كشاورزي صنعتي كه با نابودي كشاورزي سنتي همراه بوده است، در سايه ادعاهايي كه عمدتاً توسط صاحبان صنايع جديد و در رأس آن صنعت بيوتكنولوژي ابراز ميشود، در حال گسترش است. نويسنده در اين مقاله، با استناد به اطلاعاتي مستدل و علمي، به رد نظرياتي ميپردازد كه برتري كشاورزي صنعتي، بر پايه آن بنيان نهاده شده است.دعاي اول: كشاورزي صنعتي به معضل گرسنگي پايان ميدهد
ادعاي فوق، ادعايي نادرست است، چرا كه گرسنگي امروز، نه محصول كمبود غذا بلكه زاييده فقر است. كشاورزي صنعتي با افزايش هزينههاي كشاورزان، وضعيت را بر كشاورزان سختتر نموده و در كشورهاي در حال توسعه، موجبات دوري و جدايي كشاورزان از زمينهايشان را فراهم آورده است.
هماكنون هشتصد ميليون نفر در سراسر جهان از گرسنگي رنج ميبرند. در هند، دويست ميليون نفر، در برزيل، هفت ميليون نفر و در ايالات متحده، 33 ميليون نفر با گرسنگي دست و پنجه نرم ميكنند و خلاصه اين كه در هر چهار ثانيه يك نفر از سوءتغذيه ميميرد. اگرچه ارتباط دادن گرسنگي با كمبود مواد غذايي، پديده جديد و ظاهراً غيرمنطقياي نيست، اما واقعيتها حكايت از آن دارد كه بيش از نياز ما، غذا در سراسر جهان وجود دارد و اين موضوع، حتي در كشورهايي كه با معضل گرسنگي مواجهند نيز صادق است.
ميزان گندم، برنج و غلات توليدي در دنياي امروز، ميتواند 3500 كالري مورد نياز روزانه هر فرد را تأمين نمايد. از اين رو ميتوان ادعا نمود كه محصولات توليد شده در جهان، توانايي تأمين 25/1 كيلو غلات، حبوبات و خشكبار، 500 گرم ميوه و سبزيجات و حتي 500 گرم گوشت، شير و تخممرغ را براي هر فرد دارد.
با اين وجود، شركتهاي غربي هم چنان به خريد زمينهاي حاصلخيز با هدف توليد محصولات زراعي صادراتي ادامه ميدهند. در گوشه و كنار جهان، در نتيجه چنين روندي، ميليونها كشاورز از زمينهاي خود بيرون رانده شدهاند، خانواده و جوامع آنان به فقر كشانيده شدهاند و ديگر توان توليد غذاي مورد نياز خود را ندارند. اينان با از دست دادن زمينهايشان به شهرها هجوم آوردهاند تا خوشبختي و سعادت خود را در آن جستوجو كنند كه عمدتاً هم به چيزي جز زندگي در زاغهها و محلههاي فقيرنشين دست نيافتهاند و اگر هم در چنين محيطها كاري براي خود دست و پا كنند، همواره بايد به دستمزدهاي ناكافي بسنده نمايند.
اگرچه كشاورزي صنعتي به فقر شهرها بيش از پيش دامن ميزند، اما تأثيرات پيامدهاي آن بر جوامع روستايي بسيار خانمان براندازتر است. «نياز» به استفاده مواد شيميايي افزودني، نوآوريهاي تكنولوژيكي و بذرهاي انحصاري موجب افزايش فزاينده هزينههاي كشاورزان شده است و اين در حالي است كه در صورت عدم روي آوردن به اين گونه الگوهاي جديد، بهاي ناچيزي براي محصولات طبيعياي كه نتيجه كار و تلاش كشاورزان ميباشد، پرداخت ميشود. بسياري از كشاورزان در چنين جوامعي، تنها بر ميزان بدهيهاي خود افزودهاند و برخي گزارشها در تعدادي از كشورها، از افزايش چشمگير خودكشي در بين كشاورزان حكايت دارد.
شركتهاي چند مليتياي كه در حال گسترش استيلاي خود بر زمينهاي زراعي در سراسر جهان هستند، محصولاتي با بالاترين سود ممكن را توليد مينمايند. اين شركتها به جاي توليد محصولات غذايي مورد نياز جوامع بومي، توجه خود را به توليد محصولات صادراتياي همچون پنبه، سويا، قهوه و انواع گل متمركز نمودهاند، محصولات مورد مصرف محلي نيز عمدتاً در زمينهايي با حاصلخيزي كمتر كشت شده كه نتيجهي آن، كاهش برداشت و افزايش گرسنگي است. در خلال سالهاي 1970 تا 1990 يعني دوران ظهور و گسترش كشاورزي صنعتي، ميزان گرسنگي در همه كشورهاي جهان به جز چين، با رشد يازده درصدي همراه بوده است.
از اين رو است كه راهكارها و برنامههاي اقتصادي، بايستي با گرسنگي مبارزه نموده و «استقلال غذايي» بايد در اولويت اهداف كشورها قرار گيرد. نيل به اين مهم، در گروي توزيع مجدد زمينها، برانگيختن و متقاعد ساختن كشاورزان به توليد نيازهاي خانواده و جوامعشان و تشويق آنها به روي آوردن به شيوههاي كشاورزي پايدارتر و قابل دسترستر است.