنی، نمره های بچه ات را باید ببینی، ببینی که در این یک سال که تو نبوده ای او چه کرده است، گفتم این باید را من نمی گویم. مدرسه گفته است، حرف هم نمی فهمد، من...