رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ،خریدن دارد
بهترآن است که از دافِ پری سان! بخرم
بس که ابروی"تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
لبِ غرق رُژ و گیسوی...
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ،خریدن دارد
بهترآن است که از دافِ پری سان! بخرم
بس که ابروی"تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
لبِ غرق رُژ و گیسوی...
رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم
و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم
ناز از دلبر طنّاز ،خریدن دارد
بهترآن است که از دافِ پری سان! بخرم
بس که ابروی"تتو" با مژه اش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
لبِ غرق رُژ و گیسوی...
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
رقیب انگشت میخاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که میبینم نمیچینم