snazari
پسندها
527

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تنها خداست که می داند
    "بهترین"
    در زندگی شما چگونه معنا می شود ...
    در سال نو آن بهترین را برایت آرزو میکنم
    :gol:سال نو مبارک :gol:
    به به سلاام سعيد خان :gol: احوال شما؟ خوبي؟ خوشي؟
    خوشحال شدم پيامتو ديدم
    ببخشيد دير جواب ميدم، خيلي وقت بود سر نزده بودم اينجا
    هر نیمه شب
    کلماتت
    در پاشویه چشمان من
    آب تنی می کنند :
    کاش هنوز هم تابستان
    شمع دانی های همسایه بود که
    رنگ به رنگ می شدند
    از عاشقانه های ساده امان
    و ما که
    تمام آسمان را
    ...پرستو می پوشیدیم …
    حالا تو نیستی
    و کنار بال پروانه ها بهار من
    روبان سیاه زده است
    تو نیستی و من
    همیشه بهاری تمام شده ام
    برای باغچه کوچک دلم ...
    تولد نغمه ايراني عزيز مهربون ترين دختر باشگاه
    از خانه بدر ، از كوچه برون‌، تنهايي ما سوي خدا مي رفت‌.
    در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران‌: انديشه


    رها مي رفت‌.
    خار آمد، و بيابان ، و سراب‌.
    كوه آمد و ، خواب‌.
    آواز پري : مرغي به هوا مي رفت؟
    - ني ، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت‌.
    شب مي شد و روز.
    جايي‌، شيطان نگران‌: تنهايي ما مي رفت‌.
    من در اين تاريكي
    فكر يك بره روشن هستم


    كه بيايد علف خستگي ام را بچرد.

    من در اين تاريكي
    امتداد تر بازوهايم را
    زير باراني مي بينم
    كه دعاهاي نخستين بشر را تر كرد.

    من در اين تاريكي
    درگشودم به چمن هاي قديم‌،
    به طلايي هايي‌، كه به ديوار اساطير تماشا كرديم‌.

    من در اين تاريكي
    ريشه ها را ديدم
    و براي بته نورس مرگ‌، آب را معني كردم‌.
    مي رفتيم‌، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه !
    راهي بود از ما تا گل هيچ .


    مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست‌.
    مي خوانديم: «بي تو دري بودم به برون‌، و نگاهي به كران‌،
    و صدايي به كوير.»
    مي رفتيم‌، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما
    مي باريد.
    خنديديم‌: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
    ما خاموش ، و بيابان نگران‌، و افق يك رشته نگاه‌.
    بنشستيم‌، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي‌، و زمين ها
    پر خواب‌.
    خوابيديم‌. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
    به به سلام سعيد جان...خوبي عزيز؟؟؟ خوش اومدي خيلي وقت بود خبري ازتون نبود...خوشحالم كه سالم و سرحاليد..
    مرسي از گل قشنگت عزيز...شادباشي.
    گفتید : نشنوید و نبینید
    گفتیم ما به چشم
    گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش
    گفتیم : دشوار حالتی ست ولی چشم
    دیدم اینک شما ز ما
    باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید
    آری شما که روی ز سنگ
    آری شما که دل از آهن دارید
    پشت شیشه تا بخواهی شب
    در اتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج
    در اتاق من صدای کاهش مقیاس می آمد
    لحظه های کوچک من تا ستاره فکر می کردند
    خواب روی چشم هایم چیزهایی را بنا میکرد
    یک فضای باز شن های ترنم
    جای پای دوست
    یک درخت
    با ساقه های خیالی
    با خاطره برگهای که سبز بود
    آینه میداند
    این تمام من است
    سلامممممممم
    کم لطف شدید:)
    دلم برا تک تک دوستام تنگ شده بود
    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار
    آسمان مکثی کرد
    رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
    و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
    «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
    و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
    می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد
    پس، به سمت گل تنهایی می‌پیچی
    دو قدم مانده به گل
    پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
    و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد
    در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی
    کودکی می‌بینی
    رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
    و از او می‌پرسی
    خانه دوست کجاست؟»
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا