من نامه ی بی نشانِ بر باد تو ام
آن خاطره ای که رفته از یاد تو ام
دل ها همه آباد ز آبادی تو است
دیریست که من خراب آباد تو ام
#بهروز_امیدی
@shortpoemomidi
دفتر مشقمو برگ ميزدم
خاطرات بچگی
دفتر نقاشيمو ورق زدم
خط های سياه سفيد
یادم اومد
شبای سرد
بی اميد
اشکامو پاک می کردم و
فقط با دوتا مداد رنگی
نقاشی هامو رنگ ميزدم
ب.امیدی
لالا لالا گل زردم
من از یارم پر دردم
لالا لالا گل جنگم
منم شيشه بزن سنگم
لالا لالا گل افسوس
به زندانت شدم محبوس
لالا لالا گل ریشه
من آن سروم بزن تيشه
لالا لالا گل زنبور
بزن نيشم بکن در گور
لالا لالا گل تاکم
بکار اندر سر خاکم
لالا لالا گل بادَم
برو با غير مکن یادم
لالا لالا مه منظر
مِسم دادی تورا...
تنانگی زنی مدهوش
چنگ بر تنم می زد
من که در کسری از ثانيه
سالها می خواستمش
برقی در چشمم زده بود
چشم هایم را که می بستم
صدها ليوان طرح دار
کشيده بودم خَم شده بود
رو به پيرمردی
فکر ميکنم
شبی با تن سردش
در آغوش گرمم
مُرد
بهروز امیدی