hanieh esboee
پسندها
6

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیز
    نمی دونم.......
    [IMG] وظیفه من..تو..شما...انها...اینان...در مورد این افراد چی
    هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به تایپک های ما هم سری بزنی ...خوشحال می شیم
    ****** مژده به همه بچه های مهندسی باشگاه******* همه کتابهای ارشد مهندسی شیمی پارسه*******
    سلام هانیه خانم خوبی؟!
    ببخسید دیر شد اخه من تازه ثبت نام کردم وگرنه زودتر از این تبریک می گفتم انشاءا.. سال بعد اگه زنده بودم تلافی میکنم
    تاریخ تولد بهانه ای است تا فراموش نکنی آمدنت را
    نازنینم میلادت مبارک
    تاریخ تولد بهانه ای است تا فراموش نکنی آمدنت را
    نازنینم میلادت مبارک
    سلام عزیزم
    تولدت مبارک
    ان شاا... هزار ساله بشی
    منم امروز تولدمه
    امیدوارم موفق باشی
    سلام عزیزم
    تولدت مبارک
    ان شاا... هزار ساله بشی
    منم امروز تولدمه
    امیدوارم موفق باشی
    سلام عزیزم
    تولدت مبارک
    ان شاا... هزار ساله بشی
    منم امروز تولدمه
    امیدوارم موفق باشی
    salam to sait didam tavalodetone goftam tabrik begam ...age hanoz kar peyda nakardi ishala ke peyda koni...va dar hameye arsehaye zendegit movafagh bashi...TVALODET MOBARAK
    سلام
    خوبین شما ؟
    والا یادم نمیاد که ازتون اینو پرسیده باشم حالا اگه خودتونو معرفی کنین ممنون میشم
    بچه های مهندسی شیمی همه بیان تو** فیلمهای آموزشی مهدسی شیمی مهندسی شیمی**
    گنجشکی به خدا گفت : لانه ی کوچکی داشتم ، آرامگاه خسته گی هام ، سرپناه بی کسی هام ، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بود؟ خداوند گفت: ماری در راه لانه ات بود، تو خواب بودی، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار پرگشودی ! ! ! چه بلاها از تو به واسته ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی
    ناچار هر که صاحب روی نکو بود
    هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

    ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
    کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود

    نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
    بعد از هزار سال که خاکش سبو بود

    پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
    نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود

    ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
    مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود

    مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
    بگذار تا کنار و برت مشک بو بود

    پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
    نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود

    من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
    گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود

    بر می‌نیاید از دل تنگم نفس تمام
    چون ناله کسی که به چاهی فرو بود

    سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
    کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا