نتایح جستجو

  1. baroonearamesh

    برای عروس خانم گل که خودش گله .. [IMG]

    برای عروس خانم گل که خودش گله .. [IMG]
  2. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  3. baroonearamesh

    به به سلام عروس خانوم ....[IMG] خیلی خوش اومدی ... خیلی خیلی تبریک ...[IMG] مطمئنم درست...

    به به سلام عروس خانوم ....[IMG] خیلی خوش اومدی ... خیلی خیلی تبریک ...[IMG] مطمئنم درست فهمیدم ...!! هرچی باشه خواهر دومادم ...!! اما اول از همه ابجیه خودتم اگه قبول کنی .... براتون بهترین ارزوها را دارم .... در انتهای خوشبختی کنار هم سلامت و هرلحظه عاشقانه تر زندگی کنید ...[IMG].
  4. baroonearamesh

    برای عزیزمون دعا کنید

    انشالله که حالشون خوب میشه ... توکل به خدا .. خدا همه مریض ها را شفا بده ... انشالله:gol: .............. من هم یه مریضی دارم بین دعاهاتون برای جوون ما هم دعا کنید ..
  5. baroonearamesh

    [IMG][IMG][IMG]

    [IMG][IMG][IMG]
  6. baroonearamesh

    آهـــــــــاي تولده اينجا... پاشين بياين، همه دعوتين!

    به به چه خبره اینجا ... تولده ... اونم تولد داداش کوچیکه ما .. به به چه شود .. داداشی تولدت خیلییییی مبارک .... برات بهترین ها را از مهربانترین خالق خواستارم ... و امیدوارم به همه ارزوهای قشنگت برسی .. و در کنار خانواده عزیزت و زیر سایه خدا همیشه سلامت و موفقو...
  7. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  8. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    خیلی خوشحال شدم ...:gol: یه داستان میزارم و رفع زحمت برا امتحانام دعا بفرمایید :redface: شبتون نقره ای .. ......................................................... تزریق خون سالها پيش که من به عنوان داوطلب در بيمارستان کار مي کردم، دختري به بيماري عجيب و سختي دچار شده بود و تنها...
  9. baroonearamesh

    سلام ادمین عزیز خسته نباشید این دومین محرمیه که مهمونه این باشگاه هستم ... امسال با این نوار...

    سلام ادمین عزیز خسته نباشید این دومین محرمیه که مهمونه این باشگاه هستم ... امسال با این نوار مشکی باشگاه هم عذادار اماممون شد خیلی کار قشنگی کردین ممنون
  10. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  11. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام حمید خان .. خوبی ؟ :gol: قابل نداشت معصومه عزیزم :heart:
  12. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  13. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  14. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  15. baroonearamesh

    [IMG]

    [IMG]
  16. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    دختري ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولي هرگز نمي توانست با مادرشوهرش کنار بيايد و هر روز با هم جرو بحث مي کردند. عاقبت يک روز دختر نزد داروسازي که دوست صميمي پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمي به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکي به او بدهد و مادر شوهرش کشته...
  17. baroonearamesh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام مهربونم .... ممنون گلم :gol: داستان میزارم برای خودت ...
بالا