من با اين شعر شروع كردم:
از پس شيشه عينك استاد سرزنش وار به من مي نگرد
باز در چهره من مي خواند كه چه ها در دل من مي گذرد
مي كند مطلب خود را دنبال
بچه ها عشق گناه است گناه...
مي نشينم همه ساعت خاموش در دلم غوغايي است
ساكتم گرچه به ظاهر اما در دلم با غم تو دنيايي است
مبصر امروز چو اسمم خواند...