*M.A*
کاربر بیش فعال
انگار که تو آب شناورم و آروم آروم به سمت پایین غوطه میخورم و هیچ حرکتی متعلق و تحت اختیار خودم نیست
حتی زبانم هم الکن شده و قدرت صحبت کردنم هم دستم نیست
شدم ما هیچ ما نگاه به تمام معنی واقعی کلمه
چند روزه دوباره به صورت لاک پشتی حرکت میکنم انگار یه وقتایی مثل یک توپ که به زمین خورده هوا میرم و زمانی رو تو هوا معلق می مونم
به هیچ جا وصل نیستم همه رو میسپرم دست اون بالایی همه نگرانی هام همه تعلقاتم و میشم یک گوی تو خالی و بی وزن معلق..
الان درست در همون حالت به سر می برم میخوام که حرف بزنم و زبانم از کار افتاده میخوام که اعتراض کنم و سست و بی رمقم..
میخوام تلاش کنم که گیج و بی حواسم انگار که پاهام روی زمین نباشه..
واسه بیاد آوردن قدم هام باید هر چند دقیقه یکبار وایسم تمرکز کنم از نو فکر کنم که دقیقا میخواستم چیکار کنم هدف و قدم بعدیم چیه...
و بعد از کمی تلاش و به یاد آوردن برم به سمتش و انجامش بدم
نمی دونم دقیق چی میخوام دنبال چی ام ، یا اصلا باید باشم؟؟
یه وقتایی به طرز وحشتناکی گم میشم خودم رو گم میکنم و دوباره و دوباره باید بگردم دنبال خودم و اینکه چی میخوام و باز پیداشون کنم
یه جورایی دوباره خودمو پین کنم به زندگی..
از اول تا آخر گذشته حال اعتقادات خواسته هام و مرور کنم و یادم بیارم که دارم دنبال چی می گردم واسه چی دارم ادامه میدم...
گم شدم، دلم میخواد بشینم یه گوشه و به دیوار تکیه بدم و دستمو بذارم رو سرم و بی نام و نشون به اطرافم نگاه کنم تا بتونم پیدا کنم اون آدمی رو که منم..
گم شدم.. تو خودم..
گم شدم و این مرتبه دارم بیشتر جون میکنم ولی انگار هرچی بیشتر دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم اونقدر که استپ کردم و میترسم دیگه حرکتی بکنم که مبادا غرق بشم..
کجاست این دنیا، یادم رفته واسه چی اینجام شبا مثل دیوونه ها به سرگردونی طی میکنم..
نه چیزی نه کسی نه حسی هیچی هیچی درونم پیدا نمیشه شناوره شناورم.. معلقه معلق.. خنثیای خنثی..
کمکم کن وصل شم.. بگیر دستامو.. فقط یه چی از دور از اعماق وجودم صدام میکنه فقط یه صدا تو.. تو خودت صاحب این گمشده ای، پیداش کن زودتر از هر کس و هر چیز دیگری
تو می تونی... نذار بیشتر از این فرو برم این دفعه سخت تر شده، پیدام کن منو پیدا کن خدا.
حتی زبانم هم الکن شده و قدرت صحبت کردنم هم دستم نیست
شدم ما هیچ ما نگاه به تمام معنی واقعی کلمه
چند روزه دوباره به صورت لاک پشتی حرکت میکنم انگار یه وقتایی مثل یک توپ که به زمین خورده هوا میرم و زمانی رو تو هوا معلق می مونم
به هیچ جا وصل نیستم همه رو میسپرم دست اون بالایی همه نگرانی هام همه تعلقاتم و میشم یک گوی تو خالی و بی وزن معلق..
الان درست در همون حالت به سر می برم میخوام که حرف بزنم و زبانم از کار افتاده میخوام که اعتراض کنم و سست و بی رمقم..
میخوام تلاش کنم که گیج و بی حواسم انگار که پاهام روی زمین نباشه..
واسه بیاد آوردن قدم هام باید هر چند دقیقه یکبار وایسم تمرکز کنم از نو فکر کنم که دقیقا میخواستم چیکار کنم هدف و قدم بعدیم چیه...
و بعد از کمی تلاش و به یاد آوردن برم به سمتش و انجامش بدم
نمی دونم دقیق چی میخوام دنبال چی ام ، یا اصلا باید باشم؟؟
یه وقتایی به طرز وحشتناکی گم میشم خودم رو گم میکنم و دوباره و دوباره باید بگردم دنبال خودم و اینکه چی میخوام و باز پیداشون کنم
یه جورایی دوباره خودمو پین کنم به زندگی..
از اول تا آخر گذشته حال اعتقادات خواسته هام و مرور کنم و یادم بیارم که دارم دنبال چی می گردم واسه چی دارم ادامه میدم...
گم شدم، دلم میخواد بشینم یه گوشه و به دیوار تکیه بدم و دستمو بذارم رو سرم و بی نام و نشون به اطرافم نگاه کنم تا بتونم پیدا کنم اون آدمی رو که منم..
گم شدم.. تو خودم..
گم شدم و این مرتبه دارم بیشتر جون میکنم ولی انگار هرچی بیشتر دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم اونقدر که استپ کردم و میترسم دیگه حرکتی بکنم که مبادا غرق بشم..
کجاست این دنیا، یادم رفته واسه چی اینجام شبا مثل دیوونه ها به سرگردونی طی میکنم..
نه چیزی نه کسی نه حسی هیچی هیچی درونم پیدا نمیشه شناوره شناورم.. معلقه معلق.. خنثیای خنثی..
کمکم کن وصل شم.. بگیر دستامو.. فقط یه چی از دور از اعماق وجودم صدام میکنه فقط یه صدا تو.. تو خودت صاحب این گمشده ای، پیداش کن زودتر از هر کس و هر چیز دیگری
تو می تونی... نذار بیشتر از این فرو برم این دفعه سخت تر شده، پیدام کن منو پیدا کن خدا.