کاروان رفته و ما مانده زِ راه، گردِ این قافله را میبینیم
وادیِ ایمن و منزلگهِ دوست
گرچه دور است، ولی، آنقَدَر هست که بانگِ جرسی می آید
راه باید افتاد
گرچه رَه تاریک است و پر از وسوسه شیطانیست
لیک… “خورشیدِ هدایت” با توست
گامِ “اخلاص” تو را می یابد
تا به منزل برسی، کوله باری بردار، زاد و رَه توشه ای از “صبر و یقین”
زِرِهی از “تقوا”، مشعلی از “ایمان”
راه، جز با قدمِ “صدق” نمیگردد طی.