من تفنگی شده ام رو به نبودن هایت
رو به یک پنجره در جمعیت تنهایت
فکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنم نزدیک کنم
بی هوا بین ابروی تو شلیک کنم شلیک کنم
خنده های تو مرا باز از این فاصله کشت
قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت
موج موهای بلند تو مرا غرق نکرد
حسم از سردی این بی خبری فرق نکرد
از دلم دور شدی فکر تو آمد به سرم
خواب میبینمت از خواب نباید بپرم
خواب پرواز تو با نامه ی خیسی در مشت...