Elaheh.1
عضو جدید
ادله قائلين به تساوي ديه مرد و زن
الف: قرآن مجيد
در قرآن کريم يک آيه به مسئله ديه اشاره نموده است: و من قتل مؤمناً خطاً فتحر بررقبه مؤمنه و ديه مسلمه الي اهلها (نساء/92). و کسي که مؤمني را از روي خطا بکشد، ميبايست برده مؤمني را آزاد نموده و خونبهائي به خاندانش تسليم ميشود، بپردازد. شأن نزول آيه در مورد شخصي است که فرد مسلمان شدهاي را به خيال اينکه همچنان کافر است به قتل رساند و پيامبر(ص) بر طبق اين آيه دستور به پرداخت ديه دادند. دراين آيه لفظ ديه به صورت مطلق و نکره آمده واصل تشريع پرداخت ديه را بيان مينمايد. اما مقدار ديه و تفاوت يا تساوي ديه را ميان زن و مرد در نفس و اعضاء مسکوت نموده است و جزئيات مسأله ديه را به سنت نبوي و روايات و لوي واگذار نموده است لفظ من در آيه شامل مرد و زن ميباشد و لفظ مؤمناً گر چه مذکر است از باب تغليب شامل هر دو جنس ميباشد مگر اينکه قرينه خاصهاي بر تشريع حکم براي زنان يا مردان وجود داشته باشد.
بنابراين آيه به خاطر اطلاق و شمول نسبت به زن و مرد نميتواند دليلي به نفع قائلين به نابرابري دية زن و مرد باشد. (مجمع البيان، طبرسي، ج 4،3، ص 138، المنار، محمدرشيدرضا، ج5، ص 332). مهمترين دلايل اين گروه روايات و اجماع و احياناً وجوه استحساني و قياس ميباشد که هر يک از آنها را به طور جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم.
ب. ديه از ديدگاه روايات
شيخ حر عاملي در آغازين کتاب الديات در کتاب خود يعني «وسائل الشيعه» چهارده حديث در باب ديه نقل کرده است که بدونی هیچ تغییری آن را نقل می کنم، از جمله:
(1) محمدبن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه وعن محمدبن يحيي عن احمدبن محمد جميعاً عن ابن محبوب عن عبدالرحمن بن حجاج، قال: عبدالرحمن بن حجاج ميگويد، که از ابن ابي ليلي شنيدهام که ميگفت: ديه در دوران جاهليت يکصد شتر بود. پس رسول خدا همان را تائيد نمود و بر گاوداران دويست گاو و بر چوپانان هزار گوسفند و بر صاحبان طلا، هزاران دينار و بر صاحبان درهم، ده هزار درهم و بر اهالي يمن دويست قطعه پارچة يماني را واجب نمود.
قائلين به عدم تساوي دية مرد و زن ممکن است بگويند «دية الرجل» دال بر مدعاي آنهاست، و حال آنکه اينگونه نيست، زيرا اولاً، به کار بردن لفظ مذکر به گونهاي که، شامل زن نيز بشود، در آيات و روايات فراوان است، مگر در موارد خاص و هذا ليس منه.
ثانياً، سند اين حديث دچار ضعف است، زيرا از يک سو ابوبصير ميان ثقه و ضعيف مشترک است و قرينهاي براي تشخيص آن دو وجود ندارد و از جهت ديگر ابراهيم و أبي جعفر ضعيف ميباشند. ثالثاً، در اين روايت ترتيب ميان موارد ديه رعايت نشده و بسياري از فقها از مضمون آن اعراض نمودهاند.
خلاصه آنکه اين حديث دليلي بر تقييد اطلاق و شمول آيه ديه و روايات مربوط به آن نميتواند باشد فيثبت المطلوب و هو تساوي ديه المرأه و الرجل.
ج. آيات و روايات عام :
علاوه بر روايات مذکوره که بر تساوي ديه ميان مرد و زن مسلمان، مسلمان و کافر دلالت مينمود ميتوان آيات و روايتي را بر برابري انسانها در اصل انسانيت و شخصيت وساير ويژگيهاي انساني ذکر نمود.
قرآن کريم انسانها را فرزندان آدم و حوا ميداند و ميان آنان فرقي نميگذارد «يا ايها الناس إنا خلقناکم من ذکرو أنثي و جعلناکم شعوباًً و قبائل لتعارفوا (حجرات/13).
اي مردم همانا ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را تيرهها و قبيلههائي قرار دادهايم تا يکديگر را بشناسيد.
پيامبر عظيم الشأن فرمود: أيها الناس! ان ربکم واحد، و ان اباءکم واحد، کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم و ليس لعربي علي عجمي فضل الا بالتقوي.
اي مردم به راستي که پروردگارتان يکي است، پدرتان يکي است، همة شما فرزند آدم هستيد و آدم از خاک است. به راستي که ارجمندترين شما، نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست، هيچ عربي را بر عجم برتري نيست جز به پرهيزگاري باز ايشان فرمودند: «الناس سواء کاسنان المشط.»
انسانها همانند دندانههاي شانه برابرند.
در جايي ديگر پيامبر (ص) فرمود: «فاالناس اليوم کلهم ابيضهم و اسودهم و قريشهم و عربيهم و عجميهم من آدم و ان آدم (ع) خلقه الله من طین و ان احب الناس الي الله (عزوجل) يوم القيامه و اطوعهم له و أتقاهم.»
امروز همة مردمان چه سفيد و چه سياه، چه قريشي و چه عرب و چه عجم از آدم (ع) متولد شدهاند، همانا خداوند آدم را از خاک آفريد و محبوبترين فرد از مردم نزد خداوند در روز قيامت، مطيعترين و پرهيزگارترين آنهاست.
با توجه به روايات دال بر اصل و مقدار ديه با ضميمه نمودن آيات و روايات عام ميتوان تساوي ديه زن و مرد، را به خاطر اطلاق ادله و فقدان دليل بر تقييد، اثبات نمود. اينک در سطور آينده نظريه مشهور فقها و ادله آنها را مورد نقد و کنکاش قرار ميدهيم.
الف: قرآن مجيد
در قرآن کريم يک آيه به مسئله ديه اشاره نموده است: و من قتل مؤمناً خطاً فتحر بررقبه مؤمنه و ديه مسلمه الي اهلها (نساء/92). و کسي که مؤمني را از روي خطا بکشد، ميبايست برده مؤمني را آزاد نموده و خونبهائي به خاندانش تسليم ميشود، بپردازد. شأن نزول آيه در مورد شخصي است که فرد مسلمان شدهاي را به خيال اينکه همچنان کافر است به قتل رساند و پيامبر(ص) بر طبق اين آيه دستور به پرداخت ديه دادند. دراين آيه لفظ ديه به صورت مطلق و نکره آمده واصل تشريع پرداخت ديه را بيان مينمايد. اما مقدار ديه و تفاوت يا تساوي ديه را ميان زن و مرد در نفس و اعضاء مسکوت نموده است و جزئيات مسأله ديه را به سنت نبوي و روايات و لوي واگذار نموده است لفظ من در آيه شامل مرد و زن ميباشد و لفظ مؤمناً گر چه مذکر است از باب تغليب شامل هر دو جنس ميباشد مگر اينکه قرينه خاصهاي بر تشريع حکم براي زنان يا مردان وجود داشته باشد.
بنابراين آيه به خاطر اطلاق و شمول نسبت به زن و مرد نميتواند دليلي به نفع قائلين به نابرابري دية زن و مرد باشد. (مجمع البيان، طبرسي، ج 4،3، ص 138، المنار، محمدرشيدرضا، ج5، ص 332). مهمترين دلايل اين گروه روايات و اجماع و احياناً وجوه استحساني و قياس ميباشد که هر يک از آنها را به طور جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم.
ب. ديه از ديدگاه روايات
شيخ حر عاملي در آغازين کتاب الديات در کتاب خود يعني «وسائل الشيعه» چهارده حديث در باب ديه نقل کرده است که بدونی هیچ تغییری آن را نقل می کنم، از جمله:
(1) محمدبن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه وعن محمدبن يحيي عن احمدبن محمد جميعاً عن ابن محبوب عن عبدالرحمن بن حجاج، قال: عبدالرحمن بن حجاج ميگويد، که از ابن ابي ليلي شنيدهام که ميگفت: ديه در دوران جاهليت يکصد شتر بود. پس رسول خدا همان را تائيد نمود و بر گاوداران دويست گاو و بر چوپانان هزار گوسفند و بر صاحبان طلا، هزاران دينار و بر صاحبان درهم، ده هزار درهم و بر اهالي يمن دويست قطعه پارچة يماني را واجب نمود.
قائلين به عدم تساوي دية مرد و زن ممکن است بگويند «دية الرجل» دال بر مدعاي آنهاست، و حال آنکه اينگونه نيست، زيرا اولاً، به کار بردن لفظ مذکر به گونهاي که، شامل زن نيز بشود، در آيات و روايات فراوان است، مگر در موارد خاص و هذا ليس منه.
ثانياً، سند اين حديث دچار ضعف است، زيرا از يک سو ابوبصير ميان ثقه و ضعيف مشترک است و قرينهاي براي تشخيص آن دو وجود ندارد و از جهت ديگر ابراهيم و أبي جعفر ضعيف ميباشند. ثالثاً، در اين روايت ترتيب ميان موارد ديه رعايت نشده و بسياري از فقها از مضمون آن اعراض نمودهاند.
خلاصه آنکه اين حديث دليلي بر تقييد اطلاق و شمول آيه ديه و روايات مربوط به آن نميتواند باشد فيثبت المطلوب و هو تساوي ديه المرأه و الرجل.
ج. آيات و روايات عام :
علاوه بر روايات مذکوره که بر تساوي ديه ميان مرد و زن مسلمان، مسلمان و کافر دلالت مينمود ميتوان آيات و روايتي را بر برابري انسانها در اصل انسانيت و شخصيت وساير ويژگيهاي انساني ذکر نمود.
قرآن کريم انسانها را فرزندان آدم و حوا ميداند و ميان آنان فرقي نميگذارد «يا ايها الناس إنا خلقناکم من ذکرو أنثي و جعلناکم شعوباًً و قبائل لتعارفوا (حجرات/13).
اي مردم همانا ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را تيرهها و قبيلههائي قرار دادهايم تا يکديگر را بشناسيد.
پيامبر عظيم الشأن فرمود: أيها الناس! ان ربکم واحد، و ان اباءکم واحد، کلکم لآدم و آدم من تراب، ان اکرمکم عندالله اتقاکم و ليس لعربي علي عجمي فضل الا بالتقوي.
اي مردم به راستي که پروردگارتان يکي است، پدرتان يکي است، همة شما فرزند آدم هستيد و آدم از خاک است. به راستي که ارجمندترين شما، نزد خداوند، پرهيزگارترين شماست، هيچ عربي را بر عجم برتري نيست جز به پرهيزگاري باز ايشان فرمودند: «الناس سواء کاسنان المشط.»
انسانها همانند دندانههاي شانه برابرند.
در جايي ديگر پيامبر (ص) فرمود: «فاالناس اليوم کلهم ابيضهم و اسودهم و قريشهم و عربيهم و عجميهم من آدم و ان آدم (ع) خلقه الله من طین و ان احب الناس الي الله (عزوجل) يوم القيامه و اطوعهم له و أتقاهم.»
امروز همة مردمان چه سفيد و چه سياه، چه قريشي و چه عرب و چه عجم از آدم (ع) متولد شدهاند، همانا خداوند آدم را از خاک آفريد و محبوبترين فرد از مردم نزد خداوند در روز قيامت، مطيعترين و پرهيزگارترين آنهاست.
با توجه به روايات دال بر اصل و مقدار ديه با ضميمه نمودن آيات و روايات عام ميتوان تساوي ديه زن و مرد، را به خاطر اطلاق ادله و فقدان دليل بر تقييد، اثبات نمود. اينک در سطور آينده نظريه مشهور فقها و ادله آنها را مورد نقد و کنکاش قرار ميدهيم.