م
پسندها
25

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
    آسمان تو چه رنگ است امروز؟
    آفتابی‌ست هوا؟
    یا گرفته است هنوز ؟
    من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
    دعای یک لب مستم که مستجاب نشد

    من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
    به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد

    پیامبری که به شوق رسالتی ابدی
    درون غار فنا گشت و انتخاب نشد...
    دلـــــم یک خیابان می خواهد بی انتهـــــــا

    بارانــــی نم نـــم

    و یک خـــــــدا

    که کمی با هــــم راه برویــــم.........
    خدا می داند
    گاهی دلم می خواهد
    دست خودم را بگیرم
    فقط بروم
    یک جای دور
    خیلی دور
    دورتر از دورها......................................
    بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
    بزن تار و بزن تار
    بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
    بزن تار و بزن تار
    برای کوچه غمگینم
    برای خونه غمگینم
    برای تو
    برای من
    برای هر کی مثل ما داره می خونه غمگینم
    بزن تار ای همیشه با من و از من قدیمی تر
    واسه اون که تو کار عاشقی می مونه غمگینم........................
    من تفنگی شده ام رو به نبودن هایت

    رو به یک پنجره در جمعیت تنهایت

    فکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم نزدیک کنم

    بی هوا بین ابروی تو شلیک کنم شلیک کنم

    خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت

    قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت

    موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد

    حسم از سردی این بی خبری فرق نکرد

    از دلم دور شدی فکر تو آمد به سرم

    خواب میبینمت از خواب نباید بپرم

    خواب پرواز تو با نامه ی خیسی در مشت...
    یادت رد شد...............
    برگی افتاد از افرایی
    ایوان پر شد از تنهایی
    بادی خزید و آرامید................................................
    تو آه منی اشتباه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویم
    تو همسفر نیمه راه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویم؟!
    پناه منی تکیه گاه منی؛ که زمزمه ات مانده در گوشم
    گناه منی بی گناه منی! که بار غمت مانده بر دوشم....

    صدای توام پا به پای توام؛ تو میبری ام رو به خاموشی
    غریبه ترین آشنای توام؛ که میکشدم این فراموشی…
    تمام منی ناتمام منی؛ چه بغض بدی در گلو دارم!
    بیا و بگو فکر حال منی؛ ببین که هنوز آرزو دارم

    علیرضا قربانی
    ما به خودمان یک عذرخواهی بدهکاریم
    برای تمام وقتهایی که سکوت کردیم
    ...
    مبادا آدم روبه رو، دلش چون ما بشکند............
    اي ايران مرزت چه ها كشيد
    چه خون ها در دامنت چكيد
    دور از تو شد مهر مردمان
    كي برپا ماني در اين جهان
    اي ... دشمن تو آشنا و در همين سراست
    در كمين عشق و حس و جان و خون ماست
    بر حال خويش انديشه كن
    راهي نوين را پيشه كن
    در راه نو آزادگي را مبر از ميان
    ويرانه كن ريشه بربران
    آزادي بهتر ز گوهر است
    كي در تو انسان برابر است
    خود برتر از ديگران مبين
    خاكت مثل خاك ديگر است
    تا .. عيش و نوش و سود حاكمان سراي توست
    فقر و مرگ و جنگ و غارت از براي توست
    بر حال خويش انديشه كن
    راهي نوين را پيشه كن
    در راه نو آزادگي را مبر از ميان
    ويرانه كن ريشه بربران
    ايران مهر تو برون كنم
    تا كي اين دل از تو خون كنم
    تا زندان هست و شكنجه هست
    بر گو با ظلم تو چون كنم
    تا ... گردش جهان بدور آسمان بپاست
    سرنگوني ستمگران شعار ماست
    برحال خويش انديشه كن
    راهي نوين را پيشه كن
    در راه نو آزادگي را مبر از ميان
    ويرانه كن ريشه بربران
    برایت دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
    مثل کلاغهای دم غروب
    هیج جا نیستم

    فقط گاهی

    یکی از پرهایم میافتد.............................
    کتایون ریزخراتی.
    اشتباه کردم....‌
    دوباره بر گردم؟؟؟؟؟......عقب
    از بیست سالگی ....
    نه ده سالگی....
    نه از ....
    نمی دونم از روز اول.‌‌‌..
    شاید منفی نه ماه و نه روز و نه ساعت....
    كسی كه سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده
    شكستن اعتمادشو وقتی خیلی جوون بوده
    هر اندازه كه میجنگه بازم حس میكنه بس نیست
    مثه تبعیده تنهاییش كه منتظر هیچكس نیست
    شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده.........
    فریدون-اسرایی
    تکرار بود و نبود....
    تکرار دیروز...امروز....فردا....
    تکرار چرخیدن زمین....خورشید....زمان....
    تکرار خوب ....تکرار خوب استمراری
    حال خوب استمراری...
    گذشته شیرین استمراری....
    آینده ......بعید....
    آینده خوب .....استمراری
    استمرار خوبی ها.....
    استمرار .....
    گاهی تنها یک نسیم ملایم بهاری انقدر دلنشین میشود که تمام روز برایت سرخوشی هدیه دارد....
    گاهی حرفی، نگاهی، سر زدنی حتی مجازی برایت انرژی وصف نشدنی دارد که آن سرش ناپیدا...
    گاهی....
    با گریه های یکریز
    یکریز
    مثل ثانیه های گریز

    با روزهای ریخته

    در پای باد

    با هفته های رفته

    با فصل های سوخته

    با سالهای سخت

    رفتیم و

    سوختیم و

    فروریختیم

    با اعتماد خاطره ای در یاد

    اما

    آن اتفاق ساده نیفتاد

    قیصر امین پور
    همیشه بخشی از آدم جایی جا می‌ماند
    آدم می‌رود
    اما بخش مهمی از او جایی جا می‌ماند
    در اتاق کودکی
    زیر درختانی
    یا در چشم‌های عابری .....

    آدم نمی‌داند چه گــم کرده است!
    همیشه بخشی از او نیست.......
    به کجا چنین شتابان؟؟؟؟


    آنجا یک قهوه خانه بود......
    اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای، چرا؟
    دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا می نشستیم و نفری یک استکان چای می خوردیم؟

    عجله، همیشه عجله......
    همین عصرها که بنشینی یک گوشه
    زل بزنی برای چند دقیقه
    به دور دستهای خیالت
    یعنی همان لحظه......
    خاطره ای تمام تو را رنج می دهد....!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا