نتایح جستجو

  1. yasna1373

    همسرمان مهم‌تر است یا پدر و مادرمان؟ نظر شما چیه ؟؟؟؟؟

    با همه ی نظراتتون موافقم. ولی اگه کسی پدر و مادش باهاش کاری کرده باشن، که خیلی نامردی بوده. و تو اون موقعیت همسرش تنها همدمش باشه. هر چند حالا هم با پدر و مادرم خوبم، ولی هر موقع می خوام خوب و خوش باشم، یاد کارشون که می افتم، ازشون بدم میاد.
  2. yasna1373

    همسرمان مهم‌تر است یا پدر و مادرمان؟ نظر شما چیه ؟؟؟؟؟

    من به شخصه برام همسرم مهمتره تا پدر و مادرم. نمیدونم چرا؟؟؟:redface:
  3. yasna1373

    سلام عزیزم، مرسی. ممنون که درخواستم رو پذیرفتی. [IMG]

    سلام عزیزم، مرسی. ممنون که درخواستم رو پذیرفتی. [IMG]
  4. yasna1373

    بابا شجاع الدین...

    بابا شجاع الدین... السلام علیک ایها العبد الصالح فرزند مرحوم میرزا می گوید: عده ای از دوستان از خارج کشور آمده بودند و مشتاق بودند قبر ابولولو را زیارت کنند و بسیار بر این مسئله تاکید می کردند، فرزند مرحوم میرزا، می گوید قراری گذاشتیم که بعد از ظهر به طرف مزار حرکت کنیم. خدمت مرحوم...
  5. yasna1373

    بابا شجاع الدین...

    بابا شجاع الدین... نحوه آشنايي جناب ابولولو با حضرت اميرالمومنين: يکي از محبين و دوستداران نزديک اميرالمومنين شهيد مظلوم جناب هرمزان بوده است . که قبل از اسارت به دست مسلمانان فرمانرواي سابق شوش و شوشتر بوده . همچنين وي بنا بر بعضي نقل ها پسر يزدگرد سوم پادشاه وقت ايران و برادر عليا مخدره...
  6. yasna1373

    سلام عزیزم، ممنون برای ادت ، امیدوارم دوست خوبی برات باشم.;):gol:

    سلام عزیزم، ممنون برای ادت ، امیدوارم دوست خوبی برات باشم.;):gol:
  7. yasna1373

    [IMG] [IMG]

    [IMG] [IMG]
  8. yasna1373

    بابا شجاع الدین...

    این روز خجسته رو به شما تبریک عرض می کنم دوستان عزیز.:)
  9. yasna1373

    آیا میتونی کسی که قلبت را شکسته ببخشی؟

    می بخشم، ولی هیچ وقت دیگه دوست ندارم قیافشو ببینم.:biggrin:
  10. yasna1373

    یاری امام

    زهیر بن قین از طرفداران عثمان و از مخالفان حضرت علی «علیه السلام» بود. امام حسین «علیه السلام» را خوب می شناخت و از نامه های کوفیان به ایشون هم آگاه بود. به ناچار با امام هم مسیر شده بود و به همین خاطر در طول مسیر خودش رو از امام و همراهانش پنهان می کرد تا مبادا امام ازش کمک بخواهد. روز...
  11. yasna1373

    شهادت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» 18 سالگی یا 24 سالگی؟؟؟

    آنجه از کودکی شنیدیم این بود که حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» در سن 18 سالگی به شهادت رسیدند. و امروز زمزمه هایی به گوشمان می رسد که ایشان در سن 24 سالگی به شهادت رسیدند. با یک تحقیق مختصر منشأ این اختلاف ها پیدا شد، خودتان مطالعه کنید: شمس الدین ذهبی یکی از بزرگان اهل سنت هست، او...
  12. yasna1373

    حجاب و پوشش از دیدگاه حضرت فاطمه «سلام الله علیها»

    1 _ پرهیز از نامحرمان مردی نابینا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امیرالمؤمنین «علیه السلام» شد. پیامبر «صلی الله علیه و آله» مشاهده فرمود که حضرت زهرا «سلام الله علیها» برخاست، فرمود: دخترم! این مرد نابیناست. پاسخ داد: _ حدیث قالت فاطمه «سلام الله علیها»: اِن لَم...
  13. yasna1373

    بابا شجاع الدین...

    ........... اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وال محمد ............ پیروز نهاوندی یا ابولؤلؤ قاتل عمر بن خطاب از زندگی او هیچ دانسته نیست و شهرت او تنها به دلیل قتل عمر است. درباره اصل و نسب و اعتقاد او میان منابع، اشتراك اندكی دیده می‌شود. منابع متأخرتر نیز جز تكرار گفته‌های...
  14. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب وقتی اومدم خونه دیدم رنگ آب حوض کوچولوم عوض شده، اول فکر کردم خون باباست که رنگ حوض رو هم عوض کرده، قرمزش کرده، مثل همه جای دیگه، ولی خوب که نگاه کردم دیدم مامانت تو حوض نیست. گفتم: مامان، مامان ماهی بزرگه تو حوض نیست. مامان ولی جواب نداد. چشمم افتاد به لبه...
  15. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب صدای گریه مردم نمی گذاره خوب حرفامو بشنوی بابا جون، بیا بریم خونه تا بهت بگم ... این پیرمرده کیه که داره گریه می کنه و حرف میزنه: _ یه مسلمون این دخترو برداره از رو نعش باباش. همه وایستادین دارین زار میزنین که چی؟ الآن روحش میپره این دختر، داره خودشو می کشه، یک کاری...
  16. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب بابا از کمر تا میشه، دولا میشه و میپیچه به خودش، دستاشم تو خودش جمع می کنه، مثل کسی که دلش درد می کنه، موتور سوارا هنوز نرفتن، دارن بابا رو نگاه می کنن، می خوان دوباره بکشنش؟ بابا می خواد بخوره زمین، یک دستشو میگیره به دیوار، دست دیگه هنوز روی دلشه، دیوار خونی میشه، دست...
  17. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب چقدر طولش میده بابا، گفته بود صبح زود، الآن که صبح دیره هنوز نیومده، آفتاب پهن شده تو خیابونا، این موتور سواره چرا هی میاد و میره؟ هی میره سرِ خیابون، هی میره ته خیابون. چه قدر هم به من نگاه می کنه، انگار داره میاد اینور. اون که پشت نشسته و یک ساک دستشه میگه: _...
  18. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب وقتی اومدم تو حیاط دوباره آمدم پیشت، ولی لب حوض ننشستم، یادته که، پولکات از خوشحالی داشت برق میزد. یه جا نمی تونستی واستی، هی میرفتی اینور هی میرفتی اونور. بالهاتو تکون میدادی، انگار توی آب پر میزدی. بهت گفتم: کاش تو هم یه دونه بابا داشتی که امروز از سفر می اومد،...
  19. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب وقتی که صبحانمو خوردم، مامان گفت بیا موهاتو ببافم روش هم پاپیون بزنم. گفتم: تو که میدونی بابا اینجوری دوست نداره، پس چرا میگی؟ گفت: چکار کنم پس؟ گفتم: قشنگ شونه کن، بریز دورم، دو تا سنجاق گلدارم بزن دو طرفش، بالای گوشام. گفت: باشه، پس اول لباستو بپوش...
  20. yasna1373

    آبی، اما به رنگ غروب

    آبی، اما به رنگ غروب وقتی که دستم رو کردم تو آب، موج آمد و آمد تا رسید به تو، بیدار شدی، چشم هاتو باز کردی. خودتو تکون دادی، اومدی روی آب، مامانت هم دنبالت. حتما تعجب کردی که چرا امروز من اینقدر زود بیدار شدم. سه ماه تموم بود که صبح زود بیدار نشده بودم، بایدم تعجب می کردی آخه تو که از...
بالا