mani24
پسندها
36,378

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر بار که به او میگویم: "مراقب خودت باش"،

    در جواب این عبارت و با صدایی کاملا رسا میگفت: "مراقبم باش، مراقبتم"...

    حتا ترتیب این دو عبارت مهم است.

    اگر این دو راجابجا می گفت، هیچ فرقی با دیگران نداشت و چون تعارفات کلیشه ای تنها جمله ای بود و بس...!

    ولی او ابتدا فروتنانه تمنا می کرد و بعد با قدرت نشان می‌داد که کنارم ایستاده است.
    به احتمال ِ نبودنم فکر کن؛

    به اینکه چند بوسه از زمین کم خواهد شد؟

    و چند واژه از زمان؟

    پیش از آنکه چشم ببندی فکر کن؛

    که مرگ یک زن

    تا چه اندازه

    تعادل ِ جهان را در هم خواهد ریخت؟
    داشتم تصورت میکردم

    ساده،

    آرام،

    زیبا،

    با همان لباس آبی فیروزه ای ات.

    با همان دامن بلند گل دار .

    با اولین لبخندی که زدم،

    دیدم خدا کنارم نشسته و

    دست هایش را زیر چانه اش زده!

    نگاهم کرد و گفت...

    زیباست ها!
    عشق من

    من پسر دریا .........عاشقانه نوشتم و عاشقانه میگویم دوستت دارم دختر دریا ...


    شاید فرسنگ ها از تو دور بوده ام اما مدتها تو را در خود زندگی کرده ام .....


    و دوستت دارم ......و قلبم را به تو هدیه داده ام که تنها دارایی من است ....


    قلبم امانتی و هدیه ای از من به تو .......


    و در ساحل نیلگون دریا عاشقانه هایم و دلتنگی ام را به ابهای عاشق میسپارم که اغوشم را رهسپار دیار اغوشت کنن ...


    شاید سالها بعد ان زمان که از شهر کوچه های دلم گذر کنی مرا احساس کنی عشق من ...


    دوستت دارم حتی اگر دنیا و انسانها فاصله ها را میانمان علم کنن ...


    من همیشه عاشقت میمانم ....
    من !

    سخاوتمندانه "تو" را به قلبم هدیه میدهم..

    و سخت لرزانم از هدایه ای چنان با شکوه!!

    ای بهانه ی زیبای زنده بودنم :

    سطرهای جا مانده از از شور و احساس قلبم را به تو تقدیم میکنم ..

    و برای تو مینویسم..


    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست ..

    برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…

    برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…

    برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است..

    برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…

    برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است..

    برای تویی که عشقت معنای بودنم است..

    برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ..


    دوستت دارم تا ..

    نه!

    دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد..

    بی حد و مرز دوستت دارم..
    باتو عاشق شدم .......و همه ی ترانه هایم به حقیقت رسید

    تن سردم در وجود گرم تو حیات بخشیده شد ....

    من میزبان نفسهای عاشقانه توام ....

    من لیلی تو ....عاشق توام ....

    زندگی من

    منم ستاره ی رویایی تو .....

    او که شب را اغوشی از بالین ابرها برایت قرار خواهد داد ...

    او که تو را زندگی میکند .....در هرثانیه از زندگی اش ....

    اری ...من .......دختر ساحل نشین دریا .....دختر بهار همیشه عاشقم

    من...... ساحل را به تمنای همیشه دیدن تو سیراب خواهم کرد ....

    و مکتبی از عشق در محفل عاشقان ساحل نشین برپا......

    دریا را صندوقچه ی احساساتم و قلبم را قلمی از نوازش قرار خواهم داد ...

    پسر دریا ...

    اری ......

    من .....دختر اسمان محبت تو ...

    هر شب را به این امید به صبح میرسانم که فردایم را در ابدیت اغوش تو باشم ...پسر دریا ....


    دوستت دارم ...زندگی من ...




    یاد داشته باش

    هر وقت دلتنگ شدی

    به اسمان نگاه کن

    کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد

    و منتظر توست

    اشکهای تو را پاک می کند

    و دستهایت را صمیمانه می فشارد

    تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت

    به یاد داشته باش

    هر وقت دلتنگ شدی

    به اسمان نگاه کن

    و اگر باور داشته باشی

    می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند

    باور کن که با او هرگز تنها نیستی

    هرگز

    فقط کافی است

    عاشقا نه به اسمان نگاه کنی......

    تو را دوست دارم برای تمام لحظه هایی

    که از من از خلوص ثانیه ها

    از بی کرانی دستها و از روشنایی حضور پر کردی

    تو را دوست دارم به وسعت عروج خصمانه ی زمان

    که بر بام دلتنگی اتراق می کند

    تو را دوست دارم به بزرگی جای پای احساس

    بر سینه ی بی تاب تنهایی

    تو را دوست دارم نه به خاطر دیده ی آسمان رنگت

    به خاطر عظمت تابناک نگاهت

    که بر تاریکی دهکده ی خاموش دلم نظری کافیست

    تو را دوست دارم تا زمانی که کوه دلتنگی از صدای تو سرشار تخلخل می شود

    تا زمانی که هستم جسم در خاک کوی تو ساکن است .......

    بیا ....

    با من بیا به دنیای درونم ......و با چشمان خودت ببنین ......تمام من خود توست عشق من


    عشق من


    در کوچه ها .....

    ترنم اسمان نواخته میشود ...

    باران میبارد ...

    بوسه های عشق بر جای پای عاشقان نواخته میشود ...

    تو مرا میبینی .....در خودت ...

    دستم را میگیری ...

    و مرا به اسمان دلت رهسپار میکنی ......جانم را به جانت پایپند میکنی ...

    فصل نگاهمان را .....چه عاشقانه تماشا میکنیم ....

    باران . ...شاهد پیمان قلبمان ...

    مینوازد و ثبت میکند ..

    بوسه ها را ...

    نوازش ها را ..

    خاطرات را در هم اغوشیمان ....

    شاهزاده ی من ...

    زندگی من ..

    دل به دل میگوید که دلدار کیست ...که صندوقچه ی اسرار خاطرات چیست ...

    دلم غوغای عشق است و بس ..

    مگر عاشقی کار دلدار نیست ؟

    پس چرا تورادراین محفل رویایی زمزمه یار نیست ؟

    من مملوء از هر چه احساس دلواپسی ..تو را میجویم وانتظارم را پایانی نیست ..

    کجایی یار من ؟...که من از احساس تو در قلبم سرشارم و بس ...

    مرا شمیم بی قراری جوشان است و بس ...

    توئی تکیه گاه من ..

    مرا حبس کن در اغوشت ...که تو را زندانی از ابدیت ترانه ی ارامش است ...

    میخواهم ساکن شوم دنیا را

    دنیای من اغوش توست ..

    ساکن شوم کوچه های عشق را

    که همان قلب توست ...

    میخواهم بشنوم نغمه های روز های زندگی در سایه ی عشق را ...

    که همان ترنم صدای توست ..

    میخواهم .. عطر نفسهایت را در نوای کوچه باغ عشق ساکن نشینم ...

    که همان نفس کشیدن ازبازدم نفسهای توست ..

    مرا همراهی از دل باش ..مرا همراه روزهای وصال درمیعادگاهمان در اغوش یکدیگر باش ...

    دوستت دارم

    شاهزاده ی من ...

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا