از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم، نشستیم روبهروش، هی از دور پاییدیم، واسش زیرلبی دوبیتی گفتیم، رفتوُاومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریلِ نیلبکِ مهرههای پشت، کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود. تو گرما، سرما، شبان وُ روزان، پشت خط...