عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر...
اي نشسته درخيال من، فراموشم مكن
با فراموشي و تنهايي، هم آغوشم مكن
زندگاني مي كنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خويش، خاموشم مكن
مي تراود تا شراب بوسه از جام لبت
از شراب تلخ تنهايي قدح نوشم مكن
دودم و از شعله دارم دامني رنگين به بار
اين شرر از من مگير از نو سياه پوشم مكن
چون...
منم نظرم با شما يكيه.بحث ما هميشه دوستانه بوده و هست.مطمئن باش كه اختلافات سياسي و ديدگاههاي متفاوتي كه داريم باعث خللي در دوستيمون نميشه.ولي اين به قول شما رجز خونيا بحثو گرم ميكنه.
حتما كتاب سرچ ميكنم و ميخونم. منم دارم ميرم.
چشم.ياعلي