ساختن واژه ای به نام «فردا»
بزرگترین اشتباه انسان بود،
تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی
نداشتیم،
خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان،
غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم
انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد.
از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم،
همه چیز را گذاشتیم برای فردا.
از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا...
شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم....
«فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری.
پس امروز را زندگی کن!
نمی دانم؛ سیگار می کشم یا حسرت نبودنت را؟!
ریه هایم را پر از دود می کنم یا پر از آهِ رفتنت؟!
نمی دانم تو را دود می کنم یا خاطراتت را؟!
اصلا چه فرقی می کند؟
تو رفته ای و من؛ سیگار و حسرت و آه را با هم می کشم ..
امشب زمين و آسمان گرديده پر شور و شعف
امشب تمام عرشيان بهر زيارت بسته صف
امشب که عيدي ميدهد بر عاشقان شاه نجف
امشب تو هم مستي کن و دل را بري کن از اسف
زيرا به دنيا آمده مظهر عزت و شرف
*ميلاد نور مبارک*
امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند
روح القدس مدحت گری،حورا غزل خوانی کند
گیتی به تن پیراهن از انوار ربانی کند
شادی و غم با دل صفا پیدا و پنهانی کند
در سینه های سوخته آتش گلستانی کند
زیبد جهان هستی خود ، یکباره قربانی کند
ریحانۀ ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین بن علی امشب بدنیا آمده
امشب به روی دست خود، قرآن گرفته فاطمه
امشب ز باغ آرزو،ریحان گرفته فاطمه
امشب ز دریای ولا،مرجان گرفته فاطمه
امشب ز داور گوهر ایمان گرفته فاطمه
امشب برای اهل دل ،جانان گرفته فاطمه
امشب حسینش را به بر چون جان گرفته فاطمه
میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر
میرسد. بااین تفاوت که تو داری چوب چوپان دروغگو هایی را
میخوری که..
ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده...
افسوس که حرمت "دوستت دارم" را شکسته اند ...
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد
که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد!!
گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم
که چشم از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب میترسد
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست،
زیرا :
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است!
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است!
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند!
اگر جمعگرا باشد، میگویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است!
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکاراست!
و اگر نکند میگویند کافراست و بیدین!
به چشمهایم زل زد و گفت :
– با هم درستش می کنیم !
و من تازه فهمیدم تنهایی چه وسعت نامحدودی دارد،
“با هم”……چه لذتی داشت این با هم، حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نمی شد ؛
حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت .
حسی که به واژه ی ” با هم ” داشتم را
با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمی کردم!…
تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد،
می توانست حس من را در آن لحظات، درک کند!
دیگر نمی خواهم کسی به من عادت کند
من به کسی عادت کنم
یک روز باید جدا شد
باید تنها ماند
باید شکست
اما در این شکستگی تنها
فقط به تو فکر می کنم
من از اعتیاد تو خلاص نشدم
شاید خودم را پیدا کردم ..
{ بهمن فرسی }
ساعتهاي زيادي، پشت پنجره ميشينم و آدما رو تماشا مي كنم ...
آدمايي كه تند تند راه مي رن حتما يه جايي، كسي رو دارن كه منتظرشونه، اونايي كه يه گوشه ايستادن، قطعا منتظر كسي هستن كه نفس نفس داره مياد ...
اما آدمايي كه سرشون پايينه و آروم و تنها قدم مي زنن، حتما دارن به كسي كه نيست فكر مي كنن.
بنظرم، لذتي كه در "انتظارِ محال" هست، در "وصال" نيست.
واسه همين ميگم؛
بعضي آدما رو بايد، يكبار ديد و يك عمر.. بهشون فكر كرد.
:cry: